بیش از شش ماه از حمله نظامی روسیه به اوکراین میگذرد. این تهاجم نظامی نه آغاز جنگ محدود و منطقه ای دو کشور بلکه پرده ای از جنگ و رقابت قدرتهای بزرگ سرمایه داری برسر تعیین تکلیف چهارچوبهای آینده جهان است. جنگ و رقابتی که طرفین تاکنون نتوانسته اند آنرا به جنگی مستقیم با همه ظرفیتهای مخرب شان گسترش دهند. در شش ماه گذشته روشن شد که دو طرف مجادله در محاسبات خود در اشتباه بوده اند. تحریمهای اقتصادی نه چندان متحدانه اتحادیه اروپا به فروپاشی اقتصادی روسیه و وعده نابودی روسیه بزرگ نیانجامید و ارتش دوم جهان هم در مقابل تجهیز چند ده میلیارد دلاری تسلیحات و آموزش ارتش اوکراین توسط ناتو، نتوانست به پیروزی قطعی نظامی در اوکراین دست یابد. بنابراین اتحاد مقطعی دول غربی در تحریم روسیه هر روز شکننده تر شد و دولتهائی که شش ماه قبل علناً خواهان شکست روسیه شده بودند و تصور میکردند با تحریم خرید گاز و نفت از روسیه این کشور را بزانو درخواهند آورد، امروز زیر فشار افکار عمومی، عدم خرید گاز ارزان از روسیه را بار دیگر به گردن روسیه می اندازند و حتی حاضر شده اند چند برابر قیمت قبل، گاز مورد نیاز خود را از نروژ، کانادا و آمریکا و حتی از روسیه دوباره خریداری کنند.
بعنوان مثال دولت جدید آلمان از همان ابتدای بقدرت رسیدنش سردمدار تحریم روسیه، ارسال اسلحه به اوکراین و بستن خط گازی شماره دو نورد استریم روسیه به آلمان بود. امروز اما با فرا رسیدن زمستان و غیرقابل کنترل شدن قیمتها و خطر گسترش اعتراضات اجتماعی، برای عبور از تحریمهائی که خود یکی از اجرا کنندگان اصلی آن بود، گاز روسیه را آنهم نه بمیزان دلخواه ولی بسیار گرانتر از نروژ خریداری میکند. همین دولت، گاز خریداری شده با قیمت بسیار نازل از روسیه را شش ماه قبل حتی به دولت اوکراین دوباره می فروخت و یا بهتر بگوئیم واگذار میکرد. ضروری نیست که اینجا از نقش ترکیه، مجارستان و … سخنی بمیان بیآوریم که هیچگاه بصورت دوفاکتو هم به آمریکا و متحدین اروپائی اش برای تحریم روسیه نپیوستند. بهر رو، تا به امروز نه آمریکا و متحدینش به اهداف ناشی از جنگ و تحریم رسیدند و نه روسیه به موفقیتهای قابل توجهی دست یافته است. بازنده اصلی در جنگ و رقابت ارتجاعی دول سرمایه داری، همانطور که انتظار میرفت، طبقه کارگر جهانی است که بار پرداخت هزینه های انسانی و فشارهای عظیم اقتصادی را بدوش کشیده است.
شکست سیاست سانسور و خبر رسانی یکجانبه رسانه های غربی
بقول یک زبان شناس معروف، هرچند میدیای جهان سرمایه بسیار قدرتمند است، اما قادر نیست حقایق را برای همیشه مخفی کند. رسانه ها -همانطور که در جنگ خلیج هم نتوانست- اینبار هم نتوانست با سانسور مطلق و پمپاژ اخبار جعلی، با حذف “خبرنگاران متعهد” و حذف رسانه های حریف؛ برای مدت زیادی اذهان عمومی را منحرف و مسئولیت بحران و جنگ در اوکراین را متوجه دولت روسیه و تشدید تنش در تایوان را متوجه دولت چین کند. بنابراین قابل انتظار بود که رفته رفته شهروندان جوامع غربی از زیر آوار تبلیغات مسموم کمر راست کنند و اهداف طرفین و ماهیت ارتجاعی جنگ را دریابند. این جنبه از این نظر مهم است که با واکنش طبقه کارگر و مردمی روبرو میشد که در این جنگ ارتجاعی نفعی نداشتند. برای همین بتدریج با اعتراضات اجتماعی گسترده و کارگری برعلیه جنگ و سیاستهای آمریکا و اتحادیه اروپا روبرو شدند و در آینده نزدیک با اعتراضات قویتری روبرو خواهند شد.
