به سالگرد انقلاب ٥٧ نزدیک می شویم و در شرایطی که جامعه در آستانۀ انقلاب دیگری قرار دارد، بازبینی انقلاب عظیمی که شکست فاحشی خورد بیش از پیش موضوعیت یافته است. بویژه جریانات راست که هراس یک انقلاب کمونیستی خواب از چشمانشان ربوده است، می کوشند با ارائه روایت های دروغین و متافیزیکیِ باصطلاح روشنفکرانه راه انقلابی دیگر را سد کنند. جامعه بشدت قطبی است؛ طبقۀ کارگر از خودآگاهی بالایی برخوردار است؛ نسل جوان از هوشیاری و آگاهی سیاسی بسیار بالاتری از نسل جوان ٥٧ برخوردار است؛ شعارهای چپ و خواست ایجاد یک جامعۀ آزاد، برابر و مرفه حتی در پس اختناق و سرکوب شدید بروشنی عیان است.
در چنین شرایطی تحمیل یک ضد انقلاب راست به جنبش رادیکال سرنگونی، اگر نه غیرممکن، امری بسیار پیچیده است. سناریوهای رژیم چنجی به آسانی قابل پیاده شدن نیست؛ آنگونه که در سال ٥٧ دولت های غربی بسرکردگی آمریکا موفق شدند در مدتی کوتاه یک سناریوی رژیم چنجی محیرالعقول را به جنبش سرنگونی تحمیل کنند. موفق شدند که متعفن ترین، پوسیده ترین و عقب افتاده ترین جنبش اجتماعی را به رهبری انقلابی که برای یک جامعۀ آزاد، برابر و عادلانه شکل گرفته بود سوار کنند. توانستند یک خیزش عظیم توده ای آزادیخواهانه را ظرف دو سال به خون کشند و جامعه را به قهقرای عقب ماندگی، خرافه، فقر و فلاکت سوق دهند. سناریوی سرکوب انقلاب به اسم انقلاب در ایران چهل سال پیش با تردستی اجرایی شد.
اکنون دو سال پس از آغاز خیزش عظیم مردم در بیش از صد و سی شهر با شعارهای روشن سرنگونی طلبانه و در شرایطی که طبقۀ کارگر وسیعا به میدان آمد و به راس جامعه عروج کرد؛ در شرایطی که برای اولین بار در تاریخ ایران رهبران کارگری در قامت رهبران جامعه ظاهر گردیدند و به رهبرانی سرشناس و خوشنام بدل شدند؛ در جامعه ای که شعار اداره شورایی بعنوان بدیل سیاسی از گوشه و کنار به گوش میرسد؛ بورژوازی می کوشد که با ترفند های مختلف روایتی کاملا دروغین و راست از گذشته، حال و آینده را به مردم حقنه کند. در این میان رسانه های متعدد دست راستی در تکاپوی پمپاژ کردن جامعه با تحلیلهای سیاسی باصطلاح روشنفکرانه و آکادمیک و ارائه دروغ بجای فاکت هستند. تماشای تلویزیون های دست راستی در این هفته خالی از لطف نخواهد بود. از بی بی سی تا صدای آمریکا، و کلیۀ کانالهای رنگارنگ دست راستی خواهند کوشید انقلاب ٥٧ را یک اشتباه مهلک بخوانند و نتایج سیاه شکست آنرا به گردن چپ بیاندازند!
مردم چرا انقلاب کردند؟
این اولین سوالی است که طرح می شود. با حیرت و شگفتی می پرسند: مردم چرا انقلاب کردند؟ این یک سوال واقعی نیست؛ چرا که می خواهند القاء کنند “مردم خوشی زیر دلشان زده بود”، “نمک نشناس بودند”، “عقب مانده بودند و پیشرفت های نظام سلطنتی را درک نکردند”! بعبارت دیگر مردم از دو سو محکوم می شوند. ابتدا انقلابشان را ملاخور می کنند و سپس نتایج دردناک و خونین سناریوی دست پخت شان را بپای خود مردم و بویژه نیروهای چپ می نویسند. زیرکند و قدرتمند، پس چه باک! هر اراجیفی که بتوانند بخورد جامعه می دهند.
