مقالات

ماهيت سياسى سازمان زحمتکشان، رمز جدال بر سر نام “کومه‌له” منصور حکمت

 

آيا اين جماعت سازمان زحمتکشان نيروئى هستند؟ به نظر من از نظر اجتماعى نه اما از نظر نظامى و سياسى آرى. به نظر من راه انداختن باندهاى فالانژ مسلحى که بر نفرت و کاريزماى رهبريش و بر تحريک بنا شده باشد، اصلا کارى ندارد. به ارتش رهائى بخش کوسوو نگاه کنيد، به عبدالله اوجالان نگاه کنيد، که تازه دارد خيلى اجتماعى‌تر کار ميکند. عبدالله اوجالان پلاتفرمى که دارد در ترکيه نيروى مادى ندارد. جامعه ترکيه نميداند بالاخره با اين پديده چکار کند. عبدالله اوجالان جوابگوى مسائل نيست اما اين واقعيت مانع از آن نميشود که اوجالان ده سال نيروى زيادى را پس و پيش کند و برود و بيايد. ارتش رهائى بخش کوسوو را اصلا سيا درست کرده است. اما الان نميدانند در مقدونيه چطور از شرش خلاص شوند. به نظر من سازمان زحمتکشان ميتواند دو هزار، پنج هزار يا شش هزار نفر مسلح را جمع کند و موى دماغ هر آدم متمدنى در جامعه کردستان بشود، شورا تخته کنند، فلان چيز ماليده بگويند، زير جُلَکى با همتاى فارسشان در تهران گاوبندى کنند و شرايطى را به مردم کردستان حقنه کنند، تروريسم سياسى و نظامى سازمان بدهند. اينطور نيست که چون از نظر اجتماعى چيزى نميشوند، چون رهبرى ناسيوناليسم کُرد را نميخواهند بگيرند، چون طبقه کارگر کردستان با آنها نميرود، در نتيجه محفلى مثل “بروسکه” هستند. نه، اينطور نيست. بنظر من دستکم گرفتن جريان سازمان زحمتکشان اشتباه است. چون آگاهانه ميخواهد ناسيوناليسم را به يک سطح فالانژ ارتقا بدهد و ميخواهد حزب نفرت عليه چپ درست کند. حزب دمکرات با ما جنگ هم کرده است اما از روبرو که نگاهش ميکنى ميبينى که ممکن است در يک چهارچوب سياسى تابع يک مقرراتى شود و مقررات بازى را قبول کند. اينها اين طور نيستند. فالانژيسمى که در اين تشکيلات هست خيلى برجسته است. نفرتش از چپ و تحريف تاريخش و بحث‌هاى اخلاقى- عاطفى که دارد ميکند: “اخلاص”، “صداقت”. حزب دمکرات نديده‌ايم از اخلاص و صداقت حرف بزند. ميگويد موضع من اين است. بحث اخلاص، بحث صداقت، بحث خيانت کلماتى است که بدرد پاکسازى قومى ميخورند. در نتيجه ما داريم در اينها “آرکان”ها، “توجمان”‌ها و “کارادزيچ”‌هاى آينده آن مملکت ميبينيم. چقدر رشد ميکند؟ بستگى دارد به اينکه بقيه ما چطور با آن برخورد ميکنيم. به نظر من اگر اينها دارند رشد ميکنند به اين دليل است که جريان کومه‌له، مطابق همان ايرادى که به آن ميگيرند، نا فعال و خواب آلوده افتاده است. چون سدّ اول در مقابل آنها کومه‌له است. کومه‌له است که بايد هويت اينها را در جامعه نامشروع اعلام کنند. آنها هستند که بايد بگويند کسى دور اينها نرود. در صورتی که ميدان را داده‌اند دست اينها، و اينها را به حال خود گذاشته‌اند. حتى من و شما نميتوانيم بفهميم کدام اعلاميه دفتر نمايندگى کومه‌له مال کى است؟ اخبار کدام يک را ميخواند؟ سخنرانى کدام يک از اينها بايد برود؟ فلان جشن را کى گرفته؟ چون کومه‌له سرش را کرده زير برف و فکر ميکند “هيچ نيست”، “هيچ نيست” ميگذرد و قضيه شفا پيدا ميکند و طرف مضمحل ميشود، و طرف هم شروع کرده به عوام فريبانه‌ترين اَشکال از اينها نيرو کندن و بازسازى کردن خود. واقعا با عوام فريبانه‌ترين شيوه. از تعريف کردن عده‌اى به اسم “طيف کومه‌له”، کسانى که خودشان در جلسات مختلف درباره عقب ماندگى سياسى آنها حرف زده‌اند، تا شهيد خورى. شروع کرده‌اند شهيد شهيد کردن و همه را بحساب خودش ميگذارد. ميخواهد تاريخچه آن سازمان را بخورَد، افرادش را بخورَد، محبت به آن را بخورَد و غيره.

