با بر پایی تجمع اقلییت دفتر سیاسی ، انشعاب در حزب حکمتیست می رود کە رسمیت پیدا کند .در مورد علل این بحران نظرات مختلفی مطرح شدە است . حتی در میان صف متقابل کنونی تحلیل و ارزیابی ها متفاوت است . اما شیوە نگرشی بخصوص از بیرون حزب بە این رویدادها وجود دارد کە بحران در حزب را در افراد جستجو کردە و روند سیاسی- اجتماعی کە این حزب در آن قرار داشتە است را نادیدە میگرد ، سیاستها و مصوبات چند سالە این حزب را فاکتور گرفتە و بە سراغ افراد می رود ، و بە این ترتیب دچار برخورد ایدثٶلوژیک و در نتیجە بجای تحلیل سیاسی و روندهای واقعی ای کە این حزب را بە این روز ساندە دنبال خیر و شر و فرشتە و شیطان می گردد. کسی در این واقعییت شکی ندارد کە کورش مدرسی نقش اساسی در حزب حکمتیست داشتە است . اما حزب حکمتیست را حزب کورش مدرسی و حزب خط کوروش نامیدن غیر سیاسی و فرقەای و غیر واقعی است . حزب حکمتیست حزب سیاستها ی مصوب و رهبران زمان خودش است ، کسی کە در تحلیل این تجربە بە سراغ این سیاستها و مصوبات نرود اجبارا بە دام برخورد شخصی و روانکاوی غیر سیاسی می افتد ، حزب حکمتیست را با ید در دل اوضاع و احوال سیاسی کە در آن وجود داشتە و فعالییت کردە است بررسی کرد. اوضاع و احوال سیاسی – اجتماعی ای کە در هر دورە مثل هر جریان دیگر ی روی این حزب هم تاثیر گذاشتە است . تحلیل پیشروی ، پس روی ، شکست و موفقییت هر جریانی بدون در نظر گرفتن این شرایط نادرست است . بارها اشارە شدە است کە اختلاف سیاسی موجب انشقاق در حزب حکمتیست نشد ،( نە بە این معنا کە اختلاف در حزب وجود نداشت پایینتر از نظر خودم بە این اختلافات اشارە خواهم کرد)، بلکە خود روشن شدن اختلافات سیاسی و حزب و حزبیت قربانی فرهنگ و روشی شد کە جزو علایم شناختە شدە چپ سنتی است . این فرهنگ محفلی کە نقطە اوج آن طغیان جمع چهار نفرە دفتر سیاسی علیە حزب بود ، نقش اساