مقالات

در باره استراتژی امنیتی رژیم اسلامی سیاوش دانشور

 

نسل انقلاب ٥٧ با عبارت “گورستان آریامهری” آشنا هستند. دوره ای که اختناق سنگین و عملکرد ساواک شرایطی ایجاد کرده بود که مردم در چهاردیواری خانه شان نیز جرأت حرف زدن نداشتند. اصطلاحی رایج بود که “دیوار موش دارد و موش هم گوش دارد”! شرایطی که خروجیش این بود که کلاهت را بچسپ و مشغول زندگی ات شو و گرنه ممکن است جائی ببرنت “که عرب نی نیانداخت”! کنایه ای به این معنی که بهتر است گم و گور شوی ولی اینجا نباشی، یعنی سر و کارت با اینها نیافتد.

الگوی “گورستان آریامهری” فشرده تجربه موساد و سیا بود که ساواک را آموزش داده بودند. ساوامای جمهوری اسلامی از اینها هم فراتر رفت و این تجارب را با سبعیت اسلامی درهم آمیخت، دهه خونین شصت را خلق کرد، کشتارهای بعدی را آزمود، برای اولین بار یگانهای ضد شورش علیه اعتصاب کارگری و اعتراض توده ای آموزش داد و مانورهای آمادگی برگزار کرد. با اینحال روندهای واقعی اجتماعی سیاست سرکوب عریان را بمثابه تنها رکن بقای نظام، اگر نگوئیم تماماً بی اثر، اما بی خاصیت کرد.

پدیده دو خرداد و اصلاح طلبی حکومتی و “مدینه النبی” خاتمی قرار بود حائل و ضربه گیری باشد که هدف واحد بقای نظام را تامین کند. ایندوره نیز بسرعت سپری شد، اعتراضات تیرماه ٧٨ باد اصلاح طلبی و خیل متوهمان تازه ولتر شده را خالی کرد. چپ و عدالتخواهی سوسیالیستی در دانشگاه ها و جنبش کارگری سردرآورد و وحشت از چپ، تازه اصلاح طلبان دیروز حزب اللهی فالانژ را وادار کرد که دشنه های غلاف کرده دهه شصت را مجدداً از صندوقچه ها درآوردند. خیلی زود پدیده اصلاح گنداب اسلامی مهجور شد اما برای نظام هشت سال وقت خرید. سپس دلقک تیرخلاص زنی بنام محمود احمدی نژاد با ملغمه ای از اسلام امام زمانی و ناسیونالیسم کوروشی را جلو انداختند که کارنامه سیاسی و اقتصادی این دوره را نیز همه بخاطر داریم. سال ٨٨ و ماجرای “رای من کو” و جنبش سبز نیز توسط خود میرحسین موسوی بخاطر بقای نظام خفه شد. بعد نوبت طیف رفسنجانی و “اعتدال گرائی” حسن روحانی بعنوان “نوری در انتهای تونل” شد که سیاست خارجی و برجام و پمپاژ توهم به این امامزاده از سوئی و سیاست فقیرتر کردن کارگران و مردم زحمتکش از سوی دیگر، ارکان سیاستش را تشکیل میداد. در دوره حضرت بنفش برآمدهای توده ای دیماه ٩٦ و بعد ٩٧ و سپس آبان ٩٨ را داریم و مناسک بی رونق ترین “انتخابات” برای رئیسی قصاب تا رسیدیم به اعتراضات تشنگان برسر آب، فروپاشی ساختمان متروپل، تقابل بیوقفه زنان با حجاب اسلامی و برآمد توده ای شهریور ١٤٠١.

دستکم از سالهای قبل از دیماه ٩٦ این برآمدهای توده ای کارگری و زحمتکشان شهری است که موتور محرکه برآمدهای توده ای و ضد حکومتی شدند. اعتراض زنان به حجاب اسلامی یک خط ممتد و لاینقطع و پیشرونده در این مسیر است. یک خط ممتد دیگر در سیاست بالائی ها و دولتهای مختلف جمهوری اسلامی، تشدید فقر و فلاکت اقتصادی و تعرض بیوقفه به سطح زندگی کارگران است. سیاستی که جناحهای متفرقه بورژوازی ایران در حکومت و در اپوزیسیون همه روی آن اشتراک نظر طبقاتی و استراتژیک دارند. بخشهای مختلف بورژوازی در اپوزیسیون هیچوقت به سیاستهای عسرت اقتصادی رژیم اسلامی کمترین اعتراضی نداشتند.

