پیرامون پیوند نامبارک سلطنتطلبان فاشیست وحزب “کمونیستکارگری”پوپولیست
جاوید حکیمی
نسلکشی و جنایتی که جهان را تکان داده است، ظاهراً فاشیستها و پوپولیستها را به وجد آورده و حیاتی تازه به کالبد آنان بخشیده است. هر دو اولویت اول و آخرشان کسب قدرت سیاسی به هر قیمت و تحت هر شرایطی است. هر دو هر حرکتی را که به تضعیف حکومت اسلامی منتهی شود، ولو جنگ و بمباران شهرها، به فال نیک میگیرند. هر دو به استقبال هر نهاد سیاسی یا دولتی میروند که آنان را در تحقق رؤیاهای جاهطلبانهشان یاری رساند، حتی اگر نژادپرستترین سازمان و فاشیستترین دولت جهان باشد. و سرانجام، هر دو در بحبوحه شنیعترین کشتار جمعی توسط اسرائیل و با حمایت آمریکا، شعار “نه به آمریکا ستیزی، نه به اسرائیل ستیزی” سر میدهند.
اگر سلطنتطلبان با وعده کشتار “فرومایگان پنجاه و هفتی” توانستهاند شعبان بیمخها را به دور هم گرد آورند، حزب موسوم به کمونیست کارگری اما با تبلیغ کتاب وزین و نازک “یک دنیای بهتر” به عنوان برنامه خویش، از نام و اعتبار بنیانگذار و نویسنده برنامه برای جلب و جذب جوانان آزاده و انساندوست خرج میکند. کمونیستهایی که به اعتبار آموزههای منصور حکمت آموخته بودند اساس سوسیالیسم انسان است و به این اعتبار با سقط جنین هم مسئله داشتند، اکنون با حزبی مواجهاند که کشتار کودکان فلسطینی برایش نه فقط علیالسویه است، بلکه محکومکنندگان اسرائیل را هم “محور مقاومتی” مینامد. حزبی که لیدرش در پیام نتانیاهو، این هیتلر ثانی و فیالحال قاتل بیست هزار کودک فلسطینی تا لحظه نگارش این سطور، جنبههای مثبت و رهاییبخش و مشوق “زن،زندگی،آزادی” میبیند. هیچگاه عبارت “تا لحظه نگارش” اینقدر تأثرانگیز و تکاندهنده نبوده است، چرا که آنجا، در سرزمین فلسطین، هر لحظه بر شمار کشتهشدگان از گلوله و گرسنگی افزوده میشود.
این واقعیتی است که جنگ، فرصتی طلایی برای چپ محور مقاومتی و امثال حزب “توفان در فنجان چای” فراهم ساخته تا امر سرنگونی را تا اطلاع ثانوی تعطیل کنند. چه کسی نمیداند چپهای محور مقاومتی و توفانیها هیچگاه امرشان مبارزه با حکومت اسلامی نبوده و نیست؟ لیکن از آن سوی، پوپولیستهای چپ و فاشیستهای سلطنتطلب یاوهسرایی میکنند، زمانی که هر اعتراضی به نسلکشی اسرائیل و حمایت مستقیم آمریکا از جنایتکاران را همسویی با محور مقاومت میدانند. مگر میشود چپی دم از رهایی انسان بزند اما به کشتار انسانها اعتراض نکند، چون کشتارکنندگان در صف سرنگونیطلبان قرار دارند؟! مگر میشود به دلیل اینکه جمهوری اسلامی از قضیه فلسطین ارتزاق میکند، نسبت به درد و رنج فلسطینیها بیتفاوت بود؟ فقط یک فاشیست سلطنتطلب و یک پوپولیست سقوط کرده تا حد چاکر بورژوازی میتواند با دیدن یک پرچم حماس و یک عکس خامنهای جلاد در تظاهراتی صدهزار نفره، حکم به رسوایی کمونیستهای شرکتکننده در آن حرکت عظیم و انسانی دهد. وقتی استراتژی یک حزب مدعی سوسیالیسم تنها و تنها سرنگونی و ضدرژیمی گری صرف و در این مورد فقط یک رژیم باشد، آنگاه عجیب نخواهد بود اگر عضو کمیته مرکزیاش شرکت در تظاهرات علیه نسلکشی را به سخره گیرد و لیدرش تا مرز مفسر و مبلغ پیام نتانیاهو به ملت عزیز ایران سقوط کند.
“دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریکاست”، “نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران”، “ما انقلاب کردیم، چه اشتباهی کردیم”.
شعارهای فوق که محصول نفرت مردم از چهل سال حکومت جهل و جنایت و اعدام است، دقیقاً همان زمینه مادی است که پوپولیسم و فاشیسم بر بستر آن عروج کرده است. فاشیسم را مفر سرمایهداری برای خروج از بحران دانستهاند، با این همه هیچ جنبش فاشیستی بدون همکاری چپ پوپولیست پا نگرفته است. فراموش نکردهایم خمینی، این صادراتیترین شخصیت سیاسی تاریخ معاصر، روی دوش چپ خلقی به حاکمیت خزید.
برجسته نمودن و تبلیغ مکرر شعارهای فوق به خوبی همکاری، ولو نانوشته، پوپولیستهای چپ با فاشیستهای راست را آشکار میکند. این شعارها تا آنجا که ریاکاری حکومت اسلامی را برملا میسازد صحیح، و تا آنجا که خیال میکند آمریکا دشمن ما نیست، کشتار در غزه و لبنان به ما ربط ندارد و انقلاب پنجاه و هفت اشتباهی نابخشودنی است، کاملاً به خطا میرود. سوءاستفاده سلطنتطلبان ضد انسان از این شعارها برای راهاندازی یک جنبش فاشیستی به قصد شکار کمونیستها، یا به قول خودشان شورشیان پنجاه و هفتی، از روی لیست ساواک، چنان اظهر من الشمس است که نیازی به توضیح ندارد. مهمتر، توضیح نقش و جایگاه چپ پوپولیست در آینده سیاهی است که بورژوازی جهانی برای مردم ما تدارک دیده است. حقیقت این است که پوپولیستها با سوار شدن روی نارضایتی تودهها و با رویکردی غیرانتقادی و نگاهی ابزاری به آنان، قصد سهیم شدن در قدرت را دارند. اگر آرزوی کیانوری دبیرکل حزب توده برای مشاور خمینی شدن، عاقبت سر او را به باد داد، بسیار محتمل است این بار نیز لیدر حزب “کمونیست کارگری” که سودای به قدرت رسیدن با کمک بمبهای نتانیاهو را در سر میپروراند، به همان سرنوشت شوم دچار گردد. این چندان مهم نیست. آنچه اهمیت دارد آگاهی تودهها از بازیهای پشت پرده و جلوگیری از تکرار فاجعه پنجاه و هفت است.
***