بخش ویژه مقالات

به یاد برادر عزیزم محمد یگانه “نازار گیان” سعید یگانه

امروز ۱۲ نوامبر دو سال است که برادر و همرزم عزیزم محمد یگانه، “نازار گیان”، در میان ما نیست. درد از دست دادن این انسان بزرگوار و دوست داشتنی هیچوقت التیام نخواهد یافت. جایش در میان ما بسیار خالی است و از نبودنش رنج می بریم. غم از دست دادن عزیزان بسیار سخت است و طبیعی است که هر انسانی روزی زندگی را برای همیشه وداع می گوید، اما نوع زندگی و انتخابی که انسانها می کنند، تاثیراتی که در محیط زندگی و پیرامون خود به جای می گذارند، چه در زمان حیات و چه بعد از مرگ، خاطرات شیرین و تلخ، تلاش و فداکاری برای همنوعان خود، در خاطره انسانها و کسانی که به هر مناسبتی با او رابطه داشته اند ماندگار و فراموش شدنی نیست. محمد یگانه از زمره چنین انسانهایی بود که بخش زیادی از زندگی خود را از نو جوانی و از روزی که خودش را شناخت تا آخرین روزهای زندگیش صرف خدمت به مردم و کسانی که دوستشان داشت کرد. محمد محبوب خانواده و اطرافیان و در محیطی که زندگی میکرد مورد احترام خاصی بود و این جایگاه ناشی از خوش قلبی، مهربانی و خصوصیات انسانی و انقلابی و برابری طلبانه ای بود که در محمد به وفور وجود داشت. کسی که برای اولین بار با محمد نشست و برخاست داشت بی تردید از رفتار انسانی، احترام آمیز، خوش قلبی و مهربانی او تاثیر می گرفت.

محمد سال ۱۳۳۱ در خانواده ای نسبتا فقیر در شهر سنندج متولد شد. او سومین فرزند خانواده و یکی از موثرترین ها در زندگی خانواده ما بود. پدر ما میوه فروش و تنها نان آور خانواده و هزینه زندگی ۹ نفر را تامین می کرد. به این دلیل محمد و همه ما ناچار بودیم که از سنین پائین و در دوره نوجوانی تابستانها به شاگردی و کارگری برای تامین هزینه لباس و مخارج مدرسه تلاش کنیم و یا به پدرمان کمک کنیم. زمستانها که کار و کاسبی خراب بود، پدرم برای تامین هزینه زندگی خانواده بسیار تحت فشار بود. مادر ما اهل ده صلوات آباد نزدیک شهر سنندج بود به این دلیل روزانه مراجعه فامیل و اقوام مادرم به منزل ما زیاد بود. یکی ساعتش یا رادیوش خراب می شد و یا مریض می شدند و یا احتیاج به دکتر داشتند. محمد اولین کسی بود که به مشکلات آنها رسیدگی می کرد و برای کمک به فامیلهای مادرم که عموما فقیر و تنگدست بودند سنگ تمام می گذاشت. از انجایی که محمد آدم فنی کاری بود برای تعمیرات، احتیاجی به مخارج اضافی نبود، محمد خودش این مشکلات را رفع می کرد. علاوه بر این محمد در محله و محیط زندگی، در میان آشنایان و دوستان انسانی بسیار محبوب و جای باور و اعتماد و قابل اتکا بود.

به دلایلی که در سطور بالا شرحش رفت، زندگی اقتصادی ما به سختی سپری می شد. پدرم تلاش میکرد هر کدام از ما که به سن ۱۶ سالگی پا می گذاشتیم، به ارتش برای گروهبانی بفرستد تا بتوانند در تامین زندگی بقیه خانواده کمک پدرم باشند. برادر بزرگ ما در سن ۱۶ سالگی بعد از اینکه دوره ابتدایی و اویل متوسطه را تمام کرد با تشویق پدرم گروهبان ارتش شد. محمد بعد از مدرک کلاس نهم به همین ترتیب به نیروی هوایی مراجعه کرد و فقط به دلیل اینکه کف پایش صاف بود جواب ردی گرفت و این نقص به داد او رسید و پدرم را ناامید کرد. من هم که زیر بار نرفتم و به تحصیل ادامه دادم.

