کمتر موضوعی مانند جنگ برملاکننده تمایلات واقعی نیروها و جریانات سیاسی است. جنگ و تاکتیک از آن دست موضوعاتی هستند که نیروهای مختلف سیاسی در قبال آن زمین خورده اند، در بهترین حالت دچار اشتباهات فاحش تاکتیکی و سیاسی شدند و در بدترین حالت سیمای سیاسی شان زیر و رو و یا صاف و ساده نابود شدند.
انترناسیونال دوم کارگری در دوران جنگ اول جهانی صرفا بدلیل سیاست و موضع ناسیونالیستی در قبال جنگ و دفاع از بورژوازی “خودی” نابود شد. سیاست ناسیونالیستی در قبال جنگ بعنوان پرچم دفاع از منافع بورژوازی “خودی” و فراخواندن کارگران به بسیج در جبهه های جنگ “میهنی و ملی”، سیاه چاله ای بوده که نهایتاً سیمای فکری و برنامه ای نیروهای مورد نظر را تا سرحد یک تغییر مکان اجتماعی و طبقاتی ارتقا داد. برنشتاین ها و کائوتسکی ها زمانی خود را سوسیالیست مینامیدند اما بعدتر به مدافعان بی چون و چرای حاکمیت ارتجاع بورژوائی بدل شدند. نمونه ها به وفور وجود دارند؛ بعنوان مثال مواضع بخشی از چپ ایران در قبال جنگ ایران و عراق، مواضع چپ اروپائی و شاخه های ناسیونالیسم ضد امپریالیستی در قبال بحرانهای منطقه ای و جنگها، سیاست این چپ راجع به جنگ در اوکراین نمونه متاخرتری است و اخیراً تکرار همین سیاستها راجع به جنگ اسرائیل در غزه.
آخرین مورد را خانم جودیت باتلر (Judith Butler) فیلسوف آمریکائی فمینیست و پست مدرنیست و پسا- ساختارگرا بدست داده است. وی نیروهائی مرتجع و تروریستی مانند حزب الله و حماس را بعنوان نیروهای “یک جنبش اجتماعی پیشرو” و “جزئی از کمپ جهانی چپ” قلمداد میکند! همانطور که حزب کارگران سوسیالیست بریتانیا (SWP) در دوره جنگ حزب الله و اسرائیل شعار “ما همه حزب الله هستیم” را سرمیداد. این چپ و ایضاً چپ جهانی مورد نظر خانم باتلر تا مغز استخوان راست است، علیه آرمان کارگری و کمونیسم و سیاست انترناسیونالیستی است، در بهترین حالت گروه فشار نیروهای رفرمیست بستر اصلی است و همواره در تقابلهای دو نیروی ارتجاعی از ارتجاع کوچک دفاع میکند.
موضع جودیت باتلر زیادی شور بنظر میرسد و مانند یک فعال جنبش اسلامی سخن میگوید. اما جوهر همین موضع را در اشکال تلطیف شده تری میتوان جستجو کرد که موضع کلاسیک تر ناسیونالیسم ضد امپریالیستی است. این دیدگاه که “حمله حماس به مردم غیر نظامی در اسرائیل واکنشی به دهه ها ستم و نسل کشی فلسطینیان است”، “حماس به هر حال جزئی از جنبش مقاومت در فلسطین است”، “در جنگ اخیر نقد حماس و محکوم کردن تروریسم حماس موضعی بنفع اسرائیل است”، “الان نوک حمله تیز باید روی اسرائیل باشد و حماس را فرعی کرد” و مواضعی از این دست همان سخنان باتلر در شکلی ملایم تر است که نهایتاً بنفع اردوی جمهوری اسلامی و حماس و حزب الله عمل میکند.
