در چند هفته گذشته و تا به امروز سه زن و دختر جوان به قتل رسیدند. شهین ابراهیم زاده (شیخانی) از حوالی سردشت به دست پدر و عمویش در حالی که او را بیرحمانه با ضربات سنگین بر بدنش خفه کردند. شهین از شوهر سابق جدا شده و میخواست که زندگی جدیدی را شروع کند. یک ماه پیش جسد هایده حسن زاده از شهر ربط سردشت که توسط برادر و پدرش به قتل رسیده بود را بعد از مدتی از خبر ناپدیدی اش پیدا کردند. هایده در حالی پیدا شد که دست و پا و دهانش را بسته و بلوکی به پایش بسته و به مردابی انداخته بودند. هایده فقط ۱۶ سال داشت و جرمش این بود که رفتارش در ایام جوانی گویا تغییر کرده و مناسب خانواده نبود. هفته بعد فاطمه محمد پناهی زن جوانی که در سن ۱۶ سالگی محکوم به کودک همسری شده و از فشار خشونت خانگی از دست شوهرش فرار کرده بود به قتل رسید. فاطمه قصد زندگی جدیدی را داشت اما قبل از رسیدن به آرزویش به دست برادران ناتنی و شوهرسابقش در یکی از روستاهای سردشت به قتل رسید. هر دو قربانی کودک آزاری و کودک همسری بودند. این دو دختر جوان با آرزوهای کودکانه و عشق و رازهای هنوز نگفته قبل از اینکه فرصتی بیابند که لذت و آرزوهای ممنوعه را تجربه کنند نابودشان کردند. چشمان زیبایشان که منتظر آفتاب گرم آرزوها و بهار شادی بود در مخفیگاههای روستایشان به خاموشی رفت. قاتلین آنها مردانی هستند که شاید به دادگاه احضار شده اند اما آنها نگران نخواهند بود چرا که قانون و دولت سالهاست پشتیبان آنهاست. حکمهای ضعیف و تخفیفی را با پول و مصلحت قبیله ای و طایفه ای کمی اینورو آنور میکنند و بعد آب از آب تکان نمیخورد. هیچ خم به ابرو نخواهند آورند و شاید خود را قهرمان هم نامیدند چرا که به گمان عقل ناسلیمشان لکه های ننگی را از دامن خانواده پاک کرده اند. پس از چندی همه چیز فراموش میشود. اما نه! قله های سر بر کشیده قتل ناموسی اینبار شاید از روستای دیگری سر بر آورد. در جایی دیگر خبرچینان خبر بدی میدهند و باز هم دختری جوان به قتل میرسد. انگار که آسمان هر کجا همین رنگ است.
چه دنیای وارونه ای, چه اندوه و زخم دردآوری برای مادران و خواهرانی که این پرندگان زیبا را بی گناه میدانستند اما جرات دفاع از آنها را ندارند. حتی جرات اشک ریختن و فریاد زدن را در میان مردم ندارند… این دنیای وارونه چرا بر پیکر بخشی از جامعه چنین بیرحمانه میتازد؟ چرا این ابر سیاه زن کشی و فرزند کشی آسمان بخشی از دیار ما را میگیرد؟ آخر این چه قانونیست؟ از کجا آمده ست؟ برای که و به نفع کیست؟ اینها سوالاتیست که همواره بعد از برآمدن هر کوه یخ از این جنایات به ذهن انسانها میآید. جواب آن سالهاست که جستجو میشود اما این فقط جواب نیست که قربانیان آینده این پدیده شوم به دنبال آن هستند. این دختران و زنان همین امروز در هر چند دقیقه بیرحمانه بر زمین میخورند. این وضع دیگر قابل تحمل نیست.
