سرباز کردن زخم چپ ستیزی به بهانه سریال “تاسیان”
امیر عسگری
در دوران متشنج سیاسی و در دل بحران بقای جمهوری اسلامی و مطرح شدن انواع آلترناتیوها برای استحاله، طرح رفراندوم موسوی و دم تکان دادن بردگان پهلوی برای یک رژیم چنج غربی، چپ و کمونیست انقلابی مورد حمله سخیفانه رسانه های تصویری و کتبی رژیم اسلامی همصدا با رسانه های بستر اصلی قرار میگیرد. حملات سخیفانه راست پوزیسیون و اپوزیسیون به چپ که اهداف سیاسی مشترکی را دنبال میکنند، زخمی است دیرینه که در دوره کنونی بار دیگر سرباز کرده است.
سریال “تاسیان” که داستان یک عشق در دوران منتهی به انقلاب ۵۷ همراه با تحولات سیاسی را به تصویر میکشد، زمین بازی را برای یکی از رسانه های فرصت طلب رژیم اسلامی به نام روزنامه سازندگی و سردبیرش اکبر منتجبی فراهم میکند تا عقده های چندین و چند ساله خود و رسانه چپ ستیز اجاره ای اش را علیه چپ و کمونیست بگشاید. عقده ای که از جنس به حاشیه رانده شدگان جمهوری اسلامی از فائزه هاشمی رفسنجانی تا عبدالرضا داوری و حتی سلطنت طلبان و سایر مدافعین سرمایه تا ایرانشهری هاست.
تشابه این نوع حمله با عقده گشایی فائزه هاشمی بی دلیل نیست، زیرا روزنامه سازندگی، ارگان رسمی حزب کارگزاران سازندگی میباشد که جناح هاشمی رفسنجانی و آقازاده هایش را نمایندگی میکند.
جناحی که طرفدار خصوصی سازی بوده و خود یکی از عوامل محوری گسترش رانت در جمهوری اسلامی بوده و میباشد.
اکبر منتجبی سردبیر مزد به قلم روزنامه سازندگی با تیتر “چپ هرگز نفهمید” در ادامهی خط تحریف تاریخ و عقدهگشایی علیه چپ انقلابی، سریال “تاسیان” را دستمایهای برای بازنویسی سخیف و دروغین از نقش نیروهای اجتماعی در انقلاب ۵۷ کرده است.این مداح نئولیبرالیسم اسلامی، چپ انقلابی را به “تخریب”، “تحریک” و “خیانت” متهم میکند و از سوی دیگر، مذهبیون مرتجع طرفدار خمینی و شریعتی را تحت قالب نیرویی پیشرو بزک میکند. با پروپاگاندای آنتی کمونیستی به جنبش سوسیالیستی و رهبران کمونیسم از “حذف، تخریب، ترور فکری” بعنوان متد فکری و پراتیک لنین یاد میکند.
این بلندگوی دست چندم مزدبه قلم سرمایه داری جمهوری اسلامی با تمجید از کارخانه دار سریال(جمشید نجات) که به گفته او نه فاسد است و نه حقوق دیگران را پایمال میکند!!! با بیان “بورژوای تکنوکراتی که راه برابری و عدالت را “توسعه” و آبادانی میداند و معتقد است با تولید، میتوان به حقوق کارگران دست یافت” سرسپردگی خود به سرمایه داران مفت خوری که در پی دزدی از بردگی مزدی طبقه کارگر به قدرت و ثروت میرسند و بر ثروت خود می افزایند را ثابت میکند.
منتجبی کل چپ در دانشگاه و در دل طبقه کارگر دههی پنجاه را از طرفی به حزب توده تقلیل میدهد تا به خیال خود هژمونی چپ را در دانشگاه تخطئه کند. سازمانیابی اعتصابات کارگری در صنایع را که اهرمی برای سهولت در سرنگونی رژیم شاه شد، را به سبک نهادهای امنیتی و طرفداران بورژوازی بعنوان تخریب صنایع یاد میکند.
این بلندگوی پروپاگاندای چپ ستیز حکومتی طی یک صورتبندی کاریکاتوری حتی شخصیت مذهبی و ضدانقلابی سریال را “چپ” جا میزند، کاریکاتوری که نه مخالف استثمار و بردگی مزدی، نه مخالف نابرابری و تبعیض بلکه عامل اجرایی آن است.
این به اصطلاح سردبیر قلم به مزد، چپ آن دوره را همراستا با ادبیات نهادهای امنیتی عامل نفوذی شوروی دانسته و چپ انقلابی که اکنون نیز در دانشگاه هژمونی در دست دارد را نیز دام همان جنبش میداند تا تحت عنوان عناصر خارجی درهای هرگونه اتهام زنی را علیه فعالین چپ دانشگاهی برای نهادهای اطلاعاتی باز بگذارد. در مقاله این سردبیر چپ ستیز اجاره ای، ادعا می شود که چپها “نفهمیدند” و “نمیفهمند” و مذهبیها “ایستادند و وطن را نفروختند”.
