از نظر سلطنت طلبها انقلاب یعنی اونی که بتوان شاه خورش کرد. انقلاب ۵۷ شورش کور و ارتجاعی بود چون بر علیه حاکمیت شان بود. خیلی تلاش میکنند تا مرزها، تفاوتها و حتی اختلافات عمیق بین شرکت کنندگان در آن انقلاب را مخدوش کنند. توده های میلیونی که برای آزادی و رفاه و برعلیه ستمگری، فقر و سرکوب وحشیانه حکومت شاه بپاخاسته بودند و چپی که نماینده این خواست پایه ای بود را با ارتجاع اسلامی که اساسا توسط خود حکومت شاه پروار شده بود و توسط حامیان و متحدین همان شاه تقویت و به قدرت سیاسی پرتاب شده بود، مذبوحانه یک مجموعه واحد میخوانند تا از یکطرف حکومت شاه را منزه کنند و از طرف دیگر حضورشان را در دوره انقلابی حاضر که اساسا جهت سوار شدن بر موج انقلاب و به بیراه بردن آن صورت میگیرد را توضیح دهند.
شنیده بودیم که تاریخ را علی العموم طبقه حاکم و نمایندگان آنها می نویسند ولی تاریخ معاصری که هنوز بازیکنان آن حی و حاضرند را تنها شیادان میتوانند این چنین روایت کنند. تاره اگر فرض این جماعت را قبول کنیم که در ۵۷ انقلابی در کار نبود و آن چه که امروز در ایران میگذرد یک انقلاب و حتی یک انقلاب واقعی است آن وقت سلطنت طلب باید با پشتک زدنهای محیرالعقول انقلابی بودن خود را توضیح دهد. شاه و انقلاب! زمانه باید برگشته باشد! بیهوده نیست که بلندگوهایشان برای پوشاندن این تناقض آشکار جنبش انقلابی جاری در ایران را “انقلاب ملی” میخوانند! و مستمر از “آزادی ایران” سخن می گویند و یا شعار میدهند “ایران را پس میگیریم”! گویا آنچه که در ایران میگذرد یک انقلاب استقلال طلبانه و رهایی بخش است که در اوایل قرن بیستم در خیلی از کشورهای خاورمیانه، شمال آفریقا و بعضا آمریکای جنوبی شاهد بودیم. گویی با یک دشمن خارجی در حال جنگیم!
این که چنین ملغمه ای خریداری هم خواهد داشت یا نه، موضوع جداگانه ایست! ولی بطور قطع هرچه انقلاب تداوم می یابد و عمیقتر میشود ما شاهد آن خواهیم بود که جنبش راست و سلطنت طلبان نه تنها رخت انقلابی گری را بدور ریزند بلکه بطور عملی صف خود را کاملا جدا ساخته و به دنبال سازش با جناح هائی از حاکمیت برای بریدن سر انقلاب خواهند رفت. اینها برخلاف جنبش سیاه اسلامی نه می توانند ادای انقلابی گری درآورند و نه میتوانند با سلاح انقلاب به جنگ انقلاب بروند، حتی اگر یکبار خمینی توانست در همین تاریخ معاصر چنین کند.
١٦ فوریه ٢٠٢٣