اسناد پايه اي حزب

مباحثات : پلاتفرم سیاسی-عملی دفتر سیاسی بی گناهست! جمال کمانگر

پلاتفرم سیاسی-عملی دفتر سیاسی  بی گناهست!
(در حاشیه بحث رفیق  بهرام مدرسی)
جمال کمانگر

اخیرا بهرام مدرسی تمام تلاشش را کرده است تا پلاتفرم مصوب دفتر سیاسی را نقد کند و  برای بزک کردن پلاتفرم به جملاتی بسنده کرده است که شاید از بیست کلمه بیشتر نیست و با مانور دادن روی آنها مچ طرف مقابل را باز میکند که دیدید که این پلاتفرم “کمونیسم بورژوازی” است که در این حزب منتشر شده است. تاکید بر روی” داخل کشوری” کردن حزب و مانور دادن بی مورد روی مصوبات و استراتژی حزب بدون اینکه تناقض پلاتفرم را با آنها نشان دهد فقط خاک پاشیدن در چشم مخاطب است. من سعی می کنم خیلی خلاصه به نکاتی که ایشان اشاره کرده جواب بدهم و به خواننده نشان بدهم که احکام دل بخواهی و بی ربط به پلاتفرم را در نوشته اش صادر کرده است که جز تحریف چیزی دیگری نمیشود به آن گفت. نکات کلیدی در بحث رفیق بهرام وجود دارد که درک  التقاطی از پلاتفرم و استراتژی حزب ، مبانی کمونیسم کارگری و مانفیست کمونیست را نشان  میدهد. اول از استراتژی حزب شروع کنیم!
بر خلاف نظرات  بهرام مدرسی و همفکرانش  استراتژی حزب در همان چند جمله اول پلاتفرم به روشنی آمده است. اگر رفیق با این استراتژی مشکل دارد باید خیلی روشن آنرا بیان کند و با گفتن اینکه” پلاتفرم مصوبات و استراتژی حزب “را کنار گذاشته است فقط مخاطب را دست کم گرفته است و کشیدن عکس مار و شیطان سازی از نویسندگان پلاتفرم دفتر سیاسی حزب است. پلاتفرم استراتژی حزب را چنین بیان میکند:
“حزب حکمتیست برای سازماندهی انقلاب اجتماعی پرولتاریا و ایجاد جامعه سوسیالیستی ایجاد شده است. سرنگونی فوری جمهوری اسلامی و برقراری جمهوری سوسیالیستی به جای آن امر فوری ما است. ما تحقق این استراتژی را در شرایط پیچیده ای پیگیری میکنیم. اکنون حوزه مستقیم فعالیت حزب ما، جامعه ایران، در مقابل تلاطمات سیاسی و اجتماعی جدی قرار دارد. زیر تاثیر بحران اقتصادی جهان سرمایه، تحولات مهم خاورمیانه و شمال آفریقا و معضلات اقتصادی و سیاسی بورژوازی ایران و هیئت حاکمه جمهوری اسلامی، تحولات مهمی در چشم انداز است. جنبش ها و جریانات مختلف برای کوبیدن مهر خود بر این تحولات در تکاپویند. جنبش طبقه کارگر و صف متمایز کمونیستی کارگری هم میتواند و باید مهر خود را براین وضعیت بکوبد. تحقق این امر تماما به نقش عنصر فعاله کمونیسم طبقه کارگر و حزب کمونیستی دخالتگر و مدعی قدرت سیاسی گره خورده است. حزب حکمتیست به مثابه بخش متحزب کمونیسم پرولتری در ایران باید ایفاگر این نقش سرنوشت ساز باشد.”(پلاتفرم سیاسی-عملی هیئت دایم  مصوب دفتر سیاسی)