البته نه تنها در خانواده ما که در خیلی از خانواده های فقیر شهری تقریبا رسم شده بود که جوانانشان را عموما به دلیل فقر برای امرار معاش به ارتش بفرستند. محمد عزیز بعد از این واقعه به تحصیل ادامه داد و دیپلم را در رشته طبیعی به پایان رساند. او دوره دیپلم وظیفه “خدمت سربازی” را در شهر کرمانشاه در سال ۱۳۵۳ تمام کرد و به دلیل اینکه آدم فنی کار و علاقه وافری به کار تکنیکی داشت بعد از اتمام خدمت سربازی در بخش فنی مخابرات شهر سنندج به عنوان کارمند استخدام شد. محمد بعد از برادر بزرگم دومین استخدامی خانواده و تاثیر زیادی بر زندگی اقتصادی ما داشت و در واقع امید پدر و خانواده شد. محمد به مدت ۴ سال تا شروع قیام ۵۷ و ماههای بعد از آن تا شکل گیری حکومت اسلامی و حمله وحشیانه به کردستان و پاکسازی ادارات دولتی، کارمند مخابرات باقی ماند. او بعد از استخدامی در مخابرات ازدواج کرد و صاحب یک فرزند شد.

محمد از دوران نوجوانی به دلیل فقر در خانواده و بی عدالتی و نابرابری که در محیط زندگی و پیرامون خود تجربه کرده بود به سیاست و مخالفت با رژیم پهلوی روی آورد. به این دلیل در قیام سال ۵۷ و اعتراضات علیه رژیم شاه فعالانه شرکت داشت و مشوق جوانان در پیوستن به صف مبارزه برای سرنگونی رژیم پهلوی بود. بعد از سرنگونی رژیم پهلوی و قدرت گیری رژیم اسلامی با اگاهی به اینکه به اهداف و آرزویش نرسیده است، به مبارزه علیه جمهوری اسلامی ادامه داد. از این تاریخ به بعد زندگی محمد مثل تعداد کثیری از جوانان انقلابی شهرهای کردستان زیر و رو شد. در مرداد ماه سال ۱۳۵۸ با حمله وحشیانه ارتش و سپاه به شهرهای کردستان به فرمان خمینی جلاد برای اشغال نظامی کردستان و به شکست کشاندن آخرین سنگر باقیمانده از انقلاب ۵۷، محمد نیز همراه جوانان دیگر به مبارزه و مقاومت مسلحانه در مقابل یورش وحشیانه و ددمنشانه رژیم تازه به قدرت رسیده اسلامی دست زد. او قبلا در حمله به پادگان نظامی شهر سنندج قبل از حمله نظامی به کردستان در کنار جوانان شهر سنندج نیز نقش فعالی ایفا کرد.

بعد از ۲۴ روز جنگ خونین در برابر نیروهای وحشی جمهوری اسلامی و قبل از اشغال نظامی شهر سنندج توسط سرکوبگران اسلامی، محمد نیز همچون سایر جوانان انقلابی برای ادامه مقاومت در برابر نیروهای سرکوبگر به صفوف کومله سازمان کردستان حزب کمونیست ایران پیوست. قبل از خروج از شهر، در جنگ ۲۴ روزه شهر سنندج که شهرمدام از زمین و هوا مورد حمله وحشیانه سرکوبگران اسلامی قرار داشت و صدها نفرجان خود را از دست دادند، من نیز در حمله به پادگان این شهر زخمی و جان سالم به در بردم. قبل از انتقال من به خارج از شهر، در ملاقات کوتاهی، از محمد خواستم به دلیل اینکه خانواده به او احتیاج دارند، ازدواج کرده و فرزندش کوچک است در شهر بماند. او در جواب گفت که همه خانواده دارند. خیلیها مثل من همسر و بچه دارند من نمی مانم و به مبارزه ادامه میدهم. چه خوب که نماند، اگر دستگیر می شد و توسط خلخالی جلاد و هیئت مرگ جمهوری اسلامی در کردستان حکم اعدام نمی گرفت، حداقل سالهای طولانی همچون صدها جوان انقلابی در زندانهای جمهوری اسلامی حبس طولانی می گرفت.

