مقالات

وقتی واقعیت بر تخیل پیشی می گیرد به بهانه قتل بابک خرمدین جاوید حکیمی

قتل واقعه غریبی نیست وقتی رقابت شرط بقا و ترقی آدمهاست. به ما می گویند مناسبات مبتنی بر رقابت طبیعی است و قتل از سر غیرت قابل اغماض. جنایت، فی الحال سوژه بهترین داستان ها و فیلم های پلیسی خوش ساخت برای ایجاد تنوع و تولید هیجان شده است. با این همه قتلِ بابک خرمدین جامعه را تکان داد و در بهت و حیرت فرو برد۔ اینجا مسئله فقط کشتن فرزند نیست. مگر بار اولی است کسی در نهاد مقدس خانواده سر بریده می شود۔ فقدان ندامت از جانب قاتلین و حتی افتخار بدان هم هنوز عمق فاجعه نیست. تراژدی در آن یک اتفاق ساده، در آن چند ثانیه فیلم داخل آسانسور نهفته است؛ آن خونسردی تهوع آور در حمل جنازه قطعه قطعه شده، آن همکاری مشفقانه مادر با قاتل و نه تبعیت صرف، آن بازگشت به خانه با فراغ بال و آرمیدن. نه، اینها به سادگی در تخیل شرورترین آدمهای تشته هیجان هم نمی گنجد؛ واقعا نمی گنجد. اینجا واقعیت هولناک بر تخیل بیمارگونه پیشی می گیرد. برخی، همین فراتر از تخیل بودن رویداد را دلیلی بر توطئه حکومتی ها می دانند. این هم محتمل است لیکن با هیچ منطق و فرضیه ای نمی شود از بار تراژیک قضیه کاست. اعتراف دروغین به چنین قتل هولناکی نیز، هولناک است.

مسئله نه تفسیر ماجرا و تعیین مقصر اصلی که سبعیت جنایت و خونسردی جنایتکاران است. بدیهی است حکومت اسلامی به مثابه مروج فرهنگ قصاص و نهاد قاتل پرور، مسئول شماره یک تمام ناهنجاری های اجتماعی است. پرواضح است افراد هر کدام سهمی در گفتار و کردار خویش دارند و باید پاسخگو باشند۔ این نکات را جامعه خوب می داند و با این همه از این جنایت در بهت فرو رفته است. مشغله ها اکنون اینها هستند؛ چطور والدین توانستند بابک شان را در حالی که هنوز زنده بود و نفس می کشید قطعه قطعه کنند یا مطابق تئوری توطئه آن را گردن بگیرند؟ چه کسی می داند نفر بعدی که اینطور بی رحمانه در کنج خانه به تیغ داس و ساطور سپرده می شود کیست؟ این دنائت و سبعیت قرار است تا کجا امتداد یابد؟ جامعه دارد به کجا می رود؟ حکومت چه به روز انسانیت آورده است؟

اکبر خرمدین با افتخار مقابل دوربین می گوید “من به ائمه اطهار ارادت دارم و از اعراب بیزارم”. این ایدئولوژی بورژوازی است؛ طبقه ای که احترام به عقاید قرون وسطایی بخشی از آموزه های فرهنگی اش است. کثافت از سر و روی این روبنای فرهنگی تولید بورژوایی می بارد و کرور کرور خفاش شب و قاتل سریالی تحویل جامعه می دهد. اکبر خرمدین را دست کم نگیریم و ساده از آن نگذریم۔ این پیرمرد ظرفیت خارج از تصور فرهنگ آغشته به ملیت و مذهب را در مسخ انسان و مرگ انسانیت آشکار می کند. او باور به “پاک دامنی” را از مذهب گرفته و تعصب به “ایران” را از ناسیونالیسم. غایب و قربانی اصلی در این دو ایدئولوژی بورژوایی، انسان است. اکبر خرمدین را در محکمه وجدان بیدار مردم و در مجامع عمومی باید به صلابه کشید. نباید اجازه داد این مخلوق کثیف حکومت اسلامی با سری افراشته برای مردم خطابه بخواند. باید انزجار خود را از این هیولا، همه جا در کوی و برزن، محله و خیابان، دنیای واقعی و مجازی ابراز کرد. باید در مقابل حمایت آشکار و پنهان قوه قصاص از قاتل، جنبش برچیدن و الغای این قوانین و نظام حاکم را گسترش داد. قاتل باید براساس قوانین مدرن و پیشرو محاکمه شود۔ قانون و قاتلینی که این نظم تولید می کند را همزمان باید نشانه گرفت. این، رسالت اکنون و امروز ماست لیکن راه حل نهایی نیست.

بورژوازی برای بقای سیستم استثمار انسان از انسان و سرکوب مخالفین و معترضان، اکبر خرمدین ها را به شکلی انبوه تولید می کند. دستگاه تحمیق بورژوازی، از مهد کودک گرفته تا دانشگاه، از مساجد تا نشریات، از صدا و سیما تا سینما شبانه روز مشغول نشر افکار مسموم، ایجاد خراش در روان انسان ها، ستایش از آدمهای بیمار و زخم خورده است. اکبر خرمدین به تنهایی با نیروی مخرب خود جامعه را در بهت فرو برده است. لیکن جنبشی که تجمعی از خرمدین های بیمار با حمایت مادی و معنوی بورژوازی می توانند راه بیاندازند میلیون ها بار خوف انگیزتر و ویرانگرتر است. یک لحظه تصور کنید هزاران اکبر خرمدین با پرچم اسلام سیاسی یا درفش کاویانی خیابان ها را تسخیر کرده اند. مگر پیشتر بسیجی های لاجوردی صفت نگفتند؛ “روح من خمینی” و از شانزده ساله تا هشتاد ساله را کشتند! حکومت اعدام اسلامی با سابقه جنایت چهل و چند ساله محصول تشکلی از این دست آدمهاست. حکومتی که یگانه مهارتش تربیت تروریست و صدور به اقصی نقاط جهان است. تروریست هایی که مقابل دوربین و با خونسردی تمام سر می بُرند. تاریخ چنین بربریتی کمتر به خود دیده است. ایدئولوژی ناسیونالیسم نیز پتانسیل خلق جنبشی هزار بار فاشیستی تر از اسلام سیاسی را دارد۔ نگاه کنید اکبر خرمدین به خاطر صیانت از “ایران” با فرزندان خود چه کرده است تا بدانید فردا خرمدینیان با کارگران و کمونیست ها چه می کنند.

راه حل نهایی برای نجات جامعه از این بربریت و توحشِ فراتر از تصور، سوسیالیسم است؛ جنبشی برای لغو استثمار. جنبشی که روبنای فرهنگی آن پاسداری از حرمت و کرامت انسانی است نه قوم و قبیله، دین و آیین یا جنسیت و خاک پاک.

٢٠ مه ٢٠٢١