ملاحظه میکنید که  بهرام مدرسی  با پریدن از استراتژی حزب که به روشنی در اول پلاتفرم آمده است به زعم خود به نقطه ضعف آن یعنی ادعای اینکه “حزب حکمتیست به مثابه بخش متحزب کمونیسم پرولتری در ایران باید ایفاگر این نقش سرنوشت ساز باشد”. مچ دفتر سیاسی حزب را میگیرد که شما “بخش متحزب کمونیسم پرولتری در ایران نیستید.”  مگر نمی بینید “احزاب کارگری” دیگر در میان طبقه هستند که ممکن است اصلا حزب حکمتیست را قبول نداشته باشند. چرا چنین ادعایی میکنید این حزب” داخل کشوری” از اینکه عده ای در خارج کشور چنین ادعایی بکنند را قبول ندارند از مارکس و مانیفیست و منصور حکمت هم نقل قول می آورد که شما حق ندارید چنین ادعایی بکنید. بگذریم از اینکه کسی اگر چهار روز کار حزبی کرده باشد تا این حد “جونیور” ظاهر نمیشود!مگر کفر است یک حزب کمونیستی متشکل چنین ادعایی بکند؟
برای اثبات نظرش که حزب حکمتیست و پلاتفرمش حق ندارد ادعا بکند که “بخش متحزب کمونیسم پرولتری در ایران است” به یک نقل قول کوتاه از مانیفیست اکتفا میکند که  میگوید: ” کمونيستها حزب خاصى نيستند که در برابر ديگر احزاب کارگرى قرار گرفته باشند. آنها هيچگونه منافعى، که از منافع کليه پرولتارها جدا باشد ندارند. آنها اصول ويژه‌اى را بميان نميآورند که بخواهند جنبش پرولتارى را در چهارچوب آن اصول ويژه بگنجانند. فرق کمونيستها با ديگر احزاب پرولتارى تنها در اين است که از طرفى، کمونيستها در مبارزات پرولتارهاى ملل گوناگون، مصالح مشترک همه پرولتاريا را صرف نظر از منافع مليشان، در مد نظر قرار ميدهند و از آن دفاع مينمايند، و از طرف ديگر در مراحل گوناگونى که مبارزه پرولتاريا و بورژوازى طى ميکند، آنان هميشه نمايندگان مصالح و منافع تمام جنبش هستند. ” مانیفست کمونیست- فصل دوم.
این مبنای بحث رفیق کورش مدرسی در” تحزب کمونیستی” و رفیق بهرام مدرسی است که حزب کمونیستی امروزی در مقابل احزاب کارگری( ناموجود) کنونی قرار نمیگیرند.وقتی از این رفقا سئوال  میشود  آیا شما  میتوانید چند حزب کمونیستی وحزب  کارگری در جهان و ایران را به ما نشان دهید که در مقابل هم قرار  گرفته یا با هم مبارزه را پیش میبرند؟ سکوت میکنند و در بهترین حالت سندیکاهای “نامستقر” را که زیر فشار سرکوب سیستماتیک جمهوری اسلامی قرار دارند نشان میدهند. وقتی میگویید:” آقا جان سندیکا با “حزب کارگری” که در دوره مارکس و مانیفیست وجود داشت فرق میکند. این رفقا شانه بالا می اندازند همان است که هست! مرغشان یک پا دارد که خیر  سندیکاهای موجود همان حزب کارگری مد نظر مارکس در مانیفیست  هستند. وقتی دوباره سئوال میکنید که آیا سندیکاهای موجود در سایر نقاط جهان حزب کارگری هستند؟ جواب می آید نخیر ایران فرق میکند! این آدم را یاد این جمله می اندازد که “هنر نزد ایرانیان هست وبس!” در هیچ جای دنیا حزب کارگری وجود ندارد اما در ایران هست!این در حالی است که مبارزه اتحادیه ای به قدمت مارکس و کمونیسم است!

