میگویند ۱۷۵۶۱۴ مورد طلاق در سال گذشته در ایران گزارش شده است. هر بیست ساعت یک طلاق صورت میگیرد و در ازاء هر هزار مورد ازدواج ۳۱۸ طلاق صورت میگیرد. توجه داشته باشید که این ازدواجهای ثبت نشده موسوم به “ازدواج سفید” که در دهه اخیر رشد کرده را شامل نمیشود. نرمهایی از زندگی مشترک که از دولت، خانواده و انظار عمومی مخفی ست. وصلتهای دو نفره ای که گاها از سر آگاهی اجتماعی و با حمایت بخشی از خانواده ها بطور علنی اعلام میشوند، اما در بیشتر مواقع با مجازات و اذیت و آذار دست و پنجه نرم میکنند. هزاران جوان به دلایل متعددی دیگر حاضر به تن دادن به شرع و ورد اسلامی و ثبت قانونی اشتراک زندگی خود نیستند و میخواهند دست همه این مزاحمین را از دخالت در زندگی شان قیچی کنند. ازدواج هایی که با شکستن قید و بندهای دست و پاگیر، در دهن کجی به بیش از چهل سال خفقان جمهوری اسلامی و به معضل فقر و بیکاری به نیاز میلیونها جوان پاسخ میدهد. حتی قشری از مردم جدایی در زندگی مشترکشان را جشن میگیرند و با دیدی باز و آزادانه پا روی رسوم اذلی و ابدی بودن رابطه دو انسان میگذارند. شروع و پایان ازدواجهای سفید در هیچکدام از این آمارهای دولتی نبوده و مدام رو به ازدیاد است.
جمهوری اسلامی با بیش از چهار دهه موعظه در باب تقدس خانواده و به خانه راندن زنان به جایی نرسید. تدریس کتاب “شکوه همسرداری” در دانشگاهها، تشویق جوانان به ازداواج زودرس با وعده پرداخت هزینه رایگان عروسی و ممنوع کردن ثبت طلاق قانونی در روز ۲۷ مرداد برابر با سالروز ازدواج یکی از امامان، علی با همسرش فاطمه، پایین آوردن سن ازدواج هیچکدام کارساز نبود. حتی قرار بود که سن تحصیلات دانشگاهی دختران را به سقف بیست سالگی برساند که بلافاصله با گرفتن اولین مدرک دانشگاهی دختران روانه “خانه شوهر” شوند. این هم نگرفت. انتظار بیخودی بود. هیچ کجای دنیا چنین فشاری بر جوانان را تجربه نکرده بودند. اخیرا هم لایحه ای به مجلس آمده که برای ثبت طلاق در هر شهری سهمیه بندی شود. مثلا تهران با جمعیت نه میلیونی سالانه فقط حق دارد ۱۸۲ مورد طلاق را ثبت کند. این هم اساسا در راستای کنترل افزایش طلاق است اما با مشکل دیگری هم گویا روبرویند؛ اینکه بعضی از دفاتر ثبت طلاق از درآمد بالایی برخوردارند و دولت برای حل “عادلانه” سود حاصله از این بازار سهمیه بندی میکند. حال که رشد طلاق قابل کنترل نیست بهتر است که درآمد حاصل از آن را کنترل کنند. داستان و قانون تحمیل حجاب اجباری نیز از همین جنس است. وقتی زنان طی سالها جنگ با رژیم و مقاومت در مقابل اسیدپاسی و زندان از پای ننشستند و تن به حجاب ندادند، “بدحجابی” جریمه نقدی گرفت.
طلاق امریست طبیعی، بخشی از مکانیسم رفتاری در زندگی بزرگسالی انسان است. قابل گرفتن از هیچکس نیست. همانطور که انسانها به هم نزدیک و شیفته هم میشوند به دلایلی متفاوت از هم فاصله میگیرند و دچار اختلاف و جدایی می شوند. پیوستن و گسستن، عشق ورزی و دوری گزیدن، تفاهم و اختلاف امری روانی و طبیعیست. آنچه که طبیعی نیست کنترل فیزیکی و فکری انسانها، تحقیر، اجبار و تهدید و مجازات دراین پروسه ست. انسانها با تجربه از رفتارها و آگاهیای که در پروسه زندگی بدست میاورند بلوغ فکری پیدا میکنند. در کنار آن همیشه تلاش برای آموزش جهت یادگیری، نه دستور و زور، در رشد انسان توصیه شده و هرجا این آموزشها و تجربه های درست بطور وسیع در جامعه به مردم آموزش داده شده، بازده آن یک جامعه سالمتر با مردمی هارمونیک تر در رابطه فردی و اجتماعی شان بوده است. انتخاب آزادانه شریک زندگی و یا هر امر دیگری در زندگی یک بخش مهم برای سلامت انسان و جامعه است. دخالت و زورگویی، معلم اخلاق شدن، تنبیه و تحقیر مردم در زندگی خصوصی، سیستم اخلاقی – روانی انسانها را بهم میزند، جامعه را به بیماری میکشاند و نتایج خطرناک این دخالتها چه دولتی و چه عرفی و خانوادگی زیانهای ناهنجاری در زندگی مردم ببار میاورد.
در جامعه ای که دختران حق انتخاب ندارند، با اجبار و قبل از بلوغ کامل فیزیکی و روانی شوهر داده میشوند، در محیطی که جوانان با تجربه کردن رابطه جنسی قبل از ازدواج مجازات میشوند، چه انتظاریست که زندگیهای با تفاهم و بدون دغدغه پیشارو داشته باشند؟ در مملکتی که به حکم قانون و با دستور دولت فقط یک راه برای باهم زیستن هست، آنهم خانواده با تقدسی پر از تزویر و ریا، آلوده به عرف و پوسیدگی، متکی بر معامله اقتصادی، و هر آنکس که خلاف آن کرد به اشکال مختلف سرکوب میشود، آیا دریچه ای برای عشق ورزی میماند؟ در جایی که فقر اقتصادی به ناچار انسانها را در کنار هم نگه میدارد تا زندگی بخور و نمیر خود و فرزندانشان را تضمین کنند، در کشوری که زن و مرد نه انسانهای مستقل بلکه بردگان خدایند، یکی را سالار و دیگری را برده، چه امیدی به تعالی و رشد فردیست؟ حتی اگر تفاهمی و شروع مناسبی هم باشد چه کسی گفته که زندگی مشترک دو انسان جدایی ناپذیراست؟ این احکام کور و کاذب کتابهای دینی است که هر روز از رسانه های دولتی، از منبر مساجد و کلیساها، ملا و کشیش به خورد مردم میدهند.
رژیم اسلامی در سراشیبی تندیست و شمارش معکوس آن مدتیست شروع شده است. در این روزهای گرماگرم انقلابی کسی برای خزعبلات و دستورات این رژیم دیگر تره خرد نمیکند. در حالی که مردم عزم خراب کردن کل ساختمان این رژیم را دارند روی هم چیدن خشتهای طلاق و جریمه بیهوده است. آیا فریادهای خشم، مشتهای گره کرده، شعار “جمهوری اسلامی نمیخواهیم” را در خیابانها نمیشنوند؟ در آستانه روز زن و در ادامه اعتراضات هر روزه، جنبش زنان در ایران در پیشاپیش این اعتراضات همدم و همراه با جنبش کارگری و اعتراضات رادیکال دانشجویی بزودی جواب مضحکه سهمیه بندی طلاق را با برچیدن کلیت قانون اساسی و نظام حافظ آن خواهند داد. *