رضا پهلوی در ارائه پیامهای ناکام و شکست خورده تبحر پیدا کرده است. نزدیک شدن به مناسبت جانباختن مهسا امینی (ژینا) را بهانه کرده و پیامی را اعلام نموده که سراپا در تمایز و حتی تقابل با اهداف و خواسته ها و شعارهای آزادیخواهانه خیزش انقلابی یکسال گذشته است. جمله آخر و هدف نهایی پیام رضا پهلوی اینست “ما ملت کبیریم، ایران را پس میگیریم”. میپرسم کجای این شعار سلطنت طلبانه و ارتجاعی با کاراکتر آزادیخواهانه و برابری طلبانه خیزش انقلابی سال گذشته و عمده شعارهای رادیکال آن همخوانی دارد؟ در دنیای مالیخولیایی رضا پهلوی و هم کیشان مشروطه طلب و سلطنت طلب پس گرفتن ارث و ملک پدری (شاه) از غاصبان این ارث و ملک (آخوندها) جایگاه محوری در جست و خیز سیاسی و آلترناتیو سازی ارتجاعی شان دارد. تحجر و عقب ماندگی این ترند سیاسی که سودای احیای حکومت فردی متکی به تاج و تخت شاه و بی ارادگی شهروندان را در سردارند، تنها میتوان با تحجر و جهالت آخوندهای حاکم متکی به ولی فقیه و پیروان ولایت مقایسه کرد. آنچه رضاپهلوی و مشروطه طلبان تعقیب میکنند، آرزوهای دفن شده سیستم سیاسی است که در سال ۱۳۵۷ با اراده توانای مردم متنفر از حکومت فاسد و مستبد سلطنتی سرنگون شد. احیای این اتوپی در جامعه انقلابی ایران جزو محالات است.
مسئله مهمتر اینست نمیخواهند بپذیرند که اهداف و برنامه و پیامها و شعارهایشان دقیقأ نقطه مقابل پتانسیل و ماهیت و کارکرد خیزش انقلابی یکسال گذشته است. جناب رضا پهلوی و طیف های مختلف ناسیونالیست و فدرالیست و مذهبی و سلفی با گیج سری و لجاجت بی منطق نمیخواند قبول کنند، خیزش انقلابی بعد از مرگ مهسا امینی کمترین نزدیکی و سمپاتی با اهداف و شعارو خواسته های ملی گرایانه، حال ملی گرایی ایران و کرد و فدرالیست ندارد. حتی شعار آغازین و شناخته شده “زن،زندگی،آزدی” این خصوصیت مثبت را دارد، اجازه نمیدهد رنگ ملی و قومی و مذهبی به جنبش اعتراضی جاری بزنند. اینها نمی پذیرند که همبستگی سیاسی و مبارزاتی درخشان توده مردم دست رد محکمی بود به تفرقه افکنیهای ناسیونالیسم ایرانی که تحت لوای “مهسا دخترایران” و ناسیونالیسم کرد تحت نام “ژینا دخترکرد” میخواستند شکاف و تفرقه را درصفوف اعتراضات ایجاد کنند. ایشان و طیفهای مختلف جریانات راست چنان در اوهامات خود غرق بودند، نفهمیدند زنان و نسل جوان و کارگران و معلمان و اردوی کار و بخشهای وسیع مردم تحت فشار و استثمار و ستم یعنی نیروی مبتکر و فعال جنبشهای اعتراضی رادیکال با شفافیت بالایی تمایزبین خواسته ها و حقوق انسانی و آزادیخواهانه خود با ادعاها و اهداف جریانات مختلف راست اعم از مشروطه طلب و جمهوریخواه و فدرالیست و جریانات مذهبی و سلفی از جمله در بلوچستان را متوجه اند.اساس شکست و ناکامیهای رضا پهلوی و شاخه های مختلف ایوزیسیون راست در این واقعیت پایه ای ریشه دارد.
