مقالات

چگونگی ‌‌بازگشت مجدد طالبان و چالشهای پيشاروی آن عبداله دارابی

بخاطر فاجعه دردناک و ضد انسانی ۳ هفته قبل افغانستان که منجر به بازگشت مجدد حکمرانی طالبان در افغانستان گرديد، رسانه های جهانی زیادی به دو شيوه بيان واقعیات پشت پرده اين رویداد را از مردم پنهان کرده و ميکوشند با تبليغات واهی و مهندسی شده اصل ماجرا را لاپوشانی کنند.

ميگویند: تسخیر کابل در اثر جنگ برق آسای طالبان و بی لياقتی نيروهای اشرف غنی، به سرانجام رسيد و به همين خاطر، لقب «تسخير و تصرف» را نيز به آن نسبت دادند. بايدن و مقامات نظامی آمريکا خود جلودار اين پروپاگاند بودند بی آنکه به روی مبارکشان بیاورند که از سالها قبل ملزومات معامله با طالبان را برای بازگشت به قدرت تدارک ديده بودند. حالا با فروکش کردن نسبی این رويداد، از زبان مقامات و فرماندهان خود طالبان و رژيم قبلی از جمله غنی و حقانی، میشنويم که بازگشت مجدد طالبان به قدرت به يمن يک معامله طولانی مدت و مخفی و بدور از چشم مردم صورت گرفته است نه چيزی ديگر. اين زد و بند و توطئه کثیف، خلاف بعضی معاملات تاکنونی بود چون طی سالهای گذشته کشور های زیادی مثل آمريکا، روسيه، چين، هند، پاکستان، ترکيه، عربستان سعودی، قطر، دولت غنی و طالبان و… هر کدام مستقيم و غير مستقيم از زاويه منافع و مصالح خویش از اين زد و بند و معامله با خبر و یا بلامانع در آن دخيل و شريک بودند. يک سال قبل از بايدن سند نهایی اين معامله توسط ترامپ به امضا رسيده بود. اين تنها مردم قربانی شده افغانستان بودند که کمافی سابق بیخبر از همه چيز نزديک به ۱۰۰ سال است در آتش جنگ و جدال خانمانسوز و تبانی بين دولت های امپرياليستی جهان و منطقه از يکسو، و قوم پرستان و مذهبيون و ملاکان مرتجع و کپک زده محلی افغانستان از سوی ديگر، میسوزند.

بخش دوم اين پروپاگاند را از رسانه هائی چون بی بی سی و تلويزيون آمریکا و … ميشنويم که بیشرمانه و بدور از هرگونه نزاکت و عرف و اخلاق خبررسانی در راستای منافع خويش بیوقفه به دروغ و گمراه کردن مردم ادامه ميدهند و با نسبت دادن واژه «تغيير» به سراغ طالبان رفته و در صدد تطهير آن هستند. ميگويند اينها، طالبان های ۲۰ سال قبل نیستند، خوشخيم شده اند و «تغيير» کرده اند و بايد با آنها مدارا کرد. اين تطهير کردن ها در شرايطی انجام ميشود که خودٍ طالبان تحميل شده بر گرده مردم افغانستان، هنوز دستش به دهانش نرسيده در عالم واقع فرياد ميزند که، اجرای احکام اسلامی مد نظرشان سر لوحه حکمرانی و دولتمداری آنها در افغانستان است و هر کس و جريانی خلاف آن عمل کند به اشد مجازات خواهد رسيد. نمونه بارز آن ۲ بار حمله نظامی به ناراضيان نيم بند خود واقع در درٍه پنجشير در چند روز اخير است که بنا به اخبار رسانه ها تاکنون تعدادی از هر طرف کشته شدند.

هر دو پروپاگاند فوق الذکر، در خدمت متوهم کردن و به بيراهه بردن مردم نسبت به معامله ای است که در خفا عليه آنها صورت گرفته و بدینوسيله ميکوشند با وعده و وعيدهای پوچ و سراپا دروغين خود مردم را به خانه هایشان بفرستند و آنها را از تقابل عليه اين جريان تروريستی دست نشانده خود دور کنند.

