با درود های رفیقانه!
رفیق ریبوار عزیز، اجازه بدهید این نامه را بعنوان درد دلی رفیقانه مفصل به جوانب گوناگون بحران در حزب حکمتیست بدون تعارف با شما در میان بگذارم. قطعا هدف من از نگارش این نامه طعنه، تشر و طنز سیاسی به تو نیست تنها توقع رفیقانه از جایگا و موقعیت با اهمیت شما، من را به نوشتن این نامه تشویق کرد. امیدوارم با روحیه صمیمانه نامه را تا آخر دنبال کنید.
رفیق ریبوار عزیز، استعفانامه ات از عضویت در کمیته مرکزی حزب حکمتیست و اخیرا هم یک ارزیابی از بحران موجود در حزب را مطالعه کردم. حیفم شد بعد از مطالعه آن دو مطلب مستقیما خطاب به تو ریبوار عزیز چیزی نگویم.
حتما یادت هست سال 2004 یک روز بعد از جلسه تاریخی پالتاکی حمید تقوائی که درخواست اکثریت ک.م وقت برای برگذاری پلنوم را دور زد و بطور غیر قانونی فراخوان کنگره را صادر کرد، تلفنی ازشما خواهش کردم و خواستم از انشعاب زود رس جلوگیری کنید. اما در جواب گفتید تازه کار از کار گذشته است و شرایط غیر قابل بازگشت است، و به ” جهت اعلام تشکیل حزب حکمتیست ” پیوسته اید. من بعد از آن مکالمه ، از حزب قبلی ” حزب کمونیست کارگری ایران ” نا امیدتر شدم و بعد از نزدیک به دودهه فقط طی دو کلمه استعفایم را از حزب اعلام کردم.
رفیق ریبوار عزیز، طی مدتی که شما در هر کنگره ای برای عضویت در” کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری ایران و حزب حکمتیست ” کاندید می شدید، من اگر صاحب رای بودم بدون تعمق به تو رای داده ام، میدانی چرا به تو رای دادم؟
حتما معیار هر فرد از کاندیدا ی مورد نظرش، متفاوت است. اما اساس معیار من، اعتمادم به تو، برای ایفای نقش سیاسی موثر در شرایط بحرانی بود. هیچ وقت انتظار این را از تو نداشتم که در کارهای اجرائی حزب ما وظیفه ای بعهد بگیرید. اما میتوانستید نقش سیاسی بسیار مهمی ایفا کنید که متاسفانه، این توقع من را برآورده نکرد ید و در اولین تند پیچ حزب حکمتیست، ما را تنها گذاشتید!؟ نمیخواهم سئوال کنم اگر منصور حکمت زنده بود و این شرایط بر سر حزب عراق و کردستان میامد به همین سادگی خدا حافظی میکرد؟ من شک دارم.
رفیق ریبوار عزیز، من از ایفای نقش سیاسی تو در بحران حزب حکمتیست راضی نیستم! اما از تو نا امید هم نیستم چون دو حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان به نقش تو امید دارند که برای من هم قابل احترام است و از همین رو هنوز میخواهم مورد خطابم باشید.
رفیق ریبوار عزیز، اجازه بدهید من هم، از کل پروسه بحران در حزب حکمتیست ارزیابی خودم را داشته باشم و در نهایت هم بگویم تصمیم به بستن درب احزاب کمونیست کارگری عراق و کردستان ” به تعلیق در آمدن هر گونه رابطه ای ” بروی ما جدا از بیرحمانه ترین تصمیمات، از لحاظ سیاسی هم غیره منصفانه ترین هم هست. ما عضو یک خانواده بوده و هستیم، روابط ما دپلماسی نبوده که اکنون تعلیق شود. به آن باز خواهم گشت.
رفیق ریبوار! امروز هر ناظری خارج از این حزب اگر بخواهد منصفانه این بحران را بررسی کند باید یک سیر کامل از روند و مجموعه ای از مولفه هائی که بطور مثبت و منفی در این حزب در جریان و دخیل بوه اند و آمده اند و رفته اند را لازم است بطور واقع بینانه، مبنای بررسی خود قرار دهد! تا که به نتیجه درست و منطقی برسد و بعضا یک راه متمدنانه ای هم برای جدائی و انشعاب هم نشان دهد.