از مرداد سال ۱۳۵۸ با اشغال نظامی شهر توسط اوباشان اسلامی تا سال ۱۳۷۰ که به خارج کشور پناهنده شد، محمد بمدت ۱۲ سال در صفوف کومله و حزب کمونیست ایران به فعالیت ادامه داد. در این مدت او در واحدهای نظامی، بخش فنی و مخابرات و تدارکات در تشکیلات کومله فعال و مسئولیت داشت و در هر بخش از این عرصه های فعالیت، انسانی مثمر ثمر، قابل اتکا و اعتماد و تلاشگر بود. محمد در صفوف کومله انسانی محبوب و مورد اعتماد همرزمانش بود به این دلیل خیلی از رفقا او را “نازارگیان” “عزیزجان” صدا می کردند.

محمد در خارج کشور دست از فعالیت انقلابی و کمونیستی برنداشت و بعد از جدایی از حزب کمونیست ایران در صفوف حزب کمونیست کارگری ایران به رهبری منصور حکمت به فعالیت سیاسی و انقلابی علیه جمهوری اسلامی ادامه داد. در تظاهراتها، در مناسبتهای اول ماه مه، در فعالیت روتین حزبی در محل زندگیش فعال و به لحاظ مالی حزب را یاری می داد. محمد در خارج کشور همان خصوصیات انقلابی، انسانی، خوشرویی و خوش قلبی را حفظ کرد و به این دلیل محبوب و جایگاه خاصی میان رفقای حزبی و دوستان و اطرافیان در محیط زندگیش داشت. او بعد از جدایی در حزب کمونیست کارگری ایران، در صفوف حزب کمونیست کارگری – حکمتیست به فعالیت سیاسی و انقلابی ادامه داد.

محمد صاحب کار بود و برخلاف صاحبکاران با کارمندانش رفتاری انسانی و خارج از نرم داشت. او را دوست داشتند و “آقا جان” صدایش می کردند. به درد و مشکلات آنان رسیدگی می کرد و هیچوقت به عنوان کارگر به آنها نگاه نمی کرد و آنها متقابلا محمد را در پیشبرد امورات روزانه صمیمیانه کمک می کردند، بطوری که مرگ محمد برایشان تلخ ترین اتفاق در زندگیشان بود. به یاد دارم که در روزهای منتهی به مرگش زمانی که در بیمارستان بستری بود یکی از کارمندانش روی سرش می زد و گریه می کرد و می گفت پدرم را از دست دادم”.

محمد دریایی از مهر و محبت و دوستی و تلاش و امید بود. محمد در مقابل دشمنانش انسانی قاطع، در برابر مخالفینش انسانی صبور و متین و نسبت به کسانی که دوستشان داشت مهربان و یاری دهنده بود. محمد انسانی انقلابی، آزادیخواه و برابری طلب بود. به انسانها، به آنهایی که دوستشان داشت و برای آزادی و سعادتشان مبارزه میکرد عشق می ورزید. محمد انسانی سوسیالیست، علیه تبعیض و نابرابری بود و تا آخرین دقایق زندگیش به آرمان و عقایدش که همانا آزادی انسان از قید و بند بردگی و نابرابری و تبعیض است وفادار ماند.

محمد زمانی هم که در بستر بیماری بود و آخرین روزهای زندگیش را سپری می کرد همچنان این خصوصیات را حفظ کرد. صلابت، استواری و امید و خوشرویی. کسانی که شانس آخرین ملاقات را با محمد داشتند، نگران حال او بودند و گریه می کردند و امید به بهبودی محمد داشتند، او مثل همیشه خوشرو و مهربان آنان را دلداری می داد و از مشکلات و گرفتاری در زندگی آنان می پرسید.

محمد عزیز، ستاره ای درخشان در آسمان انسانیت بود و خوب درخشید و زندگی پر باری داشت. او سراسر زندگیش تلاش و فداکاری بود. مراسم یادبود و بدرقه او به یاری و شرکت وسیع دوستداران محمد بسیار پرشور و با شکوه برگزار شد. یاد عزیز این انسان بزرگوار و دوست داشتنی همیشه در قلب ما ماندگار خواهد بود. من با محمد بزرگ شدم، با هم مبارزه و تلاش کردیم. هم فکر و هم عقیده بودیم. ۱۲ سال در شرایط سخت با هم مبارزه کردیم و تا آخرین لحظات زندگیش، تا آخرین دقایقی که قلبش از تپش ایستاد و شاهد مرگش بودم، دوست و رفیق و همرزم باقی ماندیم. با مرگ محمد خلاء بزرگی در زندگی من ایجاد شد.

یاد محمد عزیز و دوست داشتنی همیشه زنده و گرامی است.

۱۱ نوامبر ۲۰۲۰