در آستانه سالروز شهریور ١٤٠١
برآمد توده ای شهریور، اگرچه روی دوش تجارب پیشین و در تداوم آنها صورت گرفت، اما ابعاد خودویژه و متمایزی داشت. جنبشی که بسرعت در مقیاس کشور فراگیر شد، از “انقلاب” سخن گفت و این عزم تغییرات ریشه ای و ضرورت انقلاب را در تقابل با بمباران “انقلاب خشونت است” و “سرنگونی یعنی سوریائی و لیبیائی شدن” بجلو صحنه راند. افق وسیع تری را گشود، علیه نفس هویت اسلامی حکومت و عنصر کلیدی نابرابری و تبعیض قد علم کرد، آپارتاید جنسیتی و آپارتاید طبقاتی سرمایه را بمصاف طلبید، از میلیتانسی در عمل و رادیکالیسم در سیاست برخوردار بود، بیش از هر زمان زن محور بود و زنان جلودار و رهبر اعتراضات بودند، حجاب برگیران و حجاب سوزان را برای اولین بار در کشورهای اسلام زده روی صحنه آورد و خامنه ای را ماهها در جائی گم و گور کرد. این خیزش که ماهیتاً یک جنبش سرنگونی انقلابی بود و با رادیکالیسم اجتماعی شورانگیزش افق یک تحول انقلابی را گشوده بود، رژیم را دچار فلج سیاسی کرد. سرکوب خشن و بازداشتهای گسترده و در جاهائی کشتار بی مهابا، دیگر توان کنترل دینامیزم قدرتمند این حرکت را در کوتاه مدت نمیداد. هر روز و از هر منفذ جامعه ابتکاری رُخ می نمود، حرکتی پرشور و انقلابی که سرهای جهان ماتم گرفته را بسوی خود برگرداند و همه جا از “انقلاب زنان در ایران” و “امید تغییر در ایران” سخن در میان بود. کمتر نشریه و رسانه معتبر و مراکز مهم و پرببینده شهر و کشوری بود که سیمای زنان و مردان بپاخاسته و انقلابی و سمبل آن مهسا (ژینا) امینی را بازتاب نداده باشد. خیزشی که مرزها را درنوردید، جهانی شد، ارزش ها و الگوهای جدیدی بدست داد، بار و بندیل همه مفسران نان به نرخ روز پرو اسلامی و پست مدرنیست را یکجا جارو کرد و هر مرتجع همیشه دشمن انقلاب را وادار به تمجید از حرکت انقلابی و البته تحریف و دفرمه کردن آن کرد.

این کاراکتر اجتماعی خیزش انقلابی، پتانسیل گسترش یابنده و همبستگی انسانی گسترده و جهانی آن بود که امکان سرکوب کوتاه مدت رژیم را غیر ممکن کرد. نه فقط این ممکن نشد، بلکه سیر ریزش در درون حکومت و به اعتراف امنیتی ها “وادادن در بالاترین سطح نظام” را موجب شد. بخشی از حکومتی ها از ترس فرار کردند و هر آخوندی به سوراخی خزید تا آبها از آسیاب بیافتد. و بالاخره بعد از قتل فجیع و ترور قریب هزار نفر، اعدام چهار کارگر، بازداشت حدود سی هزار نفر معترض، توانستند نفسی بکشند و موقتاً از خطر سقوط بگریزند. اما نتوانستند وحشت از سقوط و سنگرهای از دست رفته را بازپس گیرند. در آستانه سالروز شهریور نفس در سینه حکومت حبس شده است و شبح برآمد مجدد جامعه در حال انفجار خواب از چشمانشان ربوده است.

دو رکن استراتژی امنیتی رژیم اسلامی
وحشت عمیق رژیم اسلامی را باید در عر و تیز امام جمعه ها، اظهارات امنیتی ها و وزیر اطلاعات رئیسی، رفتار زندانبان ها، تهدید رادان ها و سران ماشین سرکوب تا خود رئیسی قصاب و خامنه ای جلاد جستجو کرد. کسی که به موقعیت خودش اطمینان دارد، نیازی به تهدید و الدرم بلدرم ندارد. این وحشت زده ها و ترسوها هستند که برای پنهان کردن خوف شان جیغ و داد میکنند. خامنه ای در اولین اظهار نظرها بعد از مدتها در سوراخ قایم شدن، از “خدای دهه شصت” سخن گفت. اما این خدا دیر زمانی بود که مُرده بود و گواهی فوت نیز همین نسلی بود که به ارکان اسلام و نظام بی مهابا حمله میکردند. حال بنظر بازسازی “گورستان آریامهری” سالهای آخر رژیم سلطنتی را در مدل “گورستان اسلامی” جستجو می کنند. هر جنبنده ای را میگیرند، به هر روشی دست می برند تا امکان تحرک و تجمع را بگیرند، از تکنولوژی و دوربین و جریمه نقدی و اعمال فشار اقتصادی تا اخراج از کار و گروگانگیری و شکنجه و تهدید و هرچه که به مغز معیوبشان میرسد بهره میجویند تا سالروز شهریور را از سر بگذرانند.