برخلاف بیانات این مداح بوراژوازی حکومت اسلامی چپ نه تنها همواره فهمیده، بلکه در سالهای اخیر چنان در دهانشان کوبیده است که تمام جناح های بورژوازی در قدرت و حاشیه قدرت را به رعشه درآورده است.
خوب است قبل از تحلیل نهایی نگاهی به خود سریال “تاسیان” از بعد وقایع سیاسی آن و روایت های وارونه و تحریفات آن انداخت.
سریال “تاسیان” در دل داستان عشق دو جوان از طبقه بورژوا با تفاوتهای فرهنگی، به تحولات سیاسی در جریان سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ با زبانی تحریف گرانه و بصورت هدفمند میپردازد.
تیتراژ سریال با استفاده از تصویرسازی فرشید مثقالی از کتاب ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی تهیه شده است. این زبان تصویرسازی در تیتراژ، بعنوان یکی از عناصر ویژه و هویتی هر تولید تصویری از فیلم تا سریال بواسطه تعلق سیاسی صمد بهرنگی به چپ انقلابی با هدف القای حس چپ یا خوب است بگوییم سوءاستفاده از چپ آن دوره مورد استفاده قرار گرفته است.
در این سریال که ۲۳ قسمت دارد از ابتدا جوانی رانده شده از خانواده ای بازاری و بورژوا به دلیل عدم داشتن تعلقات مذهبی و فکری عاشق دختری از طبقه سرمایه دار میشود و از سر مشکلات مالی پس از بازداشتی کوتاه جذب ساواک میشود.
چیزی که از ابتدای داستان تا انتها دیده میشود سایه سنگین ساواک است اما نکته جالب اینجاست که ساواک یکی از مخوف ترین سازمانهای اطلاعاتی تاریخ با بازداشت شدگان به جز یک مورد به نرمی برخورد میکند و حتی یک صحنه از شکنجه های جنایتکارانه علیه فعالین چپ دانشجویی بازداشت شده در آن به تصویر کشیده نمیشود، تا اینکه برادر مذهبی و طرفدار علی شریعتی و خمینی کاراکتر اصلی داستان که در جریان اعتراضات در دانشگاه تهران بازداشت میشود.
تحریفی برای سفید شویی و انکار کشتار و به فلاکت کشاندن زندگی خود و خانواده فعالین عمدتا چپ و کمونیست دانشگاه و از سوی دیگر پر رنگ کردن شکنجه شدن نیروهای مرتجع اسلامی که اتفاقا به نسبت چپ و کمونیست ها کمتر مورد شکنجه و اذیت نیروهای ساواک قرار می گرفتند.جریانات مذهبی که پدر معنوی شان، موسی صدر در زمان ریاست تیمور بختیار از ساواک حقوق ماهیانه نیز دریافت میکرد.
در سریالی که در بخش هایی از آن در فضای دانشگاه و بخشی در کارخانه میگذرد عامدانه تحریفاتی در صف بندی ها، ماهیت و هژمونی خط فکری و سیاسی و عملکرد آنها انجام شده است. فضای سیاسی دانشگاه بصورت وارونه ای تحت تاثیر خط فکری جریانات اسلامی و مذهبی نشان داده شده، در حالی که دانشگاه و جنبش دانشجویی از همان ۱۳۳۲ تحت هژمونی چپ و کمونیست بود و مذهبیون آن هم از جنس طرفداران شریعتی و خمینی در اقلیت ترین بخش حتی جنبش ملی-اسلامی قرار داشتند.خط های مختلف سیاسی چپ دانشگاه به طرفداران حزب توده تقلیل داده شده بود، در حالی که انواع جریانات چپ در دانشگاه حضور داشتند.جریانات چپ دانشجویی که عمل گرا و رادیکال دست به مبارزه سیاسی و حتی میدانی علیه رژیم شاه میزدند در قالب جریانی هپروتی و فاقد سازماندهی جدی با نفوذ عوامل حزب توده تصویر میشود.
کارگران در حال دزدی از کارخانه به تصویر کشیده شده و صاحب کارخانه جمشید نجات، بعنوان فردی نشان داده شده که به فکر رفاه کارگران است و حقوق مزایای کارگران را سر وقت و با نرخ بالا پرداخت میکند. تصویری از این سرمایه دار کلان ساخته شده که گویی در حق کارگران با پرداخت مزد بردگی ناچیز لطفی بزرگ در حقشان قائل شده است، در حالی که سرمایه کلان همین کارخانه دار، از دزدی کار مزدی و سود افزوده حاصل دسترنج کارگران زحمتکش حاصل شده است. سودی که تنها صاحب و مسبب آن کارگران هستند، نه مالک خصوصی ابزار کار که همان کارخانه دار داستان ما است.