دو هفته قبل شولتز، صدراعظمی که نماینده سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در آلمان است، و ناگفته نماند که بر اساس یک آمارگیری به واقعیت نزدیک تنها حمایت هفت درصد رای دهندگان در آلمان را پشت سر خود دارد؛ در یکی از حوزه های انتخاباتی در نویروپین آلمان توسط هزاران نفر با سوت و فریاد “برو گمشو” بدرقه شد! البته نه تنها شولتز که تقریبا همه اعضای دولت و مجلس بی کفایت حزب سبز و لیبرال آلمان این روزها هر جائی که سر و کله شان پیدا شود، مورد تمسخر و حمله مردم خشمگین قرار می گیرند. در همین راستا هفته قبل برلین میزبان تظاهرات ٢٠٠٠٠ نفره بر علیه ناتو، اتحادیه اروپا و سیاستهای جنگ افروزانه سیاستمداران اروپائی متحد آمریکا شد. در هفته جاری نیز، بیش از ٧٠٠٠٠ نفر از مردم در پراگ پایتخت جمهوری چک به خیابانها آمدند تا مراتب انزجار خود را از گرانی، جنگ طلبی ناتو و اتحادیه اروپا اعلام کنند. پتر فیالا نخست وزیر حکومت راست چک که موئتلف پنج حزب دست راستی است، اعلام کرد که تظاهرات کنندگان وابسته به نیروهای طرفدار روسیه می باشند. چیزی که تنها میتواند باعث خشم بیشتر مردم شود. البته اعتراضات مردمی همچنان در هیچ میدیای رسمی غربی انعکاس پیدا نمی کنند ولی معترضین به وضعیت موجود آن چنان زیاد شده اند که آنها را دیگر نمی توان از اخبار و رویدادها حذف کرد. به تظاهراتهای چند دهه هزار نفره مورد اشاره، تظاهرات در درسدن، لایپزیک، ماگدبورگ آلمان و تظاهرات عظیمی در پاریس را هم اضافه کنید. شیپور این اعتراضات قبلتر با اعتصابات کارگران ترانسپورت انگلستان و بنادر آلمان زده شده بود.
مضافا اینکه سانسور اخبار جنگ یک ویژگی مهم دیگر داشت و اینکه مردم در غرب متوجه دستگاه عظیم “سانسور دموکراتیک” شده اند. بعنوان مثال مدت زمانی پس از آغاز حمله نظامی روسیه به اوکراین، نیروگاه هسته ای ایزاپوریژیا به تصرف ارتش روسیه درآمد. اما ارتش نیمه فاشیست اوکراین بدون توجه به بالابودن خطر رخ دادن مجدد فاجعه ای مشابه چرنوبیل، با پرتاب موشک بارها به این نیروگاه حمله کرده است. در نتیجه چهار باطری از پنج باطری این نیروگاه خاموش و تعطیل شد و خسارات وارده آمده به این نیروگاه از چشم جهانیان بدور نمانده است. البته پر واضح بود دولت زلنسکی برای پیروزی بر ارتش روسیه آماده است صدها هزار نفر از مردم آن مناطق و حتی اروپا را قربانی واقعه هولناکی دیگری همانند چرنوبیل کند ولی میدیای خودفروخته و سانسورچی با اینکه از عواقب انفجار در مجموعه اتمی ایزاپوریژیا آگاهند و میدانند که این حملات تنها توسط ارتش اوکراین صورت میگیرد، همچنان اطلاع رسانی میکنند که این ارتش روسیه است که به این نیروگاهها حمله میکند. معلوم نیست چطور ارتش روسیه که اختیار کامل این نیروگاه را در دست گرفته خودش به آن حمله میکند تا اپراتورها و کارکنان این نیروگاه که همگی در استخدام دولت روسیه هستند را مورد حمله قرار دهد! تبلیغات وارونه و دروغ امروز به “هنر” دمکراسی غربی بدل شده است.
