اعتراضات اخیر ایران که در ادامه جنبش آبانماه ٩٨ از روز ٢١ دیماه آغاز شد تاکنون دو نتیجه روشن دارد؛ اول، قطبیتر شدن سیاست و تشدید تقابل جنبشهای اجتماعی در پروسه سرنگونی. دوم، دود شدن و به هوا رفتن توهمات ناسیونالیستی راست و چپ.
قطبیتر شدن سیاست یعنی مشخصات و مولفههای دوره کنونی تماماً با دوره انقلاب ٥٧ متمایز است و از قانونمندی تشدید مبارزه طبقاتی و تقابل افقهای اجتماعی پیروی میکند. دیدگاههائی که هنوز مشغول کلیشه پردازی و تبئین اوضاع امروز از عینک شرایط سیاسی-اجتماعی انقلاب ٥٧ هستند، درک بسیار سطحی از اوضاع دارند. قطبیتر شدن سیاست یعنی این واقعیت که جنبشهای سیاسی و طبقاتی چپ و راست زیر بار رهبری واحدی نخواهند رفت، آلترناتیوهای اجتماعی مختلفی دارند و لاجرم در پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی سیاستهای متمایزی را دنبال میکنند. کمونیسم کارگری و خط حکمتیستی دستکم از دو دهه پیش تاکید کرده بود که سلطنت در ایران آیندهای ندارد، نمیتوان در آن جامعه یکی را شاه کرد. جامعهای که حکومتی استبدادی و اسلامی را بزیر میکشد، به استبداد دیگری از نوع شاهی و اسلامی رضایت نمیدهد. اگر کسی اسیر نستالژی و عقبماندگی ذهنی نباشد، درک این مسئله برایش ساده است که در ایران قرن بیست و یکم و در عصر تبادل اطلاعات، در جهانی که در هر گوشه اش کارگر و مردم منکوب شده علیه فعال مایشائی سرمایه و دولتهایش بپاخاسته است، پیروزی در این جدال را با احضار ارواح و مُردگان تاریخ معنی نمیکند.
شعارهای دانشجویان و مردم آزادیخواه در بیش از بیست دانشگاه و چندین شهر ایران علیه شاه و رهبر و فریاد مرگ بر هرچه ستمگر، تعرض به آخوند سرمایه دار و ارکان مذهب، تعرض به اشکال دولت انتقالی بورژوائی و رفراندومچی و از بالا، به این دلیل نیست که گویا سلطنت و جناب شاهزاده و شرکا در اذهان مردم جامعه ایران وزنی دارند و یا خطر بالفعلی هستند، کمااینکه نمیتوان یک درصد شعارهای خیزشهای انقلابی آبانماه و روزهای اخیر را به جایگاه اجتماعی آنها نسبت داد. خیر، این شعارها به واقعیت دیگری رجعت میکند که چیزی کمتر از چماقداران خامنهای و تک تیراندازان قاسم سلیمانی و سپاه و شکنجه گران و اطلاعاتیها ندارد و آن بمباران رسانهای برای حقنه کردن یک ناواقعیت، یک ناموجود، یک فسیل تاریخی به مردمی است که علیه “هرآنچه که هست” بپاخاستهاند. انقلاب ٥٧ نیز برای اسلام و تغییر تاج با عمامه و یا محجبه شدن زنان نبود، اما همین سیاستهای ضد انقلابی روی دوش عقبماندگی جریانات ناسیونالیستی و شرقزده و اسلامزده اپوزیسیون ایران توانست خمینی و “انقلاب اسلامی” را لااقل بعنوان نگهبان موقت نظام سرمایهداری به مردم ایران تحمیل کند. این تجربه تاریخی و تغییرات زیر و رو کننده جهانی و منطقه ای و تجربه چهار دهه زندگی تحت حاکمیت خونبار اسلامی، قطبی شدن سیاست را در دوره جدید توضیح میدهد. ما در حزب کمونیست کارگری- حکمتیست همواره از قطبی شدن سیاست در ایران استقبال و بر ضرورت تامین استقلال سیاسی و تشکیلاتی طبقه کارگر و اردوی سوسیالیسم در تحولات پیش رو تاکید کردهایم.
