کنگره هشتم حزب

بيانيه حزب حكمتيست در تقابل با فاشيسم و نژادپرستى (مصوب کنگره هشتم حزب حکمتیست)

عروج راست افراطى، خارجى ستيزى، ديوارهاى مرئى و نامرئى بين كشورها، تبعيض بر اساس محل تولد و نفرت قومى يكى از مشخصه هاى جهان امروز است. گرچه ” انتخاب” ترامپ توجه جهانى را به عروج نژادپرستى و راست افراطى جلب كرده است، اما ترامپ فقط يكى از نشانه ها و علت و معلول پديده شوم نژادپرستى است كه جهان را در برگرفته است. خطر فاشيسم، نژاد پرستى و گسترش نفرت قومى بر آزاديخواهان، چپ ها و كمونيست ها روشن است و تاريخاً يكى از عرصه هاى مبارزه با وضع موجود بوده است. چپ عمدتاً فاشيسم را در شكل كلاسيك آن و به عنوان ابزارى براى عبور سرمايه دارى از بحران و چماق سرمايه دارى در سركوب كمونيسم مى بيند و به همين اعتبار جايگاه كمترى براى فاشيسم- در معنى كلاسيك آن – قائل است، اما نئوفاشيسم، نژادپرستى، تبعيض بر اساس محل تولد انسانها و بويژه “مسلمان” ستيزى در دوره اخير و بعد از داعش هشداردهنده و خطرناك است و تقابل جدى با آن را در دستور كار كمونيست ها قرار داده است.

فاشيسم از جمله پديده هاى سياسى است كه تعريف دقيق آن همواره مورد اختلاف چپ و راست بوده است. بورژوازى تلاش كرده است اين وجهه كثيف از خود را به دوره اى تاريخى محدود كرده و پرونده آن را همراه جنايات هيتلر و موسولينى دفن كند. از سوى ديگر فاشيسم به سهولت به هر گونه سيستم استبدادى و جنايى اطلاق مى شود. در عين اينكه  فاشيسم چماق سرمايه دارى براى سركوب چپ است، اما وضعيتى سياسى- اجتماعى است كه از دل بحرانهاى جوامع سرمايه دارى ظهور مى كند. فاشيسم كلاسيك كه در دهه دوم قرن بيستم در ايتاليا به دنيا آمد، در تقابل با كمونيسمى بود كه در ايتاليا نظم سرمايه را تهديد مى كرد: پس از انقلاب اكتبر تجربه جمهورى وايمار در آلمان، جمهورى شوروى مجارستان، پاييز سرخ در ايتاليا و عروج برابرى طلبى در سرتاسر جهان، كنترل كارگرى مراكز توليد، شوراهاى كارگرى و فرهنگ برابرى طلبى در حال گسترش بود و نظم سرمايه را به نفع برابرى طلبى و سوسياليسم تهديد مى كرد. فاشيسم ايتاليا با اتحاديه گرايى ملى و امتزاج ناسيوناليسم با سرمايه ايدئولوژى جديدى بوجود آورد كه از مشخصات آن باور به نژاد برتر و برترى جويى قومى، وطن پرستى، نفرت قومى و دشمن تراشى، نظامى گرى و استفاده از زور، تبعيض جنسى و باور به قدرت نرينه و به همين اعتبار نفرت از  همجنسگرايان، استفاده از كلان رسانه ها به منظور مغزشويى، مذهب برتر، اقتدارگرايى و سركوب مخالفان مى باشد.

بحران اقتصادى مزمن، سرخوردگى اجتماعى توده هاى ميليونى بيكار و بى افق، بن بست احزاب راست سنتى و سوسيال دمكرات در تقابل با بحران هاى ساختارى سرمايه، نشانه هايى از بحران سياسى هستند كه راست افراطى را ميدان دار كرده است. گرچه راست افراطى هنوز از بستر موجود سرمايه و چارچوب سياسى در شكل دولت و پارلمان دست نكشيده است، اما به پشتوانه جنبش اجتماعى كه مشخصات فاشيسم را حامل است، نظم قديم را به چالش مى كشد: شعار “آمريكايى ديگر” از سوى ترامپ، يونانى ديگر از سوى گولدن داون در يونان، ايتاليايى ديگر از سوى لگا نورد و اروپايى ديگر از سوى حفظ محافظه كار مردم در اتريش ، انتخاب ” ترامپ دوم در كشور چك، و نيز اجنداى مشترك احزاب راست افراطى در مجارستان، فرانسه، هلند، انگليس و… چيزى جز ناسيوناليسم عظمت طلب نيست كه مخرج مشترك همه جريانات فاشيستى است. راست افراطى در آمريكا و اروپا ضمن تلاش براى كسب حمايت از توده هاى محروم با شعارهايى نظير اشتغال، كنترل و يا انسداد مرزها، اخراج پناهجويان و مقابله با مهاجرت از ميان توده ها و اقشار به حاشيه رانده شده جوامع سرمايه دارى نيرو مى گيرند.