در این شکی نیست که این وظیفه دولتها و دادگاه هاست که بر طبق قانون قاتلین را به مجازات برسانند اما چنین انتظاری از حکومتی چون جمهوری اسلامی بیهوده است. کارنامه چهل و چهار ساله این رژیم پر از زن ستیزی, زن کشی, بی حقوقی مطلق قانونی ست. زن کشی در ایران از طرف عرف و عادات عصر حجری و چند هزار ساله مدام تقویت میشود و رژیم خود یکی از مبلغین آنست. سالهاست که در قانون خانواده در همه ابعاد آن زن به سلاخی کشیده شده است. از بلندگوی مساجد, در خطبه ها و نمازجمعه ها در سراسر کشور با نیروی هزاران نفره ملاها و سپاه به جان زنان افتاده اند. آیهی ٣٤ از سورهی نساء و آیه ٢٢٣ از سورهی بقره لوحه خوانی نماز هر جمعه مساجد رو به جامعه است که زنان خود را کتک بزنید چرا که آنها کشتزار و اموال شمایند. این رژیم خود از قاتلان اصلی این قتلهای ناموسی ست اما در صحنه وقوع قتل اینبار چاقو را به دست پدران و همسران و برادران و مردانی ناآگاه میدهد. این پدیده شوم پیشینه هزار ساله دارد و ریشه های چنین دیوانگی اجتماعی در مذهب و عادات کهن نسلهایی پوسیده از تاریخ کهن است. در جوامع امروزی سیستم سرمایه داری نیز در حفظ مذاهبی که شاید روزی روزگاری در پروسه انباشت سرمایه بتواند برایشان مفید باشند نیز اجازه بازتولید آنرا میدهند. و تنها هنگامی مجبور به تغییراتی در قوانین میشوند که زیر فشار اعتراضات فعالین زن و اعتراضات گسترده سکولار و چپ در جامعه باشند. هرگز هیچ حکومتی از نوع دمکراسی غربی در دست بردن به ریشه های آن اقدامی نکرده و مسئله آنها نبوده است. همین رژیمهای مدل دمکراسی غربی سالهاست که چشم پوشی از جنایات علیه زنان و کودکان در کامیتونیتیهای اتنیک مذهبی خود کرده اند و هیچ کس هم انگار مسئله ای با آن ندارد.
اما این در دولتهای توتالیتر و تا مغز استخوان ارتجاعی چون طالبان و عراق و جمهوری اسلامی به مراتب وخیم تر و وحشیانه تر است. جامعه ای که در مدارس جداگانه اش, دختربچه ها ضعیفه و عقلشان نصف پسران فرض گرفته میشود, دختر بچه ها از شروع مدرسه مقنعه بسر و در سن نه سالگی به درس تکلیف وادار میشوند و حتی شوهر داده میشوند انتظار رشد ناموس پرستی و غیرت و شرف و کشتن زنان تقریبا فرض بلامنازغ است. در جوامع اسلامزده کلمات “غیرت”, “شرف” و “ناموس” را در قوانین نمیبینید اما به خروار در ادبیات روزانه, از مساجد, از مدارس تعلیم و تربیت اسلامی میشنوید که جامعه را با آن تحریک و آموزش میدهند. گو اینکه هر مردی بدون داشتن غیرت و شرف (در فرهنگ اسلامی و عامیانه شرف و غیرت برای مرد همانا همسر, خواهر و دختران آنهاست و او بعنوان مرد باید از ناموس خود دفاع کند تا مبادا بیگانه ای به این زنان دست یابند و جای او را بگیرند). زن در این فرهنگ یک شی است و به عنوان انسان هیچ فاعلیتی ندارد. زنان چنانچه مورد نرم اجتماعی رفتار نکنند شرف و غیرتشات زیر سوال میرود و این وظیفه مردان است که زنان را بسر عقل برگرانند. باید زنان تنبیه شوند و مردانگی و غیرت یک خانواده و بزرگان حکم میکند که این رفتار خارج از نرم زن را با خون پاک کنند. کشتن زنی که حامل گناه به خطرافتادن شرف خانواده و اجتماع شده یک قانون نوشته شده در بسیاری از ادیان بویژه در دین اسلام است که هزاران سال است جان صدها دختر و زن جوان را روزانه میگیرد.
در نگاهی گذرا به مبارزات یکساله گذشته و اوجگیری خیزش انقلابی ما شاهد درخشندگی جنبش زنان بر سر مسئله حجاب اسلامی بودیم و به طبع آن پشتیبانی بی دریغ مردان وکل جامعه از اعتراضات ضد حجاب. ما بارها گفته بودیم که حجاب لوگوی دین اسلام و بویژه جمهوری اسلامیست و ما شاهد بودیم که زنان در سال گذشته این لوگو را به آتش کشیدند و مبارزه علیه حجاب اسلامی همچنان ادامه دارد. علیرغم این فضای توصیف ناپذیر در جامعه و بویژه جایگاه زنان در این مبارزات ما همچنین شاهدیم که هر روز از گوشه ای قتلهای ناموسی سر بر میاورد. البته انعکاس خبر قتلهای ناموسی و اعلام نارضایتی علیه آن و حتی چند اعتراض جمعی علیه آن اینجا و انجا را شاهد بودیه ایم اما کافی نیست. اگر حجاب لوگوی اسلام و جمهوری اسلامیست ناموس پرستی هم که قدمت تاریخی اش به همان اندازه حجاب است ابزار کنترل بخشی از احاد جامعه (مردان) بر بخشی دیگر (زنان) در جامعه است برای به انقیاد کشاندن زنان و بی عدالتی اجتماعی در خدمت قدرتهای حاکم. تا زمانی که حجاب و ناموس پرستی بموازات زندگی روزانه بشر در جوامعی چون ایران و امروزه حتی در بخشهایی از اروپا سایه انداخته رهایی بخشی از جامعه (زنان) همچنان روی میز هر فعال بشردوست و احزاب کمونیست و چپ است.
