بوق های تبلیغاتی حکومت میگویند که بر “غائله و اغتشاش” فائق آمده اند. چرند میگویند، هیچ چیز عوض نشده است. حکومت در وحشت مرگ است، سرکوبش دیگر نمیتواند روح سرکش یک جامعه انقلابی را درهم شکند. اعدام و شکنجه و تجاوز و بازداشت های فله ای جواب نداد. آزادی چند صد نفر و مضحکه “عفو” قاتل اعظم را حتی نمیتوان مُسکنی بر درد عمیق جامعه تلقی کرد. فقر و فلاکت و گرانی بیداد میکند، حکومت از هر لحاظ به اعتراف بهترین دلسوزان نظام در بن بست و در آستانه فروپاشی است. برف و سرمای زمستان را باید آنتراکتی کوتاه تلقی کرد. همین امروز همه جا حکومت نظامی اعلام نشده برقرار است. حتی از تجمع برسر مزار عزیزان جانباخته ما می ترسند. زندان که مرکز ثقل قدرت حاکمیت است، به محیط فریاد انقلابی تبدیل شده است. این جامعه ای است که براستی چیزی برای از دست دادن ندارد. جرم انفجاری که تلمبار شده برای دود کردن چند حکومت کفایت میکند.
اپوزیسیون راست از حاشیه حکومتی و بیرون حکومتی، علیرغم پول دولتها و امکانات بی حساب و تولید انبوه دروغ و جعل در رسانه های قلم به مزد، درجا میزند و هر روز افتضاحی ببار میاورد. شکست پشت شکست سرنوشت هر پروژه آنها بوده است. بی اعتمادی جامعه و پاسخ به آنها عیانتر از آنست که بشود انکار کرد. بی فرهنگی و عدم تحمل مخالف سیاسی، رژه فاشیسم و استبداد و تحجر، نمایش نوکر صفتی و دستبوسی، ماکدی کوچک از تصویر آینده ای است که جستجو می کنند. از نظر روش سیاسی راست ایران بشدت توطئه گر و کودتاچی و دیکتاتورمنش است که تحمل نزدیکترین موئتلفین خویش را هم ندارد. جریاناتی که شفافیت سیاسی برایشان سم است و از فرهنگ تحزب و انتخاب مردم در شرایط آزاد وحشت دارند. در قرن بیست و یکم، تصویر آنها از سیاست هنوز در دوره قاجار و خانخانی های منسوخ شده و دربار شاهان سیر میکند. کسی نمیداند سرانجام پروژه ها و ائتلاف ها و وعده وعیدها و جنجال های پوک رسانه ای شان چی شد؟ اینها حتی خود را متعهد به گزارشی به جامعه و چرائی شکست بند و بست شان نمی دانند، تصور اینکه اگر واحه ای بدست شان بیافتد چه رفتاری با مردم خواهند داشت سخت نیست.
در این اوضاع است که عناصر امتحان پس داده و جنایتکار حکومت، امثال میرحسین موسوی و خاتمی و دیگران امکان ابراز وجود پیدا می کنند و جریان سازی فیک رسانه ای و سیاسی توسط جنبشی که با همین عناصر جنایتکار منفعت مشترکی دارند راه می افتد. بورژوازی ایران کمابیش حرف یکسانی میزند، همه شان علیه روند انقلابی و اهداف انقلابی هستند.
کدام سیر سیاسی از نظر اینان مطلوب است؟
اصلاحات: مرده را نمیتوان زنده کرد، در جائی که منادیان اصلاح طلبی اسلامی آنهم با تاخیری پنج ساله از غارشان ندای بن بست و شکست اصلاحات را سر میدهند، سخن از “اصلاح امور” تنها موجب مزاح مستمعین است. در دوره انقلابی “اصلاحات” و “اجرای قانون اساسی” و امثالهم، شلیک تیر در تاریکی است. بنی احمدهای اسلامی سرنوشت متفاوتی نخواهند داشت. جامعه ای که وارد پروسه سلب و انقلاب شده است، از روندهای ماقبل انقلابی عبور کرده است.
دولت انتقالی: وقتی خواست سرنگونی در جامعه و نخواستن حکومت مسجل است، در شرایطی که مهار قدرت هر روز از جائی از دست قدرتمداران خارج میشود، حتی اگر جامعه ساکت باشد تغییر در بالا برای نجات اساس نظام ضروری خواهد شد. مباحثی مانند “اصلاح یا بازنویسی قانون اساسی” و “تشکیل مجلس موسسان” و “انتخابات آزاد”، در اساس طرح های حل بحران نیستند بلکه راه هائی برای مهار بحران انقلابی اند. خاکریزهائی که طبقه و حاکمیت بورژوائی در سیر عقب نشینی در مقابل امواج انقلاب تعبیه می کند. هدف اساسی این طرحها قیچی کردن مردم از روند سیاسی و تلاش برای “مدیریت” جنبشی است که از خروجی آن بیمناک اند.