اما صرف نظر از این تبلیغات، روشن است که اعتراضات ضد جنگ در اروپا و مردمی که خواهان ختم جنگ هستند، به هیچکدام از این دو قطب سرمایه داری احساس نزدیکی نمی کنند، چرا که اصولاً دلیلی قانع کننده بر تولید نفرت ضد روسی در بنگاههای تبلیغاتی میدیای غرب نمی بینند و یا خود را در سیاست دولت روسیه دینفع نمی بینند. برای مثال یک نمونه زنده اظهارات اخیر وزیر امور خارجه آلمان در کنفرانسی در پراگ می باشد. خانم بربوک علناً اعلام میکند که حمایت از دولت نیمه فاشیستی اکراین از تعهد به رای دهندگان در آلمان مهم تر است! و در حمایت از ایشان عضو مجلس حزب دموکرات مسیحی اعلام میکند که مردم اظهارات خانم بربوک را اشتباه فهمیده اند. نتیجتاً بسته شدن کامل دو خط گاز به آلمان که مطمئناً عواقب اقتصادی ناهنجاری را بخصوص برای مردم به ارمغان می آورد، نه بعهده روسیه که بعهده مستقیم سیاستمداران دنباله رو سیاست خارجه آمریکا در اتحادیه اروپا است. پرواضح است که در این میان کسی به طرفداری پوتین و دولت روسیه به خیابان نمی آید، بلکه مردم معترض خواهان پایان سیاست ادامه جنگ و گسترش آنند و نگران فجایع بزرگتر از جمله استفاده از سلاح اتمی اند.
گرانی و تورم اهرم فشار روسیه یا ابزار غارت کنسرنهای اقتصادی؟
گرانی بخصوص افزایش حداقل سیصد درصدی انرژی و چند ده درصدی مواد غذائی نه تنها اقتصاد کشورهای غربی را بشدت بخطر انداخته، بلکه زندگی و حداقل معیشت بخش اعظم آسیا و کل افریقا را با خطرات جدی روبرو کرده است. دراین میان بطور مثال یکی از تولید کنندگان اصلی آدبلو (AdBlue) آلمانی که برای سوخت پاکیزه تر موتورهای دیزلی مورد استفاده قرار میگیرد، اعلام کرد که با ٦٠٠ مزدبگیر، ورشکستگی خود را اعلام کرده و بزودی این کارخانه برای همیشه تعطیل خواهد شد. بنابراین انتظار میرود که ماشینهای با احتراق سوخت دیزل نه تنها با گرانی مواد سوختی خود روبرو شوند، بلکه با کمبود کالای نسبتا ساده ای مثل آدبلو دست و پنجه نرم کنند. دست آخر بدون این فرآورده هیچ موتور دیزلی جدیدی بکار نخواهد افتاد. روشن است که دول غربی، گرانی و تورم، کمبودها و حتی نارضایتی مردم اروپا را به حساب دولت روسیه می گذارند ولی قطع و یا خارج شدن کالای مورد نیاز در جریان پروسه تولید جهانی سرمایه را نمی توان تنها به گردن روسیه انداخت و منتظر عواقب آن نیز نبود!
به مثال زنده دیگری بپردازیم. چهارشنبه شب ٠٦/٠٩/٢٠٢٢ وزیر اقتصاد آلمان آقای هابک از حزب سبز، در مصاحبه تلویزیونی اعلام میکند که بله ایشان تصور میکند که بخش مهمی از “طبقه متوسط” بزودی قادر نخواهند بود تولیدات خود را بخاطر گرانی بیش از حد مواد سوختی ارائه دهند و در نتیجه بیکار خواهند شد! اما ایشان متصور نیست که این صاحبان کار با این وجود اعلام ورشکستگی کنند. در جواب سئوال مصاحبه گر خوب وقتی بعنوان مثال نانوا قادر به تولید نان مطابق با وسع خرید جامعه نیست و در نتیجه نمیتواند نان خود را بفروشد، چطور میشود که این شرکتها اعلام ورشکستگی نکنند با وجود اینکه هزینه های آنان نسبت به شش ماه قبل چند برابر شده است؟، جواب وزیر اقتصاد آلمان فقط یک سکوت معنی دار است! فاکتور مهم دیگر در عرصه اقتصادی اینست که فقدان هر کالائی که در پروسه تولید جهانی نقش حتی نه چندان مهمی بازی میکند، میتواند بصورت زنجیره ای یکی پس از دیگری چرخهای تولید جهانی را از کار انداخته و نتایج فاجعه باری برای کل پروسه تولید ببار آورد. همانند یک رگ انسان که می تواند از کار افتادنش برای بدن انسان خطرات جانی غیر قابل انتظاری را ببار آورد. بعنوان مثال شرکتهائی که برای تولید کالا و یا کالاهای خود وابسته به گاز و انرژی زیادی می باشند، ورشکستگی آنان رعد و برقی در آسمان “بی ابر اقتصاد” سرمایه در جنگ افروزی امروز نیست و پیامدهای آن نه دقیقا قابل بررسی و نه بسادگی برطرف شدنی خواهند بود.