بيگانه ستيزى و عناد كور با كارگران مهاجر و پناهجويان يكى از مشخصات راست افراطى و جريانات نژادپرست در دوره كنونى است. سياستهاى سرمايه دارى در اروپا و آمريكا كه منجر به كاهش خدمات اجتماعى، بيكارى گسترده، حاشيه نشينى و گتوى خارجيان در كشورهاى متروپل سرمايه دارى شده است، از سويى باعث افزايش تنش ها و آسيب هاى اجتماعى شده است و از سوى ديگر منجر به انزواى اجتماعى جوانان سرخورده مهاجر، نيهيليسم و فناتيسم شده است. قربانيان اين وضعيت شكار جريانات تروريست اسلامى شده و در چند سال اخير جناياتى را در اروپا رقم زده اند كه به “نعمتى” براى جريانات فاشيستى تبديل شده اند. يكى از پايه هاى فاشيسم “سپر بلا” است: گروهى از جامعه كه عامل بدبختى به حساب مى آيند؛ در مقابل نژاد برتر، نژاد پست ترى بايد وجود داشته باشد.

عروج فاشيسم و نژاد پرستى، عروج جريانات راست افراطى علاوه بر زمينه هاى ابژكتيو آن مانند بحران اقتصادى، سرخوردگى اجتماعى و بى افقى بشر، محصول يك دوره سركوب تاريخى كمونيسم و چپ در جامعه نيز هست. در دوران فاشيسم كلاسيك به دليل رويارويى مستقيم فاشيسم با كمونيسم اين تقابل آشكار بود و به جنگهايى مانند جمهوريخواهان در مقابل فالانژيستها، نهضت مقاومت در فرانسه، پارتيزانها در ايتاليا و نهايتاً شكست نازيسم هيتلرى توسط ارتش سرخ انجاميد. نئوفاشيسم و نئو نازيسم در يك خلا تاريخى غيبت احزاب كمونيستى و سوسياليست رشد كرده است. راست افراطى و نژادپرستان بدون اغراق از سازمان يافته ترين جنبشهاى ارتجاعى امروز دنياى ما هستند كه كمترين فرصتى را هدر نمى دهند؛ خودآگاه هستند و قدرت بسيج نيرو دارند. با وجود جنبشهاى اعتراضى وسيع، اما پراكنده ضدفاشيستى و ضدنژادپرستى، اين جنبش پراكنده و نامتعين است. بايد اين نيرو را سازمان داد و به ميدان آورد. بسيج اين نيرو اما، مستلزم درجه اى از خودآگاهى است: انسانهاى آزاديخواه و كمونيست بايد اعلام كنند كه نژادى وجود ندارد؛ كره زمين متعلق به همه ساكنان آن است و طبقه كارگر به دليل نقشى كه در توليد و خدمات اجتماعى دارند به طريق اولى صاحبان اصلى اين كره خاكى هستند؛ مرزها اعتبارى ندارند و هر كس حق دارد هر جا كه مى خواهد زندگى كند؛ بايد اعلام كنند كه پناهجويان و مهاجران قربانيان نظم موجود سرمايه، محصول دو سده سياستهاى استعمارگرانه، رقابتهاى امپرياليستى؛ جنگ افروزى قدرتهاى ارتجاعى؛ استبداد و سلطه مذهب هستند كه سرمايه دارى براى حفظ موجوديت خود به مثابه يك صنعت از آن استفاده مى كند. بايد اعلام كرد كه هر گونه إرجاع به محل تولد، رنگ پوست، زبان و مذهب انسانها ممنوع و محكوم است. حزب حكمتيست كمونيستها و آزاديخواهان جهان را فرا مى خواند كه كمترين فرصتى به توليد نفرت قومى، نژادپرستى، راست افراطى و جريانات فاشيستى ندهند و در همه سطوح با اشكال مختلف فاشيسم تقابل كنند.

***