وقتی پاسخ می دهی که مردم انقلاب کردند چون در پایان قرن بیست دیگر ساواک و شکنجه و اعدام نمی خواستند؛ چون از نابرابری و فقر و حاشیه نشینی و استثمار خشن جانشان به لب رسیده بود؛ از دزدی و فساد خسته و بیزار شده بودند؛ زیرا از تحقیر هر سرکار استوار محل، هر مامور خود فروختۀ ساواک و روشنفکران نان به نرخ روز خور چکمه بوس حالشان بهم می خورد؛ مردم انقلاب کردند چون آزادی، برابری و رفاه می خواستند؛ با شگفتی به شما می نگرند و می گویند در زمان شاه که “فقر وجود نداشت”، “جامعه مدرن بود”، زنان آزاد شده بودند و شاه به آنها حقوق بسیاری تفویض کرده بود”! خود میگویند و خود باورشان می شود. رژیم ضد انقلاب اسلامی آنچنان سرکوب و کشتاری سازمان داد؛ آنچنان فقر و فلاکتی را به مردم تحمیل کرد؛ آنچنان انتقامی از مردم بپاخاسته گرفت که به این ژورنالیست های نعلین بوس امکان داد تا این چنین دروغ های شاخداری را در روز روشن تحویل مردم دهند.
سپس با نگاهی تحلیلگرانه می پرسند پس مذهب چی؟ شما نقش مذهب را نادیده می گیرید. مردم بشدت مذهبی بودند. اگر بگویید که جنبش اسلامی را غرب به مردم تحمیل کرد؛ مردم برای مذهب قیام نکردند؛ این روایت دست راستی از انقلاب ٥٧ است؛ مردم انقلاب نکردند تا یک رژیم استبداد اسلامی را جانشین نظام استبداد سلطنتی کنند. شما را به طرفداری از “تئوری توطئه” متهم می کنند. حتی به آسانی چشمانشان را به اسناد منتشر شدۀ سازمان سیا نیز می بندند. اینها از نظر آنها فاکت نیست. مساجدی که به لطف نظام سرکوب سلطنت در سر هر کوچه و برزن سر برآورده بود را بعنوان فاکت جلوی شما می گذارند.
زنان آزاد شده بودند!
به یمن ایدئولوژی قرون وسطایی و زن ستیز اسلامی که طی چهل سال به در و دیوار زد تا زنان را در حجاب سیاه بپوشاند و یک آپارتاید جنسی را در جامعه حاکم کند، این راویان دست راستی امکان یافته اند تا دوران پیش از انقلاب را به عرش اعلاء ببرند. تا دروغی شاخدار را تحویل جامعه دهند که زنان تحت نظام شاه آزاد بودند و به برابری های بسیار دست یافته بودند. تنها باصطلاح فاکتی هم که جلوی شما می گذارند، حق رای و قانون حمایت خانواده است. حال بیاییم منصفانه نگاهی به آن دوره بیاندازیم؛ آیا زنان در دوره شاه آزاد بودند؟
اول حق رای. در جامعۀ استبدادی که مجلس اش یک جوک نمایشی بود و مرد نیز عملا از حق رای بی بهره بود، “اعطای حق رای به زنان” آیا واقعا دستاورد محسوب می شود؟ روشن است حتی برخورداری فرمال از حق رای از نداشتن آن بهتر است، اما این حق رای حقی پوچ و بی معنا بود. یک حرکت نمایشی برای ورود به نظام سرمایه داری بود. همراه با اصلاحات ارضی که عملا حکم انباشت اولیه نظام سرمایه داری را داشت، زدودن برخی از محدودیت های شرکت زنان در بازار کار نیز در همان چهارچوب بود. نیروی کار روستائیان برای استثمار در کارخانه ها باید آزاد می شد؛ نیروی کار زنان نیز بهمین شکل. البته اصلاحات حقوقی در مورد زنان بسیار ناچیز بود.
دوم قانون حمایت خانواده. رژیم سابقی ها و تمام مزدبگیران دستگاه تبلیغات دست راستی، بویژه در شرایطی که زنان در صف اول مبارزات علیه رژیم اسلامی قرار گرفته اند؛ در جامعه ای که یک جنبش آزادی زن قوی چهل سال است مبارزه می کند و کوتاه نمی آید؛ در شرایطی که به اعتراف دوست و دشمن در آبانماه زنان نقش اصلی رهبری اعتراضات خیابانی را بعهده داشتند، متوسل شدن به این یاوه های تبلیغاتی قابل درک است. اما سوال اینجاست آیا جنبشی که محکم و خستگی ناپذیر برای آزادی زن می جنگد در برابر “قانون حمایت خانواده” خلع سلاح می شود؟
قانون حمایت خانواده چه بود؟ این اصلاح حقوقی تعدد زوجات را کمی محدود و حق طلاق برای زنان را کمی بازتر می کرد. اگر مردی قصد ازدواج مجدد داشت باید از زن اول اجازه می گرفت. همین. تعدد زوجات و صیغه ممنوع نشد. جالب اینجاست که حتی زنان سنتی و مذهبی در آن دوره با پوزخند می گفتند که برای مرد کاری ندارد اجازۀ همسر اول را بگیرد؛ یک دست کتک جانانه امضای زن را تضمین می کند! حق طلاق هم فقط در شرایطی که مرد جنون داشت، از نظر جنسی ناتوان بود یا خرجی نمی داد برای زن ممکن شده بود. این تمام قانون حمایت خانواده “ملوکانه” بود. در زمان سلطنت نیز قوانین مدنی و خانواده منطبق با قانون شرع اسلام بود. بطور نمونه اگر مردی زنش را به دلیل ناموسی به قتل می رساند، آب از آب تکان نمی خورد؛ به برادر و پدر ممکن بود یک مجازات بسیار کم حدود دو سه سال زندان تعلق بگیرد. زن بدون اجازه شوهر حق کار و سفر نداشت. تا آنجا که به ایدئولوژی زن ستیز حاکم مربوط می شد، علاوه بر باز بودن کامل دست آخوند و مسجد و مذهب، نظرات خود شاه نیز تهوع آور است. فقط به مصاحبه اوریانا فالاچی با شاه رجوع کنید تا به عمق تعفن و عقب ماندگی این نظرات پی ببرید.