اما بیائیم و لحظه ای تصور کنیم که بحران در اوکراین و جدیداً در تایوان، فقدان مواد تولیدی، گرسنگی و تشدید فقر در آفریقا، گرانی انرژی و حتی احتمال بروز جنگ هسته ای بخشی از آن تصمیماتی است که نه تنها دول حافظ سرمایه، بلکه شرکتهای بسیار قدرتمند اقتصادی در آن سهیم اند و حتی از آن استقبال میکنند. با بروز پاندمی کرونا روشن شد که براساس آمار رسمی جهانی کار ١٥٠ میلیون کارگر در سراسر جهان بیکار و ١٥٠ شرکت مولتی میلیاردی با کسب سودهای کلان به سرمایه های خود چند برابر اضافه کرده اند. درگیرهای نظامی و انهدام زندگی و محل کار طبقه کارگر، خارج از اینکه بنفع صنایع نظامی و نفتی است، بنفع قشر جدیدی از سرمایه داران جهانی نیز هست. از جمله میتوان به صاحبان صنایع تولید برق از طریق خورشیدی و آبی نام برد که صنایع خود را صنایع “سبز” می نامند. اینها هرچند در فوکوس جهانیان بعنوان جنگ طلبان اصلی قرار ندارند ولی بهمان اندازه که صنایع نظامی از بحرانهای عمیق اقتصادی و جنگهای موضعی و منطقه ای استفاده می برند، امروز سودمندند. بی ارتباط نیست که درست هنگامی که اروپا با بحران انرژی روبرو است بخش اعظم نیروگاههای هسته ای فرانسه از کار افتاده اند و حزب سبز در آلمان متحد سوسیال دموکراتها اجازه راه اندازی سه نیروگاههای اتمی آنان را صادر نمیکند.
اما قبلتر هم بارها گفته شده که جنگهای ترکیبی در ابعاد وسیع امروزیش، بمراتب وحشتناکتر از انهدامی است که جنگ جهانی دوم با خود بهمراه آورده بود. صحنه گردانان و جنگ طلبان امروز در فرم کلاسیکش تنها دولتهای مدافع صنایع و منافع خودی نیستند. کنسرنهای عظیم اقتصادی، بنگاههای تبلیغاتی و صنایع مذهبی، میدیاهای اجتماعی و حتی فروشندگان تولیدی همانند آمازون در جنگهای مدرن امروزی یکطرف دیگر این جنگ به حساب می آیند. اما از ٢٤ فوریه ٢٠٢١ باید به جنگ افروزان جنگهای ترکیبی، صنایع نسبتا جدید که خود را حتی حامی محیط زیست معرفی میکنند، اضافه کرد. با گسترش و رشد صنایع “انرژی تجدیدپذیر” روز به روز این صنعت هم با لابیستهای خود بیشتر و بیشتر در تصمیمات کشوری و جهانی نقش بازی میکند. جلوگیری از فروش گاز و نفت بیشتر تا سرحد ممکن! فشار بر افزایش سرمایه گذاری روی صنایع انرژی تجدیدپذیر و بستن شیر گاز نورد استریم یک و دو بنفع این صنایع نیز هست. هرچند کسی در دنیا پیدا نشود که مخالف دستیابی به فن آوری و استفاده از دانش دستیابی به انرژی پاکیزه و تجدیدپذیر در جهان باشد، اما همانطور که هیچ صنعتی در جهان سرمایه در اختیار رفع نیازهای واقعی مردم نیست، این بخش از صنعت هم با اعمال فشار بر کشورهای اروپائی نشان میدهد که با صنایع جنگی برای دستیابی به منفعت و سود بیشتر تفاوت قابل عرضی ندارد. روشن است امروز آرای حزب سبز آلمان در درجه اول از آکادمیکرهای بورژوازی و صنایع قدرتمند انرژی تجدیدپذیر جمع آوری شده است.