معامله دول فوق الذکر از جمله آمريکا با طالبان، بر پايه سياستی است که سردمداران نظام سرمايه داری از ده ها سال قبل برایش جنگيده و اگر بتوانند آنرا تا رسیدن به اهداف شان ادامه خواهند داد. آمريکا هم بدون گرفتن درس عبرت از شکست شوروی سابق در افغانستان، در راستای هژمونی جهانی خود و دستيابی به ثروت هنگفت بکر و دست نخورده افغانستان، ۲۰ سال قبل با لشکر کشی به افغانستان، طالبان را از قدرت ساقط کرد و يک مشت از مرتجعين مشابه آنرا نيز جایگزين آن کرد و جنگ علیه طالبان را تا به امروز ادامه داد. ولی در نهايت امر، سرنوشت آمريکا در افغانستان هم به سرنوشت شوروی سابق در آنجا تبدیل شد و شکست خورد. ولی عليرغم شکست پی در پی روسيه و آمريکا در افغانستان، سياست ايجاد يک «دولت ملی و فراگير» در آنجا، همچنان رو ميز نظام سرمایه داری امروز جهان باقی است و رقابت و تنش سياسی های بين کشورهای امپرياليستی و منطقه ای حول آن همچنان جاری است. در پرتو این جنگ های بزرگ و خانمانسوز، “اقليت” های قومی و مذهبی افغانستان همواره توانسته اند از شکاف بين دولتهای بزرگ و کوچک جهان و منطقه به نفع خود بهره برداری کنند، شيره جان مردم تهیدست را بمکند و بدينوسیله به سرمايه داران و تاجران ثروتمند و شناخته شده در سطح خاورميانه تبديل شوند.

ناگفته نماند در اين افغانستان بدون صاحب و بدون دولت، ثروت کشف شده ولی توليد نشده هنگفت و کم نظیری چون؛ نفت و گاز، لیتيوم، طلا، نقره، پلاتين، کروم، مس، آهن، نقره، زمرد، ياقوت و فيروزه، دست نخورده موجود است که با آرزوی دستيابی به آن، طالبان را جلو صحنه قرار داده اند تا به کمک و ياری يک دولت فراگير راه را برای توليد آن هموار سازند. تا حال چندين شرکت بزرگ چينی و هندی، در دوران دولت کرزای و غنی برای توليد و برداشت مس و آهن قرارداد چند میلیاردی را هم امضا کرده اند ولی اساسی ترين عامل و موانع جاری شدن این قراردادها نا امنی و عدم زیر ساخت جامعه مثل برق و جاده و عدم زير ساخت کشور قلمداد کرده اند.

حالا يکی از تعهدات طالبان به اين کشور ها راه اندازی ايجاد يک «دولت ملی» فراگير است تا در پرتو آن بتوانند به اين آرزوهای برباد رفته تا کنونی دست يابند. با توجه به نکات فوق، به چالش های عمده پيشاروی حکمرانی طالبان اشارهُ کوتاهی ميکنيم.

يکی از چالش های عمده پيشاروی طالبان اين است که، يک جريان آزموده شده و تنفرانگيز است و با زندگی امروزه بخش بزرگ جامعه افغانستان هيچ سر سازگاری ندارد. چون نه تنها مردم افغان بلکه افکار عمومی جهان نیز آنرا بخوبی میشناسند و بهمين خاطر بخش وسيعی از جامعه افغانستان از جمله زنان، نسل جوان و آزاديخواهان حاضر نيستند زير سلطه اين مرتجعين زندگی کنند و با آن تداعی شوند. نفس شناخت مردم از طالبان، يکی موانع بسيار جدی پيشاروی طالبان است که مهار کردنش برای آنها غير ممکن است.

يکی ديگر از چالش های پيشاروی طالبان اين است که: بحران اقتصادی در افغانستان بسيار عميق و دردناک است بطوريکه تاکنون هیچ راه حلی برای برون رفت از آن در چشم انداز نیست و خودٍ پديده طالبان و قوانين اش هم مزيدٍ برعلت است و يکی از موانع های جدی پيشاروی جامعه افغانستان است. نکات فوق نشان میدهد که طالبان قادر به مهار اين موانع نیست و دير يا زود سرنوشت اش به سرنوشت ديگر دولت های افغانستان دچار خواهد شد.

فرار آمريکا از افغانستان يک امر واقعی بود چون راه حلی جز آن براش باقی نمانده بود. ماندگاری و زمينگیر شدن در يک جغرافیای ناشناخته و صعب العبور روز به روز راه را برای تداوم و پيشروی نیروهای آمريکا، سخت و دشوارتر ميکرد. آمريکا با پيشرفته ترين تکنولوژی نظامی جنگيد و بزرگترين بمب جهان را هم رو سر مردم آزمایش کرد ولی پيروز نشد و سرانجام به سازشی تن داد که مطلوب و مناسب حال او نبود و بدینوسیله يک ناکامی ديگر را به لیست ناکامی خود در خاورميانه افزود.

٣ سپتامبر ٢٠٢١