رکن اساسی استراتژی سرکوب همین بگیر و ببند وسیع و پلمپِ پُل و جاده و محل کار و مراکز تجاری تا رژه نیروی نظامی و آماده باش کلیه نیروهای وفادار نظام و بسیج کل توان امنیتی های کارکشته و شکنجه گران مادون وحشی و جنایتکار است. حمله به زنان که با جسارت انقلابی جواب اوباش را با “غلط زیادی موقوف”، “به توچه”، “خفه شو و راهت را بگیر و برو” تا برخوردهای تندتر میدهند را در اولویت قرار داده اند. دستگیریهای مستمر، تهدید هر کسی که فکر میکنند ممکن است روی کسانی تاثیر داشته باشد، گفتن اینکه “این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست و تکان بخوری تکانت را می بریم”، پرونده سازی، چاقو زدن و آدمکشی و ایجاد ارعاب، نمایش های تروریستی راه انداختن، حتی رسانه ها و خبرنگاران خودی را تهدید و توجیه کردن، ول کردن قلاده آتش به اختیارها، سازماندهی دستجات جدید اوباش و “حجاب بان”، ایجاد گاردهای امنیتی ویژه در مراکز حساس و آماده باش کل نیروها از جمله سیاست های رکن اول شان است.

رکن دوم استراتژی امنیتی را ایجاد فضای یاس، بسیج اتاق های فکر و تحلیل گران مزدور و جامعه شناس و باصطلاح روشنفکر با خرده انتقادهای درون حکومتی برای جا انداختن یک خط سیاسی است. آن خط اینست که بله؛ “اغتشاش” (بخوانید خیزش انقلابی) از نفس افتاده و تمام شده است، “همه دارند قبول میکنند که شکست خوردند”، “امیدهای واهی از دست رفته است”، “یاس و نومیدی موج میزند”، “شرایط خیلی سخت است و امکان تحرک مجدد وجود ندارد”، “نسل جدید ترسیده است و ترس مستولی شده است”، “شبکه های مختلف فعالین نابود شدند”، “مراکز اپوزیسیونی و ضد انقلاب را بی تاثیر کردیم”. مصداق این “مراکز” را بند و بست با دولت عراق و اقیلم کردستان برای خلع سلاح نیروهای برون مرزی در اردوگاه ها و حمله پلیس آلبانی به مقر مجاهدین و به هم خوردن ائتلافهای اپوزیسیون راست میدانند. “نمیشود و سرنگونی ممکن نیست و نظام قوی است” و “هر تحرکی جز شکست نتیجه ای ندارد”، رگه های اساسی خط تبلیغاتی این رکن دوم است.

واقعیت ها و توهمات
در کنار این دو رکن استراتژی امنیتی یک سیاست دیگر دنبال میشود و آن همان خط ممتد همه دولتهای جمهوری اسلامی است که در شرایط امروز معنای فراتری دارد. تشدید فقر و فلاکت عمومی، گرانی نان و ارزاق و عاملهای انرژی از جمله بنزین، کاهش مستمر دستمزدها، تورم لجام گسیخته و زندگی دلاری با حقوق چند بار زیر خط فقر ریالی، طرح هفتم موسوم به “برنامه توسعه” دولت رئیسی که وسیع ترین حمله به زندگی طبقه کارگر از دوره رفسنجانی تا امروز است؛ در عین حال که تداوم سیاست سرمایه داری ایران است ابزاری برای فلج کردن جامعه و زمین گیر کردن مردم در غم نان شب است. این طرح صرفاً یک سیاست اقتصادی نیست بلکه در شرایط امروز ایران یک ابزار کشنده سیاسی نیز هست که هدفش حذف یک نیروی چند ده میلیونی کارگری و زحمتکشان شهری است که گرسنگی و نداری و بیماری و بی مسکنی نفس شان را بگیرد و توقعات را بشدت پائین بیاورد.

واقعیت اینست که در دو مورد اول رژیم آب در هاون می کوبد و در مورد سوم بیراهه میرود. چرا؟

اولاً، یک حرکت نسلی و اجتماعی و توده ای را صرفا با دستگیری و اسارت بخش فعال آن نمیتوان تمام کرد. قطعاً این محدودیت ها تاثیر دارد اما بازدارنده نیست. زمانی چنین اقدامی بازدارنده است که حرکت محدود به یک الیت سیاسی باشد و نه یک حرکت توده ای و اعتراض عمیق اجتماعی.

ثانیاً، اقدامات و تبلیغات امنیتی و موازی سازی ها و پروژه های انحرافی بُرد محدودی دارند. این اقدامات شاید برای دل ریش دایناسورهای حکومتی که شب ها کابوس قذافی شدن دارند مرهمی موقت باشد اما اطمینان خاطری به نظام نمیدهد. الان بنظر میرسد هر مقام حکومتی برای تهدید کردن با بغل دستی مسابقه گذاشته است و اگر چیزی نگوید فکر میکنند “واداده است”. این تهدیدها بیشتر به های و هوی لات هائی میماند که باید با های کردن شهادت به بودنشان را از همپالگی هایشان بگیرند.