تلقی از کارگر در بحث رفقای منتقد پلاتفرم دفتر سیاسی صنفی و تقدس آن است انگار کارگر خودش همه چی را میداند و متحزب هست و اگر یک عده کمونیست آگاه به مارکسیست و مبارزه طبقاتی ادعا کنند که بخش متحزب کارگران هستند کفرگویی کرده اند. بهرام مدرسی با گفتن اینکه ” طبقه کارگر برای چپ پوپولیست آن زمان و چپ بورژوایی امروز پدیده‌ای بی شکل، بدون سازمان و نامطلعی است که از طرف “حزب” مطلع میشود، سازمان داده می‌شود و شکل معینی به خود میگیرد.” (تاکید از من) و اتفاقا این روی دیگر سکه  چپ پوپولیستی است که ایشان به آن نقد دارد.این داستان استقلال کارگران از احزاب کمونیستی موجود است. این جمله کل داستان “کارگر خودش همه چیز را میداند” و احتیاج به حزب کمونیستی ندارد روی آن سوار است. حتما کارگران امروز “مطلعتر” از گذشته هستند اما به سخره گرفتن سازماندهی و اطلاع رسانی در میان آنها توسط احزاب کمونیستی و از جمله حزب حکمتیست گرایشی است که رفیق بهرام و همفکرانش را در مقابل مبانی کمونیسم کارگری قرار میدهد.در این زمینه میخوانیم:
“کارگر در مارکسیسم تقدیس نمیشود. در بحثهائی که به خاطر جدائیهای یک سال یک سال و نیم پیش مطرح شدند، یکی از کسانی که از تمجید کنندگان قدیمی بحثهای کمونیسم کارگری بوده است و من نامه هایش را از تهران دارم، گفته بود که بحثهای کمونیسم کارگری برای ما کارگران، حالا خودش هم کارگر نیست!، چیز تازه‌ای ندارند چون کارگران به اعتبار کارگر بودنشان همه چیز را میدانند، این برای “روشنفکر”ها خوب بود! از این منظر، کارگر کسی است که از پیش میداند مارکس چه گفته است، میداند اشکال خروشچف چیست، میداند تئوری سوسیالیسم علمی چیست، میداند فوئر باخ چیست، چون کارگر است همه اینها را میداند! یک نوع تقدس کارگری که چون تو کارگر هستی میدانی و احتیاج به هیچ چیز نداری. یا یک دوست قدیم ما رفته و این اواخر یک کتاب نوشته است و در آن گفته است که: “داستایوسکی میگوید هر کس خدا نداشته باشد، لنگر اخلاقی ندارد” این را البته لازم نیست فقط از داستایوسکی شنید همه مذهبی‌ها و اعضا انجمنهای مذهبی این را میگویند که اگر تو خدا نداری، اخلاق نداری. بعد این دوست قدیمی ادامه داده است: “ولی من میگویم اگر کسی کارگر نداشته باشد، اخلاق ندارد” من اگر کارگر کارخانه زمزم یا خودرو سازی یا هر جای دیگر باشم، و پولهای خرد من روی میز باشند، ببینم یکی آمده است توی کانتین و به من میگوید تو همه چیز را میدانی، احتیاجی به هیچ چیز نداری، و تو برای من جای خدا را گرفته ای، منِ کارگر اول دستم را میگیرم روی پولهایم که چنین آدمی چه جوری میخواهد جیب من را بزند! چون این شارلاتانیسم سیاسی است! چه ربطی به مارکسیسم دارد؟ کارگر به هیچ چیز احتیاج ندارد و کافی است که اسمش را ببری تا همه چیز ذوب شود! به همان کارگر در این جامعه حقوقش را نمیدهند ولی زورش به جائی نمیرسد، آن کارگری که چنین کسی در موردش میگوید، شش ماه است حقوقش را نگرفته است، اما در دنیای کوچک او به خدا تبدیل شد، به علم تبدیل شده است، به آخرین محک اخلاق تبدیل شده است. به جمله بعدی چنین آدمی که معمولا یک مائوئیست سابق است که دقت میکنید میبینید تصاویر انقلاب فرهنگی را دارند به شما نشان میدهند. در انقلاب فرهنگی میرفتند دهقان فقیر را میآوردند که به کار نقاشها انتقاد کنند. دهقانی که اصلا نقاشی بلد نبود. این نوع قضاوت در مورد کارگر هم از آن نوع مستضعف پناهی هاست، دروغ است و ریا. برای اینکه جنبش کارگری خودش چنین تصویری از خودش ندارد که گویا همه چیز را میداند، دست مارکسیست را گرفته است و میگوید کاری ندارم از کجا آمده‌ای این حرفهائی را که در خیابان میزنی بیا برای کارگران کارخانه ما هم بزن. کارگر نه فقط مدعی نیست که همه چیز را میداند، بلکه دنبال جواب محدودیتهای سیاسیش میگردد، دنبال این هست که نمیتواند اتحادیه سازمان بدهد، جواب بچه آخوند را چه بدهد، و در این میان مکتبی هست که کارگر گرائی را تبدیل کرده است به تملق گوئی به طبقه کارگر و تبدیل کردن کارگر به صنف. کارگر صنف نیست! کارگر ملت نیست! کارگر نژاد نیست! که او را مقدس کرد و تملقش را گفت. کارگر یک قشری است دارای یک رسالت تاریخی بر مبنای موقعیت اقتصادی اش. به نظر من تلقی صنفی از کارگر، یعنی کسانی که بیانیه آزادی بشر را میدهد و میگوید فقط کارگرها آنرا امضا کنند، به نظر من نمیتواند بورژوا نباشد. برای کسی که ٢٥ سال پیش خودش در ایران کارگر بوده است، و حالا این واقعیت هم برایش اهمیت ندارد که همه اکنون به یک نحوی در جائی کار میکنند، میگوید نوشته‌ای را که یک “روشنفکر” نوشته است چه کسانی امضا میکنند؟ یا حتی چه کسانی حق دارند بروند در جلسه او؟ کارگر با دستهای پینه بسته! اینها اتهاماتی است که به کمونیسم بسته شده‌اند و دقیقا همینها هستند که در خوش بینانه‌ترین حالت مبنای آن جمله دوم را که برایتان گفتم یعنی کارگر نمیتواند آزاد بشود مگر اینکه همه را آزاد کند، فراموش کرده اند. مبنای انقلاب کارگری بشریت است، مبنای آزادی کارگر بشریت است، و مبنای مارکسیسم آزادی بشریت است. وقتی کارگر انقلاب میکند دقیقا دارد همین پدیده را که در آن یک عده کارگرند و یک عده کارگر نیستند، یک عده مجبوراند کار کنند و یک عده دیگر مجبور نیستند، تغییر میدهد. و تازه پس از گذشت ٥ سال از انقلاب این نوع مدافعین تلقی مورد نقد من از کارگر میاید و میگوید شما دستهایت پینه بسته نیست، اجازه شرکت در انتخابات را نداری! این دیدگاه البته از قدیم مورد نقد دیدگاه ما بوده است. اینجا میخواهم بگویم این نمایندگی عقب ماندگی کارگری به نظر من پیشرفت بورژوازی را نشان میدهد. اینطوری نیست که ما فقط یک دیدگاه عقب مانده پرولتری را شاهدیم، هر دیدگاه عقب مانده پرولتری نماینده پیشروی یک دیدگاه بورژوائی است. کسی که از کارگر صنف ميسازد، کسی است که نمیخواهد کارگر طبقه باشد. اگر قرار است که کارگر صنف باشد، بورژوازی تا ابد به کار خود ادامه میدهد چون کارگر فوقش برای خود یک سندیکا تشکیل میدهد. و اگر کسی بیاید در جامعه‌ای که برای آزادی خود به دنبال نیروئی است که این رسالت را واقعا میتواند به سرانجام برساند، آن نیرو را به مسائل صنفی خود محدود کند و بین طبقه کارگر و جامعه شکاف ایجاد کند، و در بین مبارزه طبقه کارگر دیوار چین بنا کند، به نظر من بدترین نوع بورژواست. مارکس در رابطه با حاملین این دیدگاههای عقب مانده از کارگر، خیلی بی ملاحظه‌تر است که حتی من جرات نمیکنم استعارات او را بکار ببرم. به هر حال به نظر من دیدگاه صنفی از کارگر و تبدیل کردن کارگر به یک ملت، به کسانی که گروه خون معینی دارند، خوانائی با مارکسیسم ندارد. مارکسیسم میگوید پرولتر صنعتی، مارکسیسم این نیست که اگر به جای متشکل شوید بگوئید: “دمت گرم!” یک قدم به پرولتاریا نزدیک شده ای! پیشروترین و آوانگاردهای کارگران در دوره مارکس پیشروترین مجلات را میخواندند، مانیفست را میخواندند، اگر در آن دوره میخواستی یک نشریه مدرن و فوق العاده پیشرو فکری را منتشر کنی میبایست اول آنها را به محافل کارگری میدادی و مبنای موفقیتش را مقبول بودن آن در محافل کارگری در نظر میگرفتی. تصویر مارکس از کارگر این است. اما این نظرات عقب مانده و تقدس کارگر گرچه بسیار ضعیف و حاشیه‌ای است، من میگویم کمونیسم کارگری باید هوشیار باشد چرا که همه این بحثها در انقلاب، استراتژی، وظایف انقلاب کارگری، سازماندهی مبارزه طبقاتی، و در بحث وظایف انقلاب سوسیالیستی دوباره وارد میدان میشوند. و هر کدام از همین بحثهای عقب مانده برای شکست اجتماعی کارگر کافی است. کارگری که حاضر نیست پرچم رهائی زن را بدست بگیرد، کارگری که حاضر نیست پرچم دفاع از حقوق کودک را بلند کند و شعار لغو مجازات اعدام را بردارد، چون به اندازه کافی برایش کارگری نیست، از این نوع است. بخشهای آخر مانیفست را نگاه کنید ببینید چه مطالباتی را طرح کرده است، یا وقتی لنین و رفقایش سر کار آمدند واقعا چه کار کردند؟ وقتی لنین به قدرت رسید تمام ادعاهای ارضی روسیه تزاری بر کشورهای مجاور را لغو اعلام کردند.”
( منصور حکمت -مبانی کمونیسم کارگری سمینار دوم سال2001)