وقت آن است که مبارزه علیه فرهنگ ناموس پرستی را گسترش دهیم. فرهنگ زن کشی که به ناچار و در عدم وجود یک دولت انقلابی در حال حاضر روزانه قربانی میگیرد به اراده ما انسانها و فعالین و بسردوستان گره خورده است. با کار مشترک و مستمر این جنایات قابل پس زدن و ضعیف شدن است. ما آگاهیم که در هر قدمی که بر میداریم همواره موانع بسیاری بر سر راه داریم. ما در مسیر انقلابی هسیتم که میخواهیم این رژیم زن ستیز و انسان ستیز را بزیر بکشیم و دنیایی نوین دنیای برابر و آزاد را بنیان کنیم اما در مسیر این راه و بموازات آن باید مبارزه علیه این جنایات فجیع را در دستور کار روزانه قرار دهیم. چاره دیگری نیست. باید کار ترویج و تبلیغ را از خانه و محله شروع کرد. به محافل و مجامع کشاند و به بحث گذاشت. باید این “شرف” و “غیرت” افسانه ای که چون انگل در مغز بخشی از جامعه جا خوش کرده را با آگاهی و جایگزینی های علمی و مدرن و سکولار و انسان دوستانه جایگزین کنیم. زمینه های کار در میان اقشار معینی از جامعه همواره وجود دارد. برخورد برابر و مدرن, فرهنگ سکولار و پیشرو از جاذبه های نسل جوان است. باید این فصل از بالندگی برابری انسانها را در میان جوانان و والدین جوان برانگیخت که غیرت و شرف افسانه اند. انسانیت و آموزش صحیح و رفتار مدرن میتواند خانواده ای سالم و در نهایت جامعه ای سازنده بیافریند.
زنان فعال! فعالین سیاسی و اجتماعی!
قبل از هر چیزی افشاگری این جنایات را گسترش دهیم و نگذاریم هیچ جنایتی در خفا فراموش شود. باید همین دولت ناکارآمد و غیر انسانی حاضر را وادار کنیم که قاتلین را دستگیر و به جزای قانونی و زندان برسانند. نگذاریم رژیم بسادگی از آنها چشم پوشی کند. اما مهمترین وظیفه که شاید بیشترین تاثیر را بر جامعه میگذارد کارییست که در دستور تک تک فعالین و بشر دوستان قرار گرفته است. مردان جامعه را در هر سطحی که میبینید همه جا در خانواده, در مجامع و در بازارهای عمومی به مصاف مبارزه با قتلهای ناموسی و بیماری اجتمای ناموس پرستی بطلبید. در میان مردم به آگاهگری بپردازید. هیچ دست غیبی در کار نیست که مغزهای تسخیر شده و تسلیم شده بخشی از جامعه را بازسازی و تغییر دهند. کل جامعه را دعوت به شرکت در مبارزات و کمپینهایتان کنید. از آنها بخواهید که فکر کنند که در سیستم اجتماعی از نوع جمهوری اسلامی تا حد مرگ همه ما قربانی هستیم چرا باید در دام آنها افتاد و مجری اعمال جنایتکارانه آنها گردیم. این چه شرف و ناموسیست که جگرگوشه ها, انسانهای عزیز از خانواده خود به قتل میرسند و چشم بر آن بسته اند. چرا معیار انسان بودن باید به انسان کشتن تنزل کند؟
سازمانها و تشکلهای ویژه مبارزه با این پدیده غیر انسانی تشکیل دهید و در آن وسیعا به آموزش جامعه, مردان و زنان بپردازید. خواسته های معین یک جامعه برابر عاری از خشونت علیه زنان و کودکان را بصورت مانیفستهای فعالیت خود انتشار دهید. در ادامه مبارزه برای براندازی این رژیم و رسیدن به یک دنیای بهتر و تدارک برای یک حکومت شورایی آماده سازی کنید. اتحاد و کار جمعی ما در کنار کار های آموزشی و فرهنگی برای رسیدن به یک دنیای برابر از همین امروز برای رسیدن به یک جامعه سالم امریست عاجل و فوری.
نگذاریم دیگر دختری جوان کابوس قتل خود را ببیند.
هلاله طاهری