من قبل از اینکه وارد بحث اختلاف نظر سیاسی شوم جنبه عملکرد حقوقی اقلیت دفتر سیاسی که کلیه پرنسیبهای حزبی را زیر پا لهه میکنند و شعار زنده باد کودتاه را میدهند برایم مهم است. مهم از این لحاظ که این عملکرد کوچکترین همخوانی با سیاست و منش مارکسیستی و از جمله با متدولوژی منصور حکمت با مخالفین سیاسی اش ندارد. این سنت مال ” جریانات چریک است که در دهه 80 تراژدی ” به بار آورد و ما محکومش کردیم. این سنت چند سال پیش در میان جناحهای حزب دمکرات و سازمان زحمتکشان در جریان اختلافات سیاسی و جدائی شان بنوعی بکار گرفته شد که نتیجه عملی اش به درگیری فیزیکی و چاقوکشی و … منجر شد. و ما باز هم آن سنت را محکوم کردیم. من از شما سئوال میکنم اگر” اقلیت دفتر سیاسی ” ما در اردوگاه کنار شهر سلمانیه بودند ترادژی انسانی ببار نمیاوردند؟
ارزیابی من
رفیق ریبوار! حزب حکمتیست بعد از مرگ منصور حکمت از دل یک انشعاب تحمیل شده بیرون آمد که بیشترین انرژی و توجه و نیرویش را به داخل کشور معطوف کرده بود که بعد از کنفرانس برلین زمینه آن برای حزب ما فراهم شده بود.
اما این توجه بیشتر در میان” طیف جوان و جنبش دانشجوئی ” جلب شد که موجب گمراه کردن بخشی از رهبری و بعضا فخر فروشی آن بخش حزب که نتیجه ای جز گمراه کننده گی غیره اجتماعی نداشت. این روند بعد از ضربات سال 1386جنبش دانشجوئی بخشی از رهبری حزب ما سر خورده شدند و به این فکر افتادند که طیف دانشجو و جوان اگر دستگیر شوند و یک سیلی بصورتشان بخورند همه چیز را لو میدهند در نتیجه بجای توجه به جنبش دانشجوئی باید به سازماندهی طبقه کارگر توجه کرد و به آن روی آورد.
از طرف دیگر اوضاع سیاسی ایران، حزب را با چالشی جدید روبرو کرد. بعد از سر کار آمدن احمدی نژاد سخن گفتن و تاکید بر متعارف شدن جمهوری اسلامی بعنوان حکومت سیاسی بورژوازی ایران، توسط بخشی از رهبری حزب و بطور مشخص توسط رفیق کورش مدرسی شوکی بود که به حزب وارد کرده بود.
بخصوص اینکه همین تحلیل از اوضاع سیاسی قبل از رفیق کورش صاحب داشت، ایرج آذرین آن را در “کتاب چشم انداز و تکالیف” تئوریزه کرده بود، شک و تردیدها از اینکه رفیق کورش در حال تجدید نظر است بالا گرفت. اما نتیجه تحلیل اوضاع سیاسی برای حزب ما تنها تحلیل صرف نبود، میبایست از آن عملا استنباط سیاسی، تاکتیکی در پراتیک اجتماعی میگرفتیم که نتیجه عملی تحلیل اوضاع سیاسی هم چیزی جز استوار کردن حزب به تئوری ” کارگر گرائی و کارگر کارگری ” کردنی که باز هم در عقبه صاحبان اصلی آن قرار میگرفتیم که قابل هضم برای حزب ما نبود چراکه باز هم این جهتگیری هم صاحبش، بهمن شفیق و هم محفلش بودند که پایه ریزی این محفل هم در ضدیت با ” کمونیسم کارگری و منصور حکمت ” شکل گرفته است. نامه بهمن شفیق به کنگره 4 جهت تصویه حساب نهائی با خط حکمتیستم رعد و برق در آسمان بدون ابر نبود. رفقای ما به جهتگیری شفیق چراغ سبز نشان داده بودند و او هم به خود جرعت داده بود بگوید ” شر منصور حکمت” را از سر خود بردارید. در فاصله کوتاهی بعد از کنگره چهار هم کمیته سازمانده و نشریه آن به سخنگویی سندیکالیسم تبدیل شد که بنظر من بطور غیررسمی با مبانی کمونیسم کارگری درحال فاصله گرفتن بود. من در تقابل با این جهت گیری بطور غیر مستقیم بخاطر ملاحظات شرایط سیاسی آن دوره مطالبی نوشته ام که هنوز در آرشیو وبسایت شخصم قابل دسترس است.