رفیق بهرام در ادامه میگوید:”  اعلام اینکه حزب حکمتیست “بخش متحزب کمونیسم پرولتری در ایران” است اعلام پایان این تلاش(داخل کشوری)- پرانتز از من- است. اعلام این است که این حزب احتیاجی به آن استراتژی ندارد. اعلام این است که “خارج کشوری” بودن را باید به این حزب تحمیل کرد سوت پایان همه آن واقعیاتی که اساساً موجودیت حزب حکمتیست را اعلام میکنند را کشید.” خواننده کنجکاو حق دارد بپرسد این چه ربطی به بحث “گارد آزادی”،” کمیته کمونیستی”،” استراتژی حزب” و غیره دارد. این احکام نتیجه روانکاوی و ذهنیگرایی این تفکر است.مگر ما چند سال است میگوییم ما نماینده فلان و بهمان بخش از جامعه هستیم. ما چنین و چنان هستیم.من بالاتر یک بخش از تلقی این گرایش از کارگر را مفصلا از مبانی کمونیسم کارگری آوردم ناچارم دوباره به آن مراجعه کنم و رابطه” حزب و طبقه” را یاد آوری کنم تا معلوم شود این جور نقدهای  بهرام مدرسی  سر از گرایش “کارگر کارگری” در می آورد.حتما ایشان بهتر از من میداند که تئوری تحزب کمونیسم کارگری “رهبری و کادرها” هستند. بنابراین اگر به این تئوری وفادار بمانیم ادعای بخش متحزب کمونیسم پرولتری درست در همین کانتکس میگنجد.پلاتفرم سیاسی –عملی مصوب دفتر سیاسی ناسلامتی برنامه کاری رهبری یک حزب کمونیستی است و به اهرمها و راه کارها و مکانیسم های  دست میبرد که بتواند تئوری کمونیستی  را مادی کند. تقلیل دادن هر تلاش کمونیستی و تحقیر آن به “هنر پیشگی سیاسی”توسط بهرام مدرسی  نزول بحث وپلمیک سالم سیاسی  است. مراجعه به  بحثهای “حزب و جامعه” و “حزب و قدرت سیاسی” و”شیوه های رهبری کمونیستی” درست در همین جهتی است که پلاتفرم دفتر سیاسی تاکید کرده است. انتخاب بهرام مدرسی و همفکرانش تحقیر مبارزه سیاسی کمونیستها،  از سر نااگاهی نیست! این دیدار و حضور بهم رساندن به جریان “کارگر کارگری” است که در بالا مفصل به آن اشاره شد.