و بازهم با تاکید بر تئوری اقتصاد سرمایه مبنی بر اینکه اگر منفعتی اینجا نیست، آنجا حتما هست! با گرانی چند صد درصدی مواد سوختی فسیلی و گرانی دهها درصدی مواد غذائی، قشری از آن منفعت می برند و بخش اعظم دیگر بازندگان آنند. بنابراین در انتظار “معجزه” که هیچ، نباید در انتظار تصمیم گیری عاقلانه ای از سیاستمداران جهان سرمایه نشست. منفعت این جنگ ترکیبی بنفع هرکسی باشد، ضرر و عواقبش را میلیاردها زحمتکش امثال من و شما تقبل می کنیم. پیشنهاد پوپولیستهای بدرگاه سرمایه دخیل بسته از جمله “شبه آنتی کاپیتالیستهای اروپائی” مالیات بیشتر بر صنایعی است که طی حداقل شش ماه گذشته درآمد چند صد درصدی داشته اند. صرف نظر از اینکه چنین خواسته ای اجرایش در جهانی بودن سرمایه غیر ممکن است و باید از خود دولتها شروع کرد، قرار است این مالیات که صد درصدش بجیب صاحبان شرکتهای نفتی و غیره رفته است، چگونه به جیب پرداخت کنندگانش بازگردد؟! این آن چیزی است که دخیل بستگان به جهان سرمایه به آن نمی توانند جواب قانع کننده ای بدهند.
دست آخر نگاهی بیندازیم به پاکت حمایتی ٦٧ میلیارد یوروئی حکومت آلمان که این هفته معرفی شد. دولت آلمان اعلام کرده است که از این ببعد بجای مالیات نوزده درصدی از گاز و برق، تنها ٧ درصد مالیات خواهد گرفت. در نگاه اول بنظر می آید که دولت از “خود گذشتگی” کرده و آماده است که از بخشی از درآمدهای خود صرف نظر کند، اما حقیقت چیز دیگری است. فرض بگیریم که یک کیلووات برق در سال گذشته یکصد یورو قیمت داشته است. بنابراین دولت با حساب نوزده درصدی، سال گذشته ١٩ یورو مالیات بابت یک کیلو وات برق مالیات دریافت میکرده است. امروز اما همان یک کیلو وات برق نه یک صد یورو که پانصد یورو قیمت دارد. بنابر این امروز دولت بابت یک کیلو وات برق نه نوزده یورو بلکه ٣٥ یورو مالیات دریافت میکند. باید روشن باشد بحران انرژی بعنوان معلول بحران بزرگتر جنگ و رقابت دول سرمایه داری، نه حاصل فجایع طبیعی که ساخته و پرداخته سیاستهای اقتصادی است که بشدت جیب دولتها را نیز پر میکند. چرا که با گران شدن هر کالائی دولت از طریق مالیات درآمدی بیشتری را نیز کسب میکند.
و باز هم باید جملات قدرتمند ولی عمیق منصور حکمت را یادآور شد که میگفت “جهان بدون فراخوان سوسیالیسم، بدون امید سوسیالیسم و بدون “خطر” سوسیالیسم به چه منجلابی تبدیل می شود”! وقتش است که با تحزب و تشکل و با قدرت بسیج کارگران و مردمی که در تداوم این اوضاع منفعتی ندارند، با انقلاب بساط نظام کهنه و پوسیده سرمایه را سرنگون کنیم و جهانی خوشبخت و عادلانه را برای زیستن بشریت در کره خاکی برپا کنیم.
٥ سپتامبر ٢٠٢٢