چپ به دموکراسی معتقد نبود!
این از “کشفیات و فاکت” های جدید است. یکی از این رسانه ها برای مصاحبه درباره انقلاب ٥٧ دعوتم کرده بود. در اواسط گفتگو مجری بعنوان یکی از دلایل پیروزی جنبش اسلامی “عدم باور چپ به دموکراسی” را مطرح کرد. گفت: “چپ به دموکراسی اعتقاد نداشت، همسر شما زنده یاد منصور حکمت دموکراسی را نقد کرده است، البته نقد فلسفی.” عجبا! ببینید راست به چه فلاکتی افتاده است! هراس از کمونیسم، بویژه کمونیسم کارگری مجبورشان کرده چه بامبول هایی سوار کنند. بگذریم که پیش از آغاز مصاحبه از من تقاضا کرده بود که وارد بحث تئوریک نشوم! وقت بسیار کمی برای پاسخ داشتم. لذا خیلی کوتاه پاسخ دادم. نقد منصور حکمت از دموکراسی از زاویۀ دفاع از استبداد نبود؛ او از آزادی کامل تمام شهروندان دفاع میکرد و دموکراسی با این نظر خوانایی ندارد. دموکراسی پارلمانی بمعنای آزادی نیست. تعداد معدودی برای چند سال انتخاب می شوند تا دمار از روزگار انسان کارگر و زحمتکش و شهروند عادی دربیاورند. به مهد دموکرسی، اروپا نگاه کنید، ببینید که چگونه همین دموکراسی پارلمانی فقر و بدبختی و سرکوب شهروندان را تصویب می کند.
این مصاحبه یکبار دیگر تحلیل و نظرم دربارۀ شرایط کنونی جامعه و ترس و هراس بورژوازی جهانی از آیندۀ ایران را باثبات رساند. شبح کمونیسم بر فراز جامعه در گشت و گذار است. از خامنهای و روحانی و پادوهای دست اول و دوم رژیم تا اصلاح طلبان حکومتی با لقب دکتر و استاد، تا تمام ژورنالیست ها و آکادمیسین ها و ایدئولوگ های نان به نرخ روز خور در تلاش بی اعتبار کردن کمونیسم و جامعۀ کمونیستی اند. اما با اینهمه قدرت سرکوب و حمام خون به راه انداختن، با این امکانات وسیع تبلیغاتی و رسانه ای، با این همه امکانات مادی و با این میزان تلاش برای ارائه روایت راست از تحولات جامعه و کوبیدن کمونیسم جامعه روز به روز بیشتر به سوی آلترناتیو کمونیستی گرایش پیدا می کند. خواست شورا که خواستی کاملا کمونیستی است بر سر در جامعه نقش بسته است. نفرتشان از کمونیسم و منصور حکمت بیکران است. و این نفرت و هراس از وجنات شان بیرون میزند.
مردم چهل و یک سال پیش برای آزادی، برابری و رفاه انقلاب کردند. بورژوازی جهانی با توطئه رژیم چنجی خونین را به جامعه تحمیل کرد. اکنون بار دیگر مردم کارگر و زحمتکش و محروم، جوانان و زنان آزادیخواه و برابری طلب بپاخاسته اند تا این خواست ها را متحقق کنند. و این بار رژیم چنج کار ساده ای نیست. جامعه آگاه تر و هوشیار تر از آنست که بتوان یک رژیم چنج دیگر را به آن تحمیل کرد. *
٧ فوریه ٢٠٢٠