اينها نام خودشان را گذاشته‌اند کومه‌له. اين يکى از سرقت‌هاى بزرگ سياسى محسوب ميشود. کومه‌له اسم تشکلى بود به اسم سازمان انقلابى زحمتکشان کردستان ايران. اين تشکيلات سه کنگره گرفت. کنگره اولش را نه نفر تشکيل دادند و کسانى که در جلسه انجمن مارکس درباره تاريخ شفاهى کومه‌له بودند يادشان هست که چه کنگره‌اى بود. اسنادش را ما داريم اگر بخواهند ميتوانيم چاپ کنيم. کنگره دومش به اتحاد مبارزان کمونيست درود ميفرستد و ميگويد من چپ هستم و پوپوليسم را نقد ميکند. کنگره سومش برنامه حزب کمونيست ايران را تصويب ميکند و تصميم ميگيرد حزب را تشکيل بدهد. کدام يک از اين کنگره‌ها وجود اين سازمان را توجيه ميکند؟ اينها طرفدار کدام کنگره سازمانيشان هستند؟ از اينها بايد پرسيد شما طرفدار کدام يک از کنگره‌هاى سازمان زحمتکشان هستيد؟ هيچکدام؟ به چه اجازه‌اى اين اسم را روى خودتان گذاشته‌ايد؟ ميتوانم منِ جگرکى بالاى مغازه‌ام يک M بنويسم و بگويم اين مک دونالد است؟! بالاخره حساب و کتاب و قانونى وجود دارد. سازمان انقلابى زحمتکشان کردستان توسط کنگره‌هايش و نمايندگانش و رهبران منتخب قانونيش به يک حزب پيوست. تازه در اين مورد رفراندم هم کرد و شما رأى نياورديد. همه، از جمله خود شما، در آن حزب عضو شدند. مثل اين است رفيقى که ما قبلا ميشناختيم برَوَد سرخود اتحاد مبارزان کمونيست را تشکيل بدهد. اين سازمان معلوم است چه شد. از اينجا به آنجا رفت. نميتوانى اسم خودت را داروين بگذارى و باقى تئوريش را بگوئى يا آرم کس ديگرى را بردارى، دست تو نيست. سازمان انقلابى زحمتکشان به حزب کمونيست ايران پيوست، قانونا، با پاى خودشان و با رأى خودشان و مطابق پروسه‌هاى قانونى خودشان. اين بالا کشيدن يک سازمان است. قبول داشتم اگر ميگفتى که من ايده‌هاى آن سازمان را قبول دارم. اما ايده‌هايش را هم که قبول ندارى. آن سازمان “از کنگره يک تا کنگره دو”، نوشته شعيب زکريائى، سند هويتى‌اش است و پوپوليسم را نقد کرده، گفته بايد حزب تشکيل شود، به من ايراد گرفته چرا اکونوميستى مخالف تشکيل حزب هستم… بنابراين معلوم است که فقط اسمش را ميخواهند.