ثالثاً، یک پدیده نسلی و عبور جامعه از کلیت نظام و ناتوانی نظام در رو کردن طرحی جدید برای وقت خریدن مجال زیادی به این تمهیدات نمیدهد. این وضعیت حکومتی است که نه میتواند بپذیرد که شکست خورده است و عقب نشینی کند و نه میتواند چهارچوبهای قدیم را بازسازی کند.

رابعاً، عنصر سکوت و القای ناامیدی در جامعه شمشیر دولبه است. سکوت به معنی قبول وضع موجود نیست، نهایتاً اینست که در کوتاه مدت در جنگ جاری “زمین را دادند و زمان را خریدند”. معنی این سکوت کرنش نیست، کمین است، دنبال فرصت گشتن و ایجاد کردن فرصت است. پشت سکوت همیشه اعتراض و جرم انفجاری لانه کرده است.

خامساً، سیاست تشدید فقر و شکاف طبقاتی بیسابقه در ایران، گرانی و بیکاری و فلاکت موجود، سقوط شاخص های مختلف در جامعه به قعر، در نقطه ای به فروپاشی درونی منجر میشود حتی اگر مردم ساکت باشند. شما میخواهید زمان بخرید تا بازسازی کنید اما “نقطه تعادل جدید” مثل آب ریختن در زمین شنی کویر است. رژیم نمیتواند دهها میلیون را بیکار و بی مسکن و گرسنه رها کند، کارگران و گرسنگان موجودیت تان را به آتش می کشند. فقر موجب انقلابیگری کسی نمیشود، اما اگر جان ارزان شد، جان شماها نیز ارزان تر میشود.

“انتخابات”!
خروجی همه اینها میتواند و آنهم در یک احتمال ضعیف این باشد که؛ با تشدید یاس و القای ناامیدی و شکست همراه با سرکوب شدید و فقر و فلاکت گسترده، توقع جامعه را از تغییر رادیکال به تغییرات درون حکومتی و اصلاح، تغییر مسیر میدهیم و “انتخابات” مجلس و بعد ریاست جمهوری فرصتی مجدد برای بقای نظام و عبور از بحران جاری است. بحثهای “خودبراندازی” خاتمی و اصلاح طلبان، میدان دادن به نق نق های درون حکومتی، میتواند موضوعی باشد که اتاق فکرهای امنیتی نظام روی آن حساب باز کرده باشند. مشکل اینست که اینها امتحان پس داده اند و خیلی وقت پیش مُهر “باطل شد” خورده اند. راه دیگری هم در قوطی مارگیری نظام وجود ندارد. خود خامنه ای و ابواب جمعی اش هم میدانند که این جماعت بی خاصیت تاریخ مصرفشان تمام شده است و یارای مقاومت در مقابل این مردم و این نسل انقلابی و ضد دین را ندارند. تنها نکته ای که میماند اینست که با عوامفریبی “تنور انتخابات را گرم کنند” تا بلکه مشروعیت نداشته نظام را شاید، و آنهم شاید ضعیف، کمی ترمیم کنند. مضحکه انتخابات آتی اگر هم برگزار شود، بدتر از دوره رئیسی نباشد بهتر نخواهد بود. این کارت هم سوخته است.

جمهوری اسلامی در بن بست و فلج کامل است و این یکی دو ماه را هم از سربگذراند، بحران در منفذ دیگری و با قدرت انفجاری بیشتری بروز میکند. آنوقت تنها راه برای حفظ پایه های نظم سرمایه داری میتواند یک دولت انتقالی باشد که بخشی از حکومتی ها با بخشی از اپوزیسیون راست را بطرق بهداشتی و بدون دخالتِ جدّی مردم و با حفظ اساس نظام از گزند اردوی انقلابی و مشخصاً طبقه کارگر مصون بدارد. نقشه های دیگر و ایجاد بحرانهای دیگر مانند جنگ در هر ابعادی، بحثی دیگر است. خلاصه کلام اینست که ارکان استراتژی امنیتی بقای حکومت باد هواست. بازسازی “اختناق آریامهری” و “خدای دهه شصت” و اِعمالِ سکوتِ گورستانی نه فقط ممکن نیست، اگر هم موقتاً ممکن باشد، دوام نمی آورد و جامعه و اردوی انقلابی راه برون رفت را بنا به الزامات مبارزه سیاسی و طبقاتی پیدا می کند. شماها رفتنی هستید، به همانجا که رژیم سلطنتی رفت، به پایان سلام کنید!

٢٦ مرداد ١٤٠٢