اختلافات در حزب حکمتیست در یک پرسه محفلی به یک کودتا منجر شد و این حزب را عملا فلج کرد. خط سیاسی حاکم بر کودتا توسط منصور حکمت در کنگره دوم و سوم حزب کمونیست کارگری ایران نقد و در هم کوبیده شده بود. خط پاسیو ” کارگر کارگری” که سابقه ای به قدمت تشکیل حزب کمونیست کارگری ایران دارد، این بار توسط کسانی دوباره وارد سیاست می شود که سالها آن را نقد کرده بودند.
برای بررسی اینکه چه کسی تغییر ریل داده است، لازم نیست هفت خوان رستم را طی کرد! کافی است سخنرانی کورش مدرسی در کنفرانس تشکیل حزب حکمتیست ( دنیا را بجنبانیم ) را یک بار دیگر گوش داد، تا تغییر ریل سیاسی خط حاکم بر کودتا از آن زمان تا امروز را در آن به وضوح دید. آن روزها خبری از “کارگری” شدن کورش و نزدیکی او به خط بهمن شفیق نبود!… تغییر جناح “اقلیت” در یک پرسه واقعی به وقوع پیوست که یکی از ریشه های آن شکست داب بود. ( بدون هیچ پیش فرضی به عنوان کسی که در زمان شکل گیری داب تا پرسه اوج گیری و شکست آن، در رهبری سازمان جوانان حکمتیست بودهام به این مسئله خواهم پرداخت).
در این نوشته نمی خواهم به میزان دخالت حزب حکمتیست در تشکیل و یا سیاست گذاری داب بپردازم. این بحث هنوز هم مورد اختلاف است و راستش ربطی به نوشته من ندارد.
در زمان اوج گیری داب و به اهتزاز درآمدن پرچم های سرخ و در پی آن، آرم سازمان جوانان حکمتیست در اعتراضات دانشجوی در ایران و غالب شدن شعارهای حزب در اعتراضات، همه اعضای حزب به این باور رسیدند که داب دست ساخت حزب و همه اعضای آن زیر نظر سازمان جوانان حکمتیست و بعدا (کمیته سازمانده) یا همان تشکیلات داخل حزب هستند. اینکه این امر چقدر درست یا نادرست بود، تاثیری در نتایج مخرب آن بعد از دستگیری های گسترده 13 آذر نداشت.
بر فرض اینکه خوانندگان این نوشته، همه از آن وقایع مطلع هستند و نیز بازگو کردن آن حقایق ممکن است هنوز برای کسانی مشکل امنیتی درست کند، از توضیح بیشتر در این مورد خودداری می کنم.
داب مورد حمله جمهوری اسلامی قرار گرفت. اعضای اصلی و علنی آن زندانی شدند و یا به درست از ایران خارج شدند و با خارج شدن این اعضا و باز گو کردن سناریو داب ( این بار با قلم بازیگران اصلی) بعد از خروج آنها از ایران، حزب حکمتیست دچار یک تحول جدی شد.
رهبری داب علیه نوشته ها و تفاسیر کمیته (سازمانده) حزب شورش کرد و 80 درصد اعضای خارج شده داب از ایران، تشکیلات داخل و شخص بهرام مدرسی را باعث و بانی این شکست معرفی کردند! اینکه این افراد چه دلایلی داشتند زیاد مهم نیست! مهم تاثیر آن بر تغییر ریل حزب است. ( توضیحی کوتاه، اکثر افراد معتقد بودند که تشکیلات داخل حزب برای بزرگ نمایی طوری وانمود کرد که داب شاخه دانشجویی حزب است).
بعد از این جریان تمام کسانی که در رهبری تشکیلات داخل حزب حکمتیست بودند و شخص کورش مدرسی، دلیل همراه نشدن اعضای خارج شدهی داب با حزب را در ماهیت طبقاتی آنها دیدند و به نتیجه ای رسیدند که سالها پیش بهمن شفیق رسیده بود. همین امر باعث تغییر ریل تدریجی در حزب شد، که با مقاومتهای جدی در حزب مواجه شد. اما اتوریته معنوی کورش مدرسی و عدم شجاعت طرفداران خط حکمت در این حزب و یا شاید عدم تشخیص این تغییر قطره چکانی توسط آنها باعث شد که حزب تا کنگره چهار بدون مشکل خاصی پیش رود.
در کنگره چهار این بحث ها به اوج رسید و با قطعنامه کارگری کمیته سازمانده، عملا خط حکمت در حزب حکمتیست را به رودروی مستقیم فراخواند که به دلایلی ( که هنوز برای من ناموجه است) این خط در کنگره چهار مورد نقد قرار نگرفت .
در مورد اتفاقات بعد از کنگره چهار مقالات زیادی نوشته شده است که من لازم نمی بینم دوباره به آنها به پردازم.
اکنون چرا اقلیت چند نفره در دفتر سیاسی متوهم به اکثریت شدن است! جای سوال دارد؟
آیا این خط احتیاجی به اکثریت شدن دارد؟
آیا این خط احتیاج به یک حزب منسجم دارد؟
سوالاتی است که بهمن شفیق و تمام کسانی که از حزب خارج شدند تا بروند و طبقه کارگر را سازمان دهند جواب داده اند.
من نیز سعی می کنم به نوبه خود در نوشته بعدی به این سوالات جواب دهم.
عباس رضایی