برای اینکه جمهوری اسلامی و حاکمیت بی اعتبار و پوسیده با قدرت انقلابی و توده ای و کارگری تماما سرنگون نشود، بورژوازی نیازمند قربانی کردن عناصر و چه بسا لایه ای از مسئولین است تا بتواند با هرس کردن جزء، کل عمارت و نظام سرمایه داری را از گزند انقلاب مصون بدارد. در این اوضاع باید از “مجلس ملی” و “مجلس موسسان” با ماموریت تدوین قانون اساسی و یکسری خواستهای عام و مبهم و بازدارنده سخن گفت: “تامین نجات و امنیت کشور”! “ایجاد اعتماد و تضمین حقوق مردم”! “انتخابات آزاد”! “سکولار دمکراسی” و … اما این وعده های ملوکانه مانند پارازیت در وسط یک ارکستر باشکوه است. معنای واقعی این مقولات بی خاصیت و هدفدار، تنها روانه کردن مردم به منزل هایشان، سپردن اختیار به تعدادی وکیل الرعایا، ممانعت از دخالت مستقیم و مستمر شهروندان در سیاست، مصون نگهداشتن بورکراسی و ماشین دولتی سرکوب، و مهمتر از همه ممانعت از تعرض کارگران به مالکیت بورژوائی و بازسازی نظم کهنی است که فی الحال زیر سوال و مورد هجوم انقلاب است.
شکل دادن به دولت انتقالی با ترکیبی از بورژوازی ایران با اتکا به لایه ای از حکومتی ها و اپوزیسیون مجاز که در ایندوره سوپر مخالف و چه بسا “انقلابی” شوند، همراه با نظامیانی که باید وظیفه “تامین امنیت سرمایه و سرمایه داری” را بعهده گیرند، بسیار حیاتی است. امری که از رضا پهلوی تا ناسیونالیست ها و اصلاح طلب های دیروز رژیمی تا خودمدیرپندارن از آن بعنوان جلوگیری از “هرج و مرج” سخن میگویند. این جریان از آنجا که ماهیتا ارتجاعی و ضد روند انقلابی است، از آنجا که به روند مبارزه انقلابی متکی نیست و صرفا حرکت توده ای را با اتکا به فریب رسانه ها هایجک میکند، تنها ابزار و نقطه امیدش لابیگری و حمایت دولتها و روشهای ضد انقلابی است. قرار است برای ایران “لویه جرگه” تشکیل دهند که مورد حمایت آمریکا و دول غربی باشد و حاکمیت دولت انتقالی را در تهران برسمیت بشناسد. اقداماتی مانند حمله نظامی محدود به بهانه پروژه هسته ای، تحریمهای اقتصادی و اعمال فشارها، در اوضاع مشخص انقلابی همه به روند بالا و بیرون راندن مردم از سیاست خدمت می کنند. حتی اگر چنین بند وبست و کودتائی علیه خیزش انقلابی در ایران صورت گیرد، سرپانگاه داشتن این دولت مستعجل در تهران کار بشدت سختی خواهد بود.
در پس جد و جهد و تلاشهای بورژوازی ایران برای مصادره کردن روند انقلابی و کنترل آن بنفع اهداف خویش، یک آنتی کمونیسم زمخت و فالانژ برای هر نابینای سیاسی قابل دیدن است. جامعه و جنبش انقلابی ماهیتا با اهداف و کاراکتر بورژوازی ایران فاصله عمیق دارد. این فاصله فعلاً با سوبسید اختناق و سانسور و عدم امکان حضور گسترده و مستقل کارگران پوشیده است. این دوره بسیار کوتاه است و با سیر گسترش مبارزه انقلابی تغییر می کند. اردوی کارگری و کمونیستی و انقلابی، صف وسیع و سهمگینی است که متاسفانه هنوز خود این اردو به آن باور ندارد. پروژه ما مسیر یکسانی ندارد اما جنگ ما با بورژوازی بناچار محدود به حاکمیت فعلی نخواهد شد و جدال واقعی طبقه با طبقه سرنوشت ایندوره را چه در سیر سرنگونی و چه بعد آن تعیین خواهد کرد.
١٠ فوریه ٢٠٢٣