بی مناسبت نیست یادآوری کنم هفته قبل در پاسخ به سئوال نشریه کمونیست هفتگی نوشتم. “ناسیونالیسم عظمت طلب ایران با شعار پوسیده و نخ نمای “تمامیت ارضی و تکرار ادعای تجزیه طلبی علیه بخشی از اپوزیسیون” و درطرف مقابل ناسیونالیسم کرد با شعار و خواست ارتجاعی “فدرالیسم” بادزدن شکاف ملی و قصد تحمیل سیاستهای ارتجاعی وعقب مانده را به جنبش سرنگونی و خروش انقلابی داشتند. اما سازماندهندگان مبتکر و زنان و نسل جوان متنفر از حجاب و تبعیض جنسیتی و مردم جان به لب رسیده از دست فقر و گرسنگی و حاکمیت جمهوری اسلامی توجهی به پمپاژ خرافه های ملی گرایانه و تعصبات تفرقه افکنانه نداشتند. خوشبختانه این ترفندها و شعارهای ارتجاعی جایی در بطن جنبش بپاخاسته و رادیکال در جامعه پیدا نکردند. هیچ جا دغدغه شرکت کنندگان صدها هزارنفره و سازماندهندگان رادیکال این مبارزات مباحث و شعارهای ارتجاعی مثل “تمامیت ارضی و فدرالیسم و مسئله آب و خاک و سرزمین” ویا رقابت بر سر احیای نظم آبروباخته و سرنگون شده “سلطنتی و یا جمهوری پارلمانی ادعایی جریانات متفرقه جمهوریخواه” نبود. خیزش انقلابی یکساله گذشته اساسأ با تعرض به آپارتاید جنسیتی و نمادآن حجاب و خواست حقوق برابر زن ومرد و با مبارزه علیه فقر و گرانی و گرسنگی و تبعیض و نابرابری و برای تامین معیشت و رفاه و آزادی و برابری و تامین حقوق انسانی شهروندان به میدان آمد. شعارهای “نه روسری، نه توسری، آزادی و برابری” و یا “آزادی، رفاه، برابری و زنده باد اداره شورایی” تنها چند مورد از نمادهای برجسته و خاص این خیزش انقلابی است که با خصومت قطب راست روبرو شدند. بخش عمده اهداف اعلام شده از درون جامعه و خیزش انقلابی خواسته های رادیکال و انقلابی زنان و مردان آزادیخواه و نسل جوان پرشور بیگانه با اهداف و خواسته های جریانات راست بود. به طور مشخص طرح دو منشور رادیکال و چپ اولی به نام “منشور مطالبات حداقلی بیست تشکل صنفی و مدنی” و دومی به نام “منشورآزادی،رفاه و برابری” هر دو از داخل دقیقا متمایز و متفاوت از پلاتفرمهای کنفرانسها و سمینارهای مختلف طیف راست اعم از شاخه های متفرقه جمهوریخواهان و یا “منشور مهسای” ائتلاف فروپاشیده “کنفراس جرج تاون” گردهم آمده عناصر بیمایه سلطنت طلب وفدرالیست و سلبریتی های نان به نرخ روز خوربود. بربستر چنین خود آگاهی است برای نمونه شعار”مرگ برستمگر چه شاه باشه، چه رهبر” از درون جامعه برجسته میشود. به علاوه در یک مشاهده ساده در این دوره می بینیم، ائتلاف ناهمگون مشروطه خواه و جمهوریخواه امثال شورای مدیریت گذار منحل شد. کنفرانس جرج تاون تمامیت ارضی طلبان و فدرالیستها و سلبریتی ها به شکست انجامید. مرکز همکاری جریانات فدرالیست کرد از هم گسیخت و در کشمکش درونی از همدیگر کشتند. علت اصلی شکست و ناکامی پروژه های طیف مختلف جریانات راست در این دوره این واقعیت است که پاسخ رد از خیزش انقلابی در داخل گرفتند. لذا هیاهوی ماههای آغازین آنها با استفاده از رسانه های متنوع و پربییننده و نان به نرخ روز خور، و اتکایشان به پول و امکانات و حمایت های اولیه محافل پارلمانی و دست راستی در کشورهای غربی به گل نشست. همانطور که قبلا اشاره کردیم، جریانات راست بازنده مهم این دوره اند. به جای همگامی و نزدیکی دچار تفرقه شدند”. رضا پهلوی نماد شاخص این تشتت و سردرگمی و ناکامیهای طیف راست بود.
***