زمینه شکل گیری جناح بندی در حزب
همانطور که در بالا اشاره کردم، ضربه پلیسی به جنبش دانشجوی درسال 1386 باعث تغیر ریل بشکل غیره رسمی از سوی بخش اجرائی رهبری حزب بخصوص تبلیغات کمیته داخل به شکل اعلام نشده پیش برده می شد. در کنگره 4 رفیق کورش مدرسی بدلیل وضعیت پزشکی از کاندید شدن برای رهبری حزب خود داری کرد، اما در فردای بعد از کنگره رفیق کورش با مطلب “نقطه سر خط” بعنوان اپوزیسیون رهبری حزب اعلام موجودیت و تشکیل دهنده فراکسیون غیر رسمی و شاید بهتر باشد بگوئیم اولین نطفه محفلیسم را پایه گذاری کرد.
بحث “جنبش کمیته های کمونیستی” و انتشار آن در نشریه سازمانده کمونیست و به دنبال آن بحث ” قانون منع برقع در فرانسه” “مقدمه ای بر ترجمه دو نامه از لنین” در مورد سابقه کارگر صنعتی برای عضویت در حزب بلشویک و بعدا نامه هائی که برای رهبری حزب ارسال کرده اند روندی را جهت ایجاد حزب در حزب را دنبال کرده است که امروز چیزی جز محفلیزم نمیتوان به آن گفت.
بدنبال طغیان و شورش اقلیت دفتر سیاسی جهت تصرف ارگانهای رهبری حزب و حمایت رفیق کورش “حزب حکمتیست یک دفتر سیاسی دارد” اختلاف را به نقطه ای غیر قابل بازگشت پرتاب کرد.
رفیق ریبوار! من هم با ارزیابی تو از عملکرد هیئت دائم موافقم بخصوص وقتی میدانست که پلاتفرمش با چنین مقاومتی روبرو میشود قطعا نمیبایست آن را تصویب میکرد، در ضمن بعدا فرصت های مناسبی جهت تعلیق آن پلاتفرم مشکل ساز وجود داشت از جمله در همین پلنوم فوق العاده میبایست جهت حفظ حزب و حتی جهت بریدن بهانه طرف مقابل آن را تعلیق میکردند باور کن برای حزب کثر شان تلقی نمیشد.
رفیق ریبوار! اکثریت دفتر سیاسی پلنومش را برگزار کرد و حال در صدت سازماندهی کنگره با انتخابات نمایندگان برای کنکره 5 است. طرف اقلیت دفتر سیاسی هم کماکان بر طبل “برگزاری کنگره فوق العاده 5 با اتکا به نمایندگان کنگره 4” میکوبند. من طی این مدت تحقیق کردم که کل نمایندگان دارای رای در کنگره چهار 93 نفر بودند و حال کل نمایندگانی که از تجمع اقلیت دفتر سیاسی حمایت میکنند فقط 36 نفر هستند این محاسبه با فرض اینکه اگر کلیه این 36 نفر بتوانند در تجمع حاضر شوند. یعنی 57 نفر نمایندگان مورد اتکای این رفقا در این تجمع شرکت نمیکنند. این جمع یعنی در حدود یک سوم نمایندگان را تشکیل میدهند. آیا این عدم صلاحیت این جمع جهت سازماندهی کنگره نیست؟ من از شما سئوال میکنم این تجمع مشروعیت کنگره را دارند؟ طبق اصول سازمانی ما اگر کنگره فاقت نصف بعلاوه 1 نمایندگان باشد مشروعیت سیاسی و قانونی ندارد. مایلم از شما در مورد جنبه مشروعیت سیاسی و حقوقی این تجمع سئوال کنم که جواب تو چیست؟ چرا در ارزیابی شما در این جنبه مهم سکوت کرده اید؟ آیا لازم نمیدانید از زبان تو به این رفقا توصیه شود که دست از این کار غیر قانونی بکشند؟
میخواهم در مورد ترور شخصیت برایت بنویسم.