باید دوباره  به مبانی کمونیسم کارگری مراجعه کرد تا  درک وارونه بهرام مدرسی و همفکرانش را نشان داد که صرف گفتن اینکه جامعه طبقاتی است و کارگران مربوط به یک طبقه اجتماعی است و غیره چیزی را در زمین سفت تغییر نمیدهد. ما حزب سیاسی تشکیل داده ایم تا به رسالت زیر جامه عمل بپوشانیم! ما قرار بود مفسر مبارزه طبقاتی نباشیم. ماقرار بود” کمونیسم کارگری” را بعنوان یکی از انتخابهای سیاسی در مقابل طبقه کارگر نگه داریم. قرار نبود به مفسر رشد سرمایه داری در ایران تقلیل پیدا کنیم حتما آنهم لازم است اما یک حزب کمونیستی به تمام وجوه مبارزه توجه دارد نه میزان “صنعتی شدن” یا نه شدن سرمایه داری در ایران.ما بعنوان آن بخش متحزب و متشکل طبقه کارگر تلاش میکنیم که تئوری هایمان مادیت پیدا کند.ما واقف هستیم جریان حزبی ما تئوریهایش را  از طریق سیاسی توده گیر میشود نه آموزش و بحثهای کشاف در مورد سرمایه داری بودن جمهوری اسلامی!