چرا اسمش را ميخواهند؟ چون اگر فردا روزنامه کيهان بنويسد که سه تن به اسامى باباميرى، ايلخانى زاده و مهتدى سازمان ديگرى تشکيل دادند، همه ميگويند خوب که چى؟ چکار کنيم؟ مگر طاهر خالدى تشکيل نداده؟ مگر صد نفر ديگر از کومه‌له چيزهاى ديگرى را تشکيل نداده‌اند؟ طرف اسمش را ميخواهد و رسما در روز روشن سرقت مسلحانه ميکند. اسم را ميخواهد چون خودش کسى نيست. وگرنه چه سنتى را ميخواهيد بيدار کنيد؟ به کدام سنت اين کومه‌له داريد دست ميبريد و از آن دفاع ميکنيد؟ دارد ميگويد معروف کيلانه حق داشت، دارد ميگويد جلال طالبانى حق داشت، دارد ميگويد ماموستا شيخ عزالدين حق داشت، بعد بخودش ميگويد کومه‌له. دارد به کومه‌له فحش ميدهد اما ميگويد من کومه‌له‌ام. کومه‌له نگفت جلال طالبانى حق داشت. کومه‌له نگفت معروف کيلانه حق داشت، کومه‌له وقتى زنده بود و آدمهايش کشته نشده بودند، که الان نتوانند شهادت بدهند، اينها را نگفت. يک عده زيادى از چيزى که شما داريد خودتان را به آن ميچسبانيد رفته به اسم سوسياليسم کشته شده و گفته است زنده با حزب کمونيست ايران! اين دزدى است. و جالب است که کومه‌له نشسته است و ميگويد اسم مهم نيست محتوايشان را بايد نقد کرد!

اسم مهم نيست چيست؟ دارد بزرگترين هديه تولدش را به او ميدهد و ميگويد بفرما اسم را هم ميخواهى بِبَر و هر چقدر ميخواهى با آن عوامفريبى کن. هر چقدر کسى معتقد باشد که اسم کومه‌له اسم معتبر و مهمى است، به همان درجه بايد از کارى که اينها کرده‌اند منزجر باشد، چه برسد به اينکه هنوز اسم خودش کومه‌له باشد. اين دادن حربه به يک عده آدم ناسيوناليست است که فردا به اسم سازمانى که نقطه درخشانى در تاريخ چپ جامعه بوده، پاکسازى قومى سازمان بدهد، مليت ما را در شناسنامه‌هايمان بنويسد، نفرت از چپ را دامن بزند، و در مدارس مزخرفات درس بدهد. تاريخى که از آن حرف ميزند را که داريم مي بينيم. ميخواهد اين را بنويسد و در درس تاريخ مدارس تدريس کند. داريم به چيزى نگاه ميکنيم که فردا قرار است ارتش آزاديبخش کوسوو باشد. و ميخواهد اين کار را به اسم کومه‌له انجام دهد. مثل اين است که ارتش آزاديبخش کوسوو اسم خودش را بگذارد حزب بلشويک. به نظر من اين پروسه که ما در مقابل اين جريان ايستاده‌ايم نه اهالى محل، که دقيقا خواب آلودگيشان آن چيزى بوده که ما بخاطر آن ترکشان کرديم، خجالت‌آور است. دقيقا بى‌تفاوتيشان به سياست، به طبقات، به ايدئولوژى، به تئورى و به آرمانهاى اجتماعى و سياسى چيزى بود که ما گفتيم ديگر نميتوانيم تحمل کنيم و آنها را ترک کرديم. اين همان پديده است که دارد به يک عده يک مائده آسمانى ميدهد که در حالی که در غياب اين اسم يازده نفر را هم نميتوانند دور خودشان جمع کنند، بروند کاسه بچرخانند و نيرو جمع کنند. دروغ بگويند و نيرو جمع کنند. و ما ميدانيم اينها چرا نيرو جمع ميکنند. ناسيوناليسم کُرد را دارند در يک سازمان فالانژ متشکل ميکنند. جاى تأسف است که کسانى که ديروز رفيق ما بودند و چپ بودند رهبر اين ماجرا شده‌اند. اما اين قبلا هم پيش آمده است و چيز عجيبى نيست. بعضى براى اينکه رهبر شوند حاضرند هر جائى بروند. نتوانست رهبر کومه‌له بشود، رهبر سازمان خودش شده. به هر حال بايد اين را در نظر بگيريم که اينها يک جريان فالانژ هستند و حقانيتى در مورد نام کومه‌له ندارند.

* از سخنرانی منصور حکمت در انجمن مارکس لندن، “بحران و انشعاب در کومله”. ٢٤ مارس ٢٠٠١