گرانی بیداد می کند
از روزی که رئیسی بر تخت ریاست جمهوری در پاستور جلوس کرد، هر روز و هر ساعت موجب نکبت بیشتری برای مردم شد. گرانی اقلام مورد نیاز روزانه مردم محروم از آن جمله اند. ثروتمندان وقت فکر کردن به این مسائل خرد را ندارند و کلاً به موضوعات مهم و استراتژیک تری نظر دارند!
همین یک هفته پیش بود که اعتراف کردند خط فقر به مرز یازده و نیم میلیون تومان رسیده و این در حالی است که حقوق بیشتر کارگران با همه مخلفات آن از جمله اضافه کاری بزور به چهار و پنج میلیون میرسد. بسیاری همین را هم ندارند و با دستمزدهای ساعتی و روزانه و بسیار برده وارتر، اگر نه زندگی، به هر حال نفس می کشند. وزارت کار گزارش میدهد که قیمت کالاهای اساسی و مورد نیاز مردم مرتبا افزایش پیدا کرده است و افزایش قیمت حدود هشتاد درصد این کالا، “فراتر از حد بحرانی قیمت ها” است! این اصطلاح اقتصاد سیاسی جامعه بورژوائی را شاید جناب وزیر بتواند برای مردم توضیح دهد که قیمت کالاها کجا و چطور و چرا به مرز بحران میرسند، مکانیزم آن چیست، چه کسانی و کدام سیاستها مسئول و مجری این وضع است و چه راه حل بلافصلی دارند؟ اقتصاددانان بورژوا از اَبر تورم، خارج شدن کنترل از دست دولت، و مسابقه قیمت ها برای افزایش سخن می گویند! بعبارت دیگر دولتی داریم بی خاصیت که کنترل بر خود و جامعه ندارد، بیچاره گناهی هم ندارد چوم کنترل ندارد، طرح های اقتصادی شان برای گرانی بیشتر هم برای اینست که “پول جیب مردم بریزند”! البته پلیس فتا بر اینکه در سوشیال میدیا کجا حرف زدی و چی را لایک زدی کنترل دارد، پلیس امنیت بر هر تجمع و سرکوب آن کنترل دارد، گشت ارشاد علیه بی حجابی کنترل دارد، خلاصه هرچه به بقا و ادامه لفت و لیس خانواده اهل نظام مربوط باشد کنترل وجود دارد، اما بعضی چیزها دست بازار است! حرفشان اینست که قیمت ها را بازار کنترل و تعیین می کند و تلاش دولت برای کنترل آن هم مضر است و هم غیر ممکن. خود قیمتها مسابقه میدهند تا وقتی منطق بازار آنها را به تعادل میرساند! این حرف تنها حکومتی ها نیست، اپوزیسیون بورژوائی هم میگوید نرخ عامل های انرژی باید با نرخ بازار جهانی متناسب شود و همین سیاست اقتصادی را دارد که امثال رئیسی و روحانی دنبال می کنند. ما هر سال با افزایش دو برابری و چند برابری در اقلام و هزینه ها روبرو هستیم که مطلقا با نرخ تورم ادعائی بانک مرکزی خوانائی ندارد. درعین حال هر سال شاهد کاهش دستمزدهای واقعی و قدرت خرید کارگران و فقیرتر شدن بیشتر مردم هستیم. ماشین اقتصاد در دنده خلاص!