“تئوری از طریق آموزش توده‌گیر نمیشود. یکی از ارکان هویتی ما این است که تئوری از طریق سیاسی توده‌گیر میشود. اگر شما تئوری، دیدگاهها و آرمانهایی که دارید به یک انتخاب سیاسی تبدیل کنید، لحظه‌اى که طبقات احتیاج دارند به اینکه این انتخاب را صورت بدهند، شما را آنجا ببینند، آنوقت تبدیل میشوید به یک نیروی توده‌ای. آنوقت تئوری مادی میشود.”

درک این رفقا درک قدیمی چپ از مارکسیسم است که منصور حکمت با صراحت اعلام میکند که جزیی از تفکر ما نیست.

“این درک قدیمی و سنتی چپها که گویا مارکسیسم از طریق آموزش به درون طبقه کارگر میرود، جزیی از تفکر ما نیست. مارکسیسم از طریق آموزش در طبقه کارگر نمیرود. مارکسیسم از طریق انتخاب طبقه کارگر به درون طبقه کارگر میرود. مارکسیسم هم اگر یکی از آپشنها و یکی از انتخابهای اجتماعی باشد، آن موقع که طبقه کارگر بین لیبرالیسم و ناسیونالیسم، رفرمیسم و مارکسیسم و کمونیسم کارگری انتخابهای سیاسی داشته باشد، ناگهان آن پرچم بلند میشود. بلشویکها نه فرصتش را داشتند، نه رادیو و تلویزیونش را داشتند و نه مدرسه‌اش را داشتند که طبقه کارگر روسیه هفتاد ميلیونی آن موقع را در مکتب بلشویسم آموزش بدهند و حتی در تمام روسیه امکان اين که یک جلسه اینطوری بگیرند نبود.( مبانی کمونیسم کارگری سمیناردوم2001)

اما چرا بهرام مدرسی تمایز حزبی و جنبشی که در پلاتفرم است را مساوی با کنار گذاشتن به مصوبات میداند؟ آیا مبانی کمونیستی ما جزوه مصوبات نیست؟ آیا تاکید بر این که حزب حکمتیست یکی از حرکتهای سیاسی-حزبی معینی در جنبش کارگری است به معنی رفتن به بستر چپ بورژوازی است؟ ما با اتکا به مبانی کمونیسم کارگری اذعان میکنیم که:”ما به این معنی یکی از حرکتهای سیاسی- حزبی هستیم که در متن جنبش کارگری و طبقه کارگر قرار داریم، داریم سعی میکنیم بجای اینکه طبقه کارگر برای مثال برود دنبال جنبش رفرمیستی، یا برود دنبال نهضت ناسیونالیستی طبقه بورژوا، یا برود دنبال رفرمیسم طبقه بورژوا، بیاید دنبال این خط مشی سیاسی و بیاید دنبال این حزب سیاسی معیّن. در نتیجه ما داریم سر آینده جنبش طبقه کارگر، با بقیه گرایشات درون طبقه کارگر دعوا میکنیم. جدل میکنیم، رقابت میکنیم، مبارزه میکنیم. داریم سعی میکنیم کارگرها این خط مشی را انتخاب کنند. اینطور نیست که در غیاب ما کارگرها خودبخود این خط مشی را ميداشتند. کاملاً سرنوشت ایران و جهان بستگی به این دارد که آیا احزاب کمونیستی و کارگری بوجود میآید که بروند خودشان را در این جدل بر سر پرچم سیاسی طبقه کارگر در جهان امروز دخیل بکنند یا نه؟ سعی کنند این پرچم باشد یا نه؟ واقعيت اين است که اگر ما نباشیم یک چیزی در جنبش طبقاتی نیست.”
و ادامه میدهد:

“فکر نکنید کارگر بطور اتوماتیک مثل ما را از خودش بیرون میدهد. بیرون نمیدهد. این پروسه حاصل تلفیق جنبشهای سیاسی، حاصل تکامل مبارزات فکری، حتی حاصل تکامل روابط انسانی معیّنی، اتفاقات فردی معیّنی است که اینطوری شده است. اینطور نیست که طبقه کارگر خودبخود از در خودش احزاب کمونیست کارگری بیرون میدهد، بیرون نمیدهد.”
(مبانی کمونیسم کارگری سمینار دوم2001)

بهرام مدرسی نقش انسان و پراتیکش را آگاهانه تاسطح  “هنر پیشگی سیاسی”  تقلیل میدهد تا به این وسیله “حزب و شخصیتها” را حاشیه ای کند. این سیستم فکری صاحب دارد و بهرام بهتر از من آنها را  میشناسد!اما مبانی ما در این زمینه هم حرف صریحی دارد:”کسى که مارکس را دترمینیستی نگاه کند، نقش انسان و پراتیک را در کمونیسم خودش نبیند، نقش انتخاب را نبیند، به جنبش کمونیسم کارگری تعلق ندارد. میرود در یک سنت دیگری. چون از این حرف نتایج سیاسی میگیرد، از دامنه عملش در تاریخ نتایج سیاسی میگیرد. کسى که معتقد باشد جبر تاریخ خودش را پیاده میکند وظایف معیّنی برای خودش قرار میدهد، کسى که معتقد است که میتواند بر این روند تأثیر بگذارد وظایف دیگری برای خودش قرار میدهد. میخواهم بگویم از نظر سیاسی آدمها بخاطر این دیدگاهها به نتایج مختلفی میرسند. “همان جا

و در پایان  در مورد مصوبه پلنوم 15 که این روزها بعنوان چماقی بر سر پلاتفرم سیاسی-عملی دفتر سیاسی میزنند اشاره میکنم. اگر هر ناظر بی طرفی به محتوای آن نگاه کند در مییابد که اصلا مسئله پلاتفرم نیست بلکه صاف و ساده بحث آرایش رهبری حزب حکمتیست است که در پلنوم 22 تصویب شد وگرنه بیش از نود درصد هر دو سند شبیه هم هستند و تنها مسئله ای که به آن اضافه شده است بحث تحولات خاورمیانه و فضای متحول سیاسی در ایران است که در زمان انتشار سند پلنوم 15 این فضا وجود نداشت و مسئله اساسی تر “باز گرداندن اختیارات سازماندهی تشکیلات شهرها به کمیته کردستان” این آن تغییر مهمی است هضم آن برای رفقای اقلیت دفتر سیاسی مشکل است.این کودتای تشکیلاتی آنها درست در همین جهت است. وگرنه من بالاتر نشان دادم بحث استراتژی و” تغییر ریل” و اینها بهانه ای برای بلوکه کردن مصوبات پلنوم 22 کمیته مرکزی است. اگر این رفقا التزامی به مصوبات داشتند باید به رای اکثریت کمیته مرکزی در تغییر آرایش رهبری و بازگرداندن سازماندهی تشکیلات شهرها به کمیته کردستان گردن میگذاشتند. اما هم رفیق کورش در راس این تحرک ضد حزبی و هم سایر رفقا این تغییرات را نمی پذیرند و بازی با کلمات و تراشیدن گرایشات ناموجود و ارعاب تشکیلاتی درست در این متن میگنجد. گویا اکثریت دفتر سیاسی  و کمیته مرکزی میخواهند یک شبه همه چیز را تغییر دهند، واقعیت ندارد. مشکل را نه  در پلاتفرم بلکه تغییر تناسب قوا میان خطوط  سیاسی و در آرایش رهبری متناسب با آن و قرار باز گرداندن اختیارات کمیته کردستان باید دید.
26دسامبر2011