نتایج انتخابات پارلمانی اروپا و رشد چشمگیر احزاب راسیستی در کشورهای مهم اتحادیه اروپا، نگرانی جدی در افکار عمومی ایجاد کرده است. نتایج این انتخابات قابل پیش بینی و بدون زمینه نبوده است. پیروزی جورجیا ملونی رهبر حزب برادران ایتالیا در سال ٢٠٢٢، حزب خیرت ویلدرز در هلند سال گذشته، رشد بی سابقه حزب اجتماع ملی به رهبری لوپن در فرانسه که بیشترین رای را در این انتخابات نسبت به حزب مکرون و سایر احزاب به خود اختصاص داد، حزب آ اف دی “آلترناتیو برای آلمان” حزب ضد مهاجر که دومین رای را بعد از حزب دمکرات مسیحی “سی دی او” به خود اختصاص داد و در ٥ سال گذشته رشد قابل توجهی داشته، رشد راستگرایی در سالهای گذشته در بیشتر کشورهای اروپایی، پیش زمینه های نتیجه این انتخابات به نفع جریانات نژادپرست و اشغال صندلی های بیشتری در پارلمان اروپا شده است.
به ویژه نباید این را از نظر دور داشت که رشد احزاب دست راستی در سالهای گذشته منحصر به اتحادیه اروپا نبوده است. خزیدن ترامپ به کاخ سفید و احتمال انتخاب او درانتخابات پیش رو در آمریکا، قدرت گیری حزب دست راستی در برزیل و این اواخر در آرژانتین نمونه هایی از رشد احزاب دست راستی خارج از اتحادیه اروپا است. مسئله برگزیت و خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا نیز بر رشد راستگرایی در اتحادیه اروپا بی تاثیر نبوده است. نتایج این انتخابات در عین حال نشانه تمایل بیشتر افکار مردم در اروپا به سمت احزاب دست راستی و راسیستی است و این بسیار نگران کننده است. مشخصه همه این احزاب ضدیت با مهاجران و پناهجویانی است که اکثرا از خاورمیانه و کشورهای افریقایی به دلیل جنگ و گرسنگی به کشورهای اروپایی پناهنده شده اند.
دلایل پیشروی احزاب راسیستی در اروپا
تمایلات ناسیونالیستی و ملی گرایانه، گرایشی همیشه موجود در جوامع سرمایه داری است. سمی است نهفته در جامعه که در مقاطع خاصی به دلایل مختلف سیاسی و اقتصادی رشد پیدا می کند. ابتدا در هیئت احزاب و بعدا در افکارعمومی رسوخ پیدا می کنند. در شرایط کنونی پیشروی احزاب راسیستی و رشد افکار راستگرایی در اروپا، علاوه بر تمایلات موجود ملی گرایانه، یک نتیجه سیاستهای احزاب بورژوازی حاکم چه احزاب راست و محافظه کار و چه سوسیال دمکراتها و لیبرال است که مدتهاست در عملکرد سیاسی و اقتصادی تفاوت محسوسی با هم ندارند.
شروع بحران اقتصادی در سال ۲۰۰۸ و تحمیل ریاضت اقتصادی به بسیاری از کشورها با هزینه طبقه کارگر و اقشار کم درآمد این کشورها و وخامت وضعیت اقتصادی مردم، بحران کرونا و تضعیف سطح زندگی مردم مزدبگیر، آغاز جنگ در اکراین و آوارگی و گرانی و بیکاری متعاقب آن، زندگی اقتصادی اکثریت مردم کارگر و زحمتکش جوامع اروپائی را با مشکلات جدی روبرو کرده است. مردم از سیاستها و عملکرد احزاب سنتی خسته شده اند. تدوین قوانین سختگیرانه علیه مهاجران و بخصوص پناهندگان، اتخاذ سیاستهای راستگرایانه و ریاضتی علیه زندگی مردم بطور کلی، حذف و کاهش مرتب هزینه های رفاهی و بهداشتی، از نتایج عقب نشینی دولتهای بورژوایی و میدان دادن به سیاستهای احزاب فاشیستی بوده است.
در کنار این عوامل، فقدان احزاب چپ و کمونیستی کارگری خلاف جریان و قوی، عدم حضور طبقه موثر کارگر مدعی قدرت سیاسی، بی تاثیر بودن احزاب موجود چپ اروپایی پارلمانی بر افکارعمومی، نیز به احزاب دست راستی امکان رشد داده است. احزاب بورژایی حاکم، رقیب احزاب راسیستی نیستند، بلکه با سیاستهای راستگرایانه و ضد پناهندگی و تحمیل فقر به مردم، به نفع پیش روی احزاب دست راستی عمل می کنند. کشورهای اتحادیه اروپا با وجود تفاوتها، به این سمت در حرکت است و دورنمای دیگری در این چهارچوب در انتظار مردم نیست. تنها اقدام ممکن ایجاد وحدتی موقت برای مقابله با قدرتگیری راست افراطی و فاشیست است. فرانسه در این زمینه پیش قدم شده است. با اینکه احزاب کمونیست و چپ فرانسه با احزاب کمونیستی کارگری و لنینی فاصله زیادی دارند، با این وجود در فرانسه بعد از نتیجه این انتخابات و رشد حزب اجتماع ملی “لوپن” و شکست مکرون و انحلال پارلمان، فابیان روسل دبیر کل حزب کمونیست فرانسه خواستار بسیج گسترده ترین نیروی ممکن برای شکست راست افراطی و امانوئل مکرون در انتخابات پیش رو شده است. تشکیل اتحاد جدید به نام “جبهه مردمی” که بیست سازمان سیاسی به آن پاسخ داده اند، برنامه چپ را به عنوان تنها راه بهبود وضعیت زندگی مردم در شرایط کنونی معرفی کرده است.
در غیاب احزاب قدرتمند کمونیستی و کارگری در شرایط کنونی، اتحاد احزاب چپ و سوسیالیستی موجود، همچون فرانسه در مقابل رشد احزاب راستگرا یکی از راههای ممکن حاشیه ای کردن خطر قدرت گیری احزاب راسیستی در اتحادیه اروپا است. امری که صورت مسئله اصلی را جواب نمیدهد بلکه در بهترین حالت به عقب می اندازد.
١٣ ژوئن ٢٠٢٤