توهمات رضا پهلوی
آقای رضا پهلوی که باید اینروزها حال سیاسیشان چندان مناسب نباشد، بمانند بادکنکی میمانند که با فوت رسانهای به هوا میروند و با آپرکات راست و فریاد رادیکالها در ایران بر زمین میافتند. شعارهائی که علیه شاه و پهلوی به وفور علیه این تنها اثر باستانی دوران مناسبات “شاه و رعیت” در کنار خامنهای سر داده شد، مُهر باطلی به مجموعه تلاشهای ضد انقلابی و کاذب رسانهها و طرفداران فالانژ و شبه حزبالهی وی کوبید. ایشان که در سوگ قاسم سلیمانی و برای نرنجیدن ارگان قاتلین فرزندان مردم و دلبستگی و رابطه شان با سران سپاه، در کنار بیت خامنهای ایستاد، حال در “اندیشکده هادسن” در پاسخ خبرنگار صدای آمریکا از “فروپاشی کنترل شده با تکیه به اعتصابات کارگری” میفرمایند! این دیگر توهم نیست و تنه به مالیخولیا میزند. نخیر آقای پهلوی، عوضی آمدهاید. اولاً کارگران انقلابی و رهبران شورائی و کمونیست جواب سلام شما را هم نمیدهند تا چه رسد نیروی ریموت کنترلی و “فروپاشی کنترل شده” شوند. اگر دو سندیکالیست خودفروخته و ادعاهای واهی آنها را شنیدهاید و یا تصورتان اینست که بالاخره کارگران اعتصاب میکنند و آمریکا و غرب شما را بر گُرده آنان به تاج و تخت مینشاند و به کاخ نیاوران بازمیگرداند، بهتر است به طبیبتان مراجعه کنید! آنچه اینروزها در تهران و شهرهای ایران و روز پنجشنبه در سنندج دیدید، تنها نوک کوه یخ است. نه ایران جای انقلاب مخملی و “فروپاشی کنترل شده” است و نه این جنبش انقلابی “مدیریت گذار” را به دست شما و شرکای فاشیست فَرَشگردی خواهد سپرد. جنبش انقلابی طبقه کارگر و نسل جوان انقلابی در مقیاس دهها میلیونی بمیدان خواهند آمد و پرچم سرخ کارگری و حکومت شوراها امثال شما را با نوک انگشت کوچک به گوشهای پرت میکند. از توهم بیرون بیائید، شما بعنوان “شاهزاده” سوختید!
توهمات ناسیونالیسم چپ
اعتراضات اخیر در ایران تنها آلترناتیو دست راستی و شاه و رهبر و مجاهد و رفراندم چیهای تازه اپوزیسیون ملی-اسلامی را بر زمین نکوبید بلکه جناح چپ ناسیونالیسم ایرانی و پوپولیسم را نیز رفوزه کرد. شعارهای دانشجویان و مردم معترض اساساً و بدرست حکومت اسلامی و خامنهای را هدف قرار داد و در کنار آن با افق سیاسی تمامیت راست تسویه حساب کرد. در این میان عمارت فکری و سیاسی پوپولیسم مُبتذل و مُزمن آقای حمید تقوائی و حزبی که بناحق اسم “کمونیسم کارگری” را یدک میکشد فرو ریخت. آیا ایشان حاضرند با آن حرارت و از خود متشکری از سیاستهای راستشان دفاع کنند؟ آیا هنوز اعضا و کادرهای این حزب حاضرند علیه کارگران و دانشجویان انقلابی در کنار سلطنت طلبان و عکسهای “شاهزاده” به خیابان بیایند؟ اینبار معلوم شد که دیگر “چند دانشجو” نبودند که علیه اپوزیسیون، “اپوزیسیون” شدند. معلوم شد درک عمیقتر و استراتژیکتری پشت این شعارها قرار دارد. معلوم شد توهمات پوپولیستی و ناسیونالیستی “همه با هم” و “رهبری کردن سلطنت طلبان” بُردش از سالن جلسات این دوستان قدیمی فراتر نمیرود. معلوم شد که اینها صرفاً اشتباه تاکتیکی نمیکنند بلکه در خوشبیانهترین حالت کلاً از مرحله پرتاند و در بدبینانهترین حالت امیدشان را به بادبان کشتی رژیم چینج و به گل نشسته جناب رضا پهلوی بستهاند. اگر وضع و حال رضا پهلوی و “شاه و رهبر” و ناسیونالیسم اینست، وضع و حال جناح چپ آن نیز بطریق اولی روشن است. یک ذره سلامت سیاسی و ادعای دفاع از مبارزه انقلابی کارگران و مردم زحمتکش حُکم میکند که این حزب بسیار روشن و صریح این سیاستهای راست را از زبان فرموله کننده آن بطور علنی نقد کند و کنار بگذارد. شکست این سیاست پوپولیستی دیگر عیانتر از آنست که بتوان معلق سیاسی زد و با سکوت نیم کلاج رد شد. یا باید در دفاع از هم صف بودن با راست علیه این جامعه و علیه این توده عظیم انقلابی بایستید، که بعید میدانم جرات چنین کاری را داشته باشید، و یا علناً این سیاستهای ارتجاعی را نقد کنید و کنار بگذارید. جدی باشید و مسئولیت سیاستتان را بعهده بگیرید! *
٢٦ دیماه ١٣٩٨