تهاجم اقتصادی، تهاجم سیاسی
در کنار تهاجم اقتصادی و اعمال فقر بیشتر به طبقه کارگر و مردم زحمتکش، بازار تهاجم ایدئولوژیکی و ضد کمونیستی نیز بشدت گرم است. این دومی مکمل اولی است و به همان اندازه “حمله پیشگیرانه” بورژوازی به تمایلات و آرمان کارگری است. باید در دنیای کلیشه ها زندگی کرد که هر نوع سیاست اقتصادی جمهوری اسلامی مبنی بر گرانی و حذف سوبسیدها را علیرغم تشابه زیاد آن با سیاست دیگر دولتهای سرمایه داری، پیروی از نسخه های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و یا پیشروی سیاست اقتصادی “نئولیبرالهای” ایران فهمید. همانطور که هر حمله به شخصیتهای کمونیست و سرهم کردن جعلیات راجع به کمونیسم و تاریخ سوسیالیسم را از راستگرائی همین “نئولیبرالها” نتیجه گرفت. سرمایه داری در ایران و حکومت اسلامی و هر بورژوائی برای رفع و رجوع تنگناهای اقتصادی اش نیازی به “وابسته بودن” به این و آن نهاد و پیروی از این و آن نسخه اقتصادی شناخته شده جهانی ندارد. این سرشت و کارکرد استثمارگرانه سرمایه است که برای بقای خود و دفاع از موجودیت خویش راهی جز تهاجم سیاسی و اقتصادی به کارگر ندارد. تهاجم اقتصادی بورژوا در هر شکل و قالبی قرار است سهم سرمایه را بیشتر کند. در ایران که رسما دستمزدها و بیمه ها را پرداخت نمیکنند و کارگر معترض به اعاده حقوق کار انجام شده را روانه زندان و شکنجه گاه میکنند. درد جمهوری اسلامی و مشکل اقتصادی ایران این نیست که از نسخه های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و سیاستهای “نئولیبرالیستی” حمایت میکند، بلکه دردش اینست که هنوز در دنیائی که توسط قدرتهای سرمایه داری و امثال همین نهادها میچرخد، “خودی” محسوب نمیشود و از این چرخه اقتصادی بیرون افتاده است. اخیرا آمریکا و کشورهای عربی بعنوان مشوق اعلام کرده اند که بعد از توافق برجام، حاضرند روابط اقتصادی گسترده با جمهوری اسلامی داشته باشند تا توان اقتصادی اش را بالا برد. جمهوری اسلامی از دوره رفسنجانی به هر تمهیدی دست زده و هر نوع تسهیلاتی را برای سرمایه گذاری ایجاد کرده اما نتوانسته قدمهای اول مشکل اقتصاد ایران را حل کند. این حکومت و سرمایه داران ایرانی البته هر روز با استثمار شدید و بره وار طبقه کارگر به ثروتهای نجومی شان اضافه میکنند، انباشت هم میکنند، اما معضل سرمایه داری ایران حتی با نرخ رشد پائین و درجه ای انباشت پاسخ نمیگیرد بلکه پایه ای تر و استراتژیک تر است. کسانی که صبح تا شب مشغول بکار بردن فرمولها و کلیشه ها هستند و تلاش دارند در سیمای این آخوند و آن پاسدار و آن سرمایه دار مکتب شیکاگو و فردیمن و هایک را ببینند، و یا هر تهاجم سرمایه به کارگر را با نسخه های بانک جهانی توضیح میدهند، یا معضل و موقعیت ویژه سرمایه داری ایران را نمی شناسند و یا فکر میکنند جمهوری اسلامی نماینده واقعی طبقه سرمایه دار در ایران و حکومت انکشاف سرمایه داری در این کشور است. جمهوری اسلامی مثل هر حکومت سرمایه داری از یک سیاست و منطق قدیمی سرمایه تبعیت میکند و آن اینست که بار بحران اقتصادی را روی دوش طبقه کارگر و مردم کارکن میگذارد.