اعتصابات کارگران در روزهای آخر سرنگونی رژیم شاه به گونه ای تصویر شده است که گویی کارگران بدون افق سیاسی و طبقاتی بوده و حضور یک فعال چپ آنان را فریب داده و تصویر هرج و مرج بجای مبارزات برحق طبقاتی تصویر شده است، و گویی به دنبال حقوقی فراتر از آنچه حقشان است هستند. در قسمت آخر سریال “تاسیان” کارگردان قصد دارد با تصویر کردن حمله کارگران به خانه سرمایه دار داستان، اعتصابات کارگری با افق سوسیالیستی و کمونیستی در جهت خلع ید از سرمایه دار بعنوان آشوب و اغتشاش حتی جنایت القاء شود؛ پروپاگاندای ضد کمونیستی بورژوازی علیه روند سرنگونی انقلابی سیستم سرمایه داری بدست طبقه کارگر.
تحریف تاریخی سریال “تاسیان” و مقاله چپ ستیزانه و سرتاپا تحریف منتجبی، سردبیر مزد به قلم روزنامه سازندگی نه تنها بخشی از دستگاه پروپاگاندای ضد چپ دارودسته رفسنجانی و به حاشیه رانده شدگان از قدرت حکومت اسلامی است، بلکه رویکرد مشترک تمامی اصلاح طلبان و هر جناح طرفدار سرمایه داری است، نکته مهم اینجاست که از دوران اوج گرفتن اعتراضات کارگری از ۹۶ تا بخصوص برجسته شدن هژمونی چپ در خیزش انقلابی شهریور ۱۴۰۱ به اوج خود رسیده است.
این دست از تحریفات و ادبیات چپ ستیزانه از سوی جناح های طرفداران تعامل اقتصادی و سیاسی با سرمایه داری جهانی، گذار طلبان سابقأ اصلاح طلب تازه به صف مخالفین حکومت پیوسته، ایرانشهری های پرو رژیم، همصدا و همسو با رسانه های راست اپوزیسیون جمهوری اسلامی در دوره ای که هر جریان مختلف سیاسی یا طرح “گذار” را بعنوان سدی در برابر انقلاب کارگری معرفی میکنند و از سوی دیگر بردگان رضا پهلوی مضحکه مونیخ را اجرا میکنند تا بلکه به یاری حمله نظامی اسرائیل-آمریکا به قدرت برسند دوباره وارد تبلیغات رسانه ها میشود.
این همسویی پس از مطرح شدن طرحی تحت عنوان “از شاهزاده تا تاجزاده” از سوی “مهدی نصیری” که از رژیم اسلامی به تازگی به صف بردگان پهلوی پیوسته بیشتر شد چرا که طرح بورژوازی به حاشیه قدرت رانده شده جمهوری اسلامی همراه با جناح راست اپوزیسیون موسوم به سلطنت طلبان و بخشی از طیف های مختلف جمهوری خواهان بر سر رسیدن به قدرت خواهان همکاری با بدنه ناراضی حکومت اسلامی تحت عنوان “گذار نرم” هستند. در این وسط سفید شویی از ساواک و تقدیر از سرمایه داران مفت خور دوران پهلوی امری است لازم برای ثابت کردن چاکری جناح های به حاشیه رانده شده جمهوری اسلامی تا بتوانند در پروژه “از تاجزاده تا شاهزاده” یا “گذار” بتوانند کنار رضا پهلوی قرار بگیرند.
در این گذار قطعا لازم است که هر جناح همسو با طرح “گذار” به تنها آلترناتیو قدرتمند در دل طبقه کارگر، جنبش های اجتماعی و سطح دانشگاه های سراسر کشور که چپ و کمونیست است بعنوان یک دشمن واقعی طبقاتی حمله کنند، چرا که اگر چپ برای گرفتن قدرت خیز بردارد دیگر نه از گذار نرم و نه گذار از طریق رژیم چنج آمریکایی-اسرائیلی اثر نخواهد ماند.
این حملات و پروپاگانداها از سوی رسانه های رژیم تا بستر اصلی اپوزیسیون راست نشان میدهد که کل گذارطلبان به چه اندازه دشمن طبقه کارگر و مبارزات انقلابی جامعه بوده و هستند و تنها راه خلاصی از حذف تمام و کمال از چرخه قدرت سیاسی خود را در چنین رویکردی میبینند.
در شرایط کنونی که جمهوری اسلامی برای بقا تقلا میکند و طرح های مختلف مانند رفراندوم از سوی جناح موسوی برای استحاله و حفظ نظام و از سوئی طرح “گذار” از طرف اصلاح طلبان سابق جایزه نوبل بگیر و از سوی دیگر از طرف سلطنت طلبان طرح رژیم چنج اسرائیلی-آمریکایی در مونیخ پرده برداری میشود. وظیفه چپ و کمونیست به عنوان تنها آلترناتیو پرقدرت جنبش های طبقه کارگر و اجتماعی جامعه سنگین تر میشود.
چپ و کمونیست در شرایطی که تمامی گرگ های سیاسی دندانشان را برای گرفتن قدرت از بالای سر جامعه و طبقه کارگر برای تداوم سیستم برده داری مدرن و تداوم سرمایه داری با مختصات جدید تیز کرده اند، وظیفه دارد تا سازماندهی و تشکل یابی خود را تقویت کرده و برای گام بجلوهای مبارزاتی خود و جامعه تا مقطع سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی برنامه ریزی کند.
۱۱ مرداد ۱۴۰۴