رفیق ریبوار! من 7 سال است از فرهنگ سیاسی رهبری حزب انتقاد دارم و جا و بی جا بمناسبتهای گوناگون بدون اینکه از کسی اسم بیاورم انتقاداتم را مکتوب کرده ام. امروز فرهنگ جدل آنلاینی به بخشی از خود اختلاف و بحران تبدیل شده است. یک مثل مشهور میگوید باد را بکاری باید توفان را درو کنی، اگر در خانه شیشه ای باشی سنگ پراکنی نمیکنی. من از شما میخواهم یک بار دیگر مطلب رفیق کورش مدرسی “حزب حکمتیست یک دفتر سیاسی دارد” را مرور کنید. اوج این فرهنگ جدل آنلاین همراه با تحقیر و ترور شخصیت موج میزند. من احترام ویژه ای برای رفیق کورش دارم. اما بنظر من خود او در باز کردن این فضا موثر است و قطعا به دنبال او به فرهنگ سیاسی رفقا آذر، اسد، خالد، حمه، بهرام، فواد و محمد جعفری و از طرف مقابل هم به تقابل رفقا رضا دانش و سلام زیجی بنظر من پشت روی یک سکه اند.
جالب اینجاست رفقا داد و فریاد میزنند که شخصیت کورش مدرسی ترور شده است اما نمیگویند شخصت کلیه حزب حکمتیست ترور شده و کی بانی این ترور شخصیت می باشد؟
رفقای ما فریاد میزنند که مخالفین ما مانند حزب کمونیست کارگری و حزب اتحاد و طیف دیگر به جناح آنها حمله میکنند و عملکرد آنها را نقد میکنند. بنظر من نقد هر جریانی از عملکرد این رفقا بمعنای حمایت از طرف مقابل نیست. مگر حزب ما چاقو کشی درون حزب دمکرات و سازمان زحمتکشان را محکوم کردیم در کنار یکی از جناحهای آن جریانات قرار گرفتیم؟ بنظر من این اتهامات زیادی زمخت و فرار به جلو است.
رفیق ریبوار، من فکر میکنم اگر ما قبلا از فرهنگ جدل آنلاین چپ سنتی فاصله میگرفتیم و مطالب “مش قاسم” ها را با انواع و اقسام سرتیترها را تولید نمیکردیم امروز اختلاف نظر سیاسی هم خیلی بالذتر و آموزش دهنده تر بود.
در پایان میخواهم به تعلیق روابط حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان با حزب حکمیست اشاره ای کوتاه بکنم.
رفیق ریبوار عزیز!
روابط سیاسی، تشکیلاتی این سه حزب با هم برپایه روابط دیپلماسی بنا نشده تا امروز به حالت تعلیق در آید، وجود این سه حزب حاصل تلاش نسلی از کمونیستهای این منطقه است که امروز مرزی را برای فعالیت سیاسی برسمیت نمیشناسند. من فعالیت سیاسیم را در میان ” کارگران فصلی در تهران و بعدا در کارخانه تولی فارما وابسطه به تولید دارو در شهر صنعتی البرز قزوین شروع کردم، اما تجربه فعالیت در جنبش شورای را در شورای محله زرگته شهر سلمانیه ” آموختم و هنوزهم بعد از 21 سال با طیف وسیعی از رهبران آن شورا رابطه دارم و همچنین به شهادت تمام رفقای حزب عراق و کردستان در کشور فنلاند طی 20 سال گذشته من یکی از فعالین تمام کمپین های دو حزب همراه با رفقا بوده ام و در اکثر جلسات کمیته محلی هیئت نمایندگی این احزاب با نهادهای گوناگون حضور داشته ام. رفیق ریبوار ایجاد مرز برای من و حزب ما منصفانه است؟
حزب حکمتیست در حال بحران است در این شکی نیست! بنظر من دو حزب عراق و کردستان میبایست به مدافع اصول و موازین سازمانی میپرداختند و رفقائی که موازین را زیر پا نهادند را محکوم میکردند.
و نکته آخر اینکه طبق اصول سازمانی حزبی ما که قبلا مورد توافق حزب عراق و کردستان هم بوده است نماینده سیاستهای رسمی حزب حکمتیست تا برگزاری کنگره آتی بعهده دفتر سیاسی است که منتخب پلنوم 22 است عدم شرکت آن 4 رفیق باید بعنوان تخطی از وظایف حزبی در تاریخ این حزب ثبت شود.
مثل همیشه برایت آرزوی موفقیت میکنم.
رضا کمانگر
29 ژانویه 2012