تقریبا بطور مرتب علیه هر شخصیت محبوب و خوشنام چپ در ایران و جریانهای کمونیستی و رادیکال به طرق مختلف تبلیغات زهرآگین صورت میگیرد و با فضاسازی و سرهم بندی جعلیات و دروغ و تحریف تلاش میکنند علیه نفس جنبش سوسیالیستی و کمونیستی و آرمان کارگری لجن پراکنی کنند. بورژوازی ایران در چند سنگر به کارگر و نقد اجتماعی این طبقه به وضع موجود کار میکند: تهاجم اقتصادی برای به فلاکت کشاندن مطلق کارگران، تهاجم اجتماعی برای بیحقوق کردن و بیحرمت کردن کارگر بعنوان شهروند، تهاجم سیاسی و ایدئولوژیک برای زیر سوال بردن و زدن تمایلات چپگرایانه و سوسیالیستی در جامعه که بناچار با اعتراض کارگری و افق سوسیالیستی و کمونیستی چفت میشود. (در این میان عده ای اپورتونیست و چپ نما، که ضدیت جمهوری اسلامی با کمونیستها و سرنگونی طلبان رادیکال را خوب میشناسند با این موج همراه میشوند. در داخل کشور بودن البته توجیه استفاده از سوبسید امنیتی و چرندگوئی علیه نیروهای “منحله” و “محارب” و “مفسد” را نمیدهد. اما چه آنها که برای ارتجاع ضد کارگری خوددشیرینی میکنند و چه کارکشته های امنیتی که صبح تا شب مشغول داستانسرائی تحت عنوان نقد و بررسی هستند، هر دو میدانند که این افاضات چه جایگاهی دارد و سودش به جیب چه کسانی میرود).
تا به بحث موج فقر و گرانی مربوط است، این مسیر از نظر سرمایه داران و حکومت اسلامی نقطه پایانی ندارد. بورژوازی ایران اعم از حکومتی و اپوزیسیونی، برای “راه انداختن اقتصاد” و “ایجاد رونق و کسب و کار”، نیازمند تهاجم مستمر به سهم کارگر از کل ثروت اجتماعی است. این تهاجم متکی بر اختناق، سرکوب، فقر، بیحرمتی و هدفش تسلیم طبقه کارگر است. اما روندهای بنیادی تر جامعه ایران هر روز بیشتر از دیروز بر ضروری شدن یک راه حل کارگری تاکید میکند. در پشت استیصال اقتصادی و سیاسی و دیپلماتیک حکومت اسلامی و عر و تیز علیه چپ و سوسیالیسم و خط “چپ زدائی در جامعه”، واقعیت دیرپاتری وجود دارد که ریشه در اقتصاد سیاسی و جنبشهای واقعی جامعه سرمایه داری دارد.
***
آدمکشان وقیح زیر فشار!
“ما کشتیم”!
وقتی جنایتکاران بر جنایتی که علیه مردم روا داشته اند با لحنی حق بجانب اعتراف می کنند، و مثل خلخالی و پورمحمدی و رئیسی میگویند “خوب کردیم و بازهم لازم باشد تکرار می کنیم”، نشان قدرت شان نیست، بیان ساده این حقیقت است که اینها حتی راهی برای فرار و یا عقب نشینی ندارند. “میزنیم و می مانیم”، سیاست شان است.
اما وقتی حکومتی حتی بطور سمبولیک تحت محاکمه بجرم جنایت در آبانماه خونین است، عربده “ما کشتیم” تنها اعتراف به جنایت و جنایتهائی نیست که هزاران شاکی دارد، بلکه “توجیه مقتدرانه” و “دولتمدارانه” کشتن شهروندان بجرم حمله به بانک یا “آتش زدن بانک” است.
بله ما هم اعتراف می کنیم؛ ما به بانکها بعنوان سمبل غارت و سرمایه حمله کردیم. بانکهائی که زندگی مان را گرو گرفتند. ما به مراکز جهلیه اسلامی و دفتر امام جمعه و آخوند حمله کردیم و آتش زدیم، چون برای جمع کردن بساط صنعت دین در ایران تمرین می کردیم. تخریب و غارت اموال و منازل و بوتیک و ماشین مردم توسط اوباشان کرایه ای تان که مستند است بماند.
و شما غلط کردی که بخاطر اعتراض مردم به سمبلهای جنایت و فقر و فلاکت تیراندازی کردی و فوج فوج آدم کشتی! برای همین باید حساب پس دهی! ما باز هم به بانک و مراکز جهالت دینی و نهادهای قدرت تان حمله می کنیم. شما باز هم آدم می کشید. این را هر دو میدانیم. اما وای به روزتان آنجا که ورق برمیگردد و مضمحل می شوید. میخواهم بدانم آنجا نوروزی ها باز عربده “ما کشتیم و می کشیم” سرخواهند داد؟
دادگاه منتخب مردمی واقعی بعد از سرنگونی در انتظارتان است.
***