جنگ و “محور مقاومت”
جمهوری اسلامی یک پای مجادلات و بحرانهای منطقه است. دولتی که شعار نابودی اسرائیل را دارد اما از وحشت تسری جنگ فعلاً خود را به موش مردگی زده و از رفراندوم سخن میگوید. تلاش دارد از دریچه جنگ کنونی جنبش اسلامی در منطقه و مشخصاً نیروهای موسوم به “محور مقاومت” را تقویت و آنرا وثیقه بقای خویش در تقابل با امواج مبارزه انقلابی نماید. همان “محور مقاومتی” که امثال جودیت باتلر آنرا به عنوان “بخشی از چپ جهانی و پیشرو” معرفی میکند تا اسلام زدگی و ارتجاع زدگی خود را توضیح دهد. چپی که از ارتجاع به هر بهانه ای دفاع کند یک راست خجول و بی پرنسیپ است. کسانی که از سر ضدیت با ناتو طرفدار روسیه استبدادی پوتین و دیکتاتوری کار ارزان چین شی جین پینگ میشوند، همفکران همین جودیت باتلر هستند. کسانی که از سر ضدیت با دولت آپارتاید یهودی در اسرائیل از آپارتاید اسلامی در فلسطین و منطقه دفاع میکنند جزو همین “محور مقاومت” اند. عناصر و نیروهایی که حمله حماس را “واکنش مشروع به ستم تاریخی اسرائیل” تبئین میکنند، بسختی از اردوی “محور مقاومت” قابل تفکیک اند. جنبش اسلامی روی دوش این پاسدار- روشنفکران چپ نما ارتزاق سیاسی میکند.
ناسیونالیسم و جنگ غزه
ناسیونالیسم و رگه های مختلف آن بمثابه یک بستر در تحلیل نهائی سیاست واحدی دارد. موارد تاریخی از موضع ناسیونالیسم چپ در قبال جنگ و در بحران اخیر، از جمله موضع جودیت باتلر بعنوان یک نمونه تیپیک از دیدگاه ناسیونالیسم ضد امپریالیستی، کمک میکند تا فصل مشترکها با بستر اصلی ناسیونالیسم بعنوان یک ایدئولوژی اصلی طبقه بورژوازی روشن تر شود.
جنگ بحرانی است که سیاست را به نقطه جوش میرساند و در فضای قطبی و زبان گلوله و بمب مواضع بینابینی رنگ می بازند. جنگ مانند دوره انقلابی مجالی به وسط بازی نمیدهد. جریانات بورژوائی ایران اعم از سلطنت طلب و مجاهد و جمهوریخواه ملی و ناسیونالیست قومی، بدرجات متفاوت قطبنمای سیاسی شان را با سیاست کمپ دولتهای غربی تنظیم میکنند. این نیروها هر اختلاف درون طبقاتی و درون خانوادگی داشته باشند، دراین واقعیت که حاکمیتی بورژوائی میخواهند، طرفدار تجارت آزاد و بازار و جامعه طبقاتی با تمام مشخصات آنند، تغییری ایجاد نمیکند. تفاوت این نیروها در سنت های مبارزاتی و در نحوه برخورد به سیاست و راه هائی است که رسیدن به قدرت سیاسی را از نظر ایشان هموار میکند.
ناسیونالیسم ایرانی و سلطنت طلبان
از اولین روز جنگ تروریستی اخیر، سلطنت طلبان اعلام کردند که کنار اسرائیل ایستاده اند. احزاب راست افراطی در کشورهای اروپا و احزاب فاشیست که رسماً ضد یهود هستند در جنگ جاری کنار دولت نتانیاهو و کابینه فاشیستی اش ایستادند. سلطنت طلبان در این صفبندی جهانی قرار دارند. ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی، فرشگردی های فاشیست از سر ضدیت تاریخی با مردم عرب زبان و برتری جوئی آریائی از یکسو و همراهی با ائتلاف ناتو و غرب از سوی دیگر، آگاهانه از سیاست و عملکرد جنایتکارانه نظم آپارتاید مذهبی – قومی اسرائیل دفاع میکنند.
این موضعگیری سلطنت طلبان و جریانات مشابه نه جدید بود و نه مایه تعجب ناظران سیاسی. آنچه که قابل توجه و درسگیری مجدد است، پتانسیل عظیم ضد انسانی ناسیونالیسم است. ناسیونالیسم ذره ای حس انساندوستی ندارد، به هیچ معیار انسانی پایبند نیست و در چشم بهم زدنی میتواند فاشیست شود. ناسیونالیسم راجع به “حقوق بشر” و “پاره آجر منشور کوروش” سخن میگوید اما از نتانیاهو برای کشتن کودکان و مردم غیر نظامی در فلسطین اشتهای بیشتری دارد. ناسیونالیسم ایرانی از قتل عام و کشتار مردم عرب زبان مسرور است و بیشرمانه شعار “نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران” سر میدهد. این بورژوازی عقبمانده و خاک پرست است، بی عاطفه و بت پرست است، محدودبین و واپسگرا است، به اندازه خامنه ای و حماس خشکه مقدس است. این ناسیونالیسم فاشیستی را مقایسه کنید با انساندوستی و برابری طلبی مردم ایران که در برآمد انقلابی خود را بروز داد. دو دنیای متفاوت اند.
ناسیونالیسم قومی
چهارچوب برخورد ناسیونالیسم قومی تفاوتی ماهوی با ناسیونالیسم ایرانی و سلطنت طلبان ندارد. ناسیونالیست های قومپرست کمتر سیاسی و از نظر فکری عقب مانده، در دنیای “کرد بودن” خود را زندانی کرده و مردم ستمدیده و تحت قتل عام فلسطین را بخود مربوط نمیدانند. انگار آنچه رخ میدهد یک ویدئو گیم است و نه انسانهای کنکرتی که سلب حقوق و حیات شدند و بیرحمانه قتل عام میشوند. ناسیونالیسم کرد چرتکه می اندازد که غزه به کورد چه مربوط است و کی آنها در کنار کورد بودند؟ این سکوت و بی تفاوتی بی دلیل نیست، از سر ضد انسانی بودن ایدئولوژی ناسیونالیسم است. سیاسی ترهایشان مانند عبدالله مهتدی تمام قد در کنار دولت اسرائیل و ائتلاف دولتهای غربی قرار میگیرند. در واقع موضع آنها تابعی از موضع دولتهای غربی است. حزب دمکرات کردستان و آقایان مصطفی هجری و عبدالله مهتدی در دوره جرج بوش صریحا خواهان حمله نظامی به ایران بودند. اگر تصور میکنید موضع لاقیدی ناسیونالیسم کرد از سر ضدیت با حماس و جمهوری اسلامی است، حُسن نظر دارید. برعکس، اینها خود موئتلف احزاب اسلامی در کردستان هستند و برای آخوندهای کرد اتحادیه درست کردند. ایران پرستی و خودمحوری ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی در شکل کردپرستی و بی مسئولیتی در قبال “غیر کردها” در ناسیونالیسم کرد وجود دارد.
مجاهدین خلق
مجاهدین از سر ضد رژیمی گری و نزدیکی به محافل اولترا راست در دولتهای آمریکا و اسرائیل، علیرغم اختلاف با سلطنت طلبان، جهت مشابهی دارد. شعار “سر مار در ایران است” که توسط مجاهدین در بوق میشود، پشت سکه شعار “نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران” است. این دو شعار امیدوار است که در فرصت جنگ جدید به ایران حمله نظامی شود. اگر جرج تاون و مونیخ و هالیفاکس و لابی های اولترا راست کاخ سفید تاکنون نتوانسته اند فرجی باشند، شاید جنگ کنونی و احتمال گسترش آن امکانی به حمله نظامی به ایران بدهد و روی دوش آن نیروهای دست راستی بتوانند بالا بیایند. شعار “سر مار در ایران است” دعوتی به حمله نظامی است که توسط سلطنت طلبان، مجاهدین، ناسیونالیسم کرد و برخی جریانات شبه چپ تکرار میشود.
جنگ جاری و نابودی و کشتار مردم فلسطین مقابل چشم جهانیان بار دیگر چهره کریه و ضد انسانی و توحش نهفته در ناسیونالیسم را عیان تر از هر زمانی عریان کرد. برای هزارمین بار اثبات شد که ناسیونالیسم و خودمحوری ملی ربطی به بدوی ترین حقوق انسانی ندارد و هر کدام اینها بالقوه یک نتانیاهو هستند که وقت خودش حاضرند همسایه را بجرم داشتن هویت کاذب ملی و مذهبی و قومی دیگری بخون بکشند و روی جنازه های آن هلهله کنند. بشریت آزادیخواه و جنبش انقلابی ضروری است این تصاویر را ببیند و در کنار نسل کشی ارتش اسرائیل و تروریسم حماس و جنبش اسلامی در حافظه جمعی اش ثبت کند.
٢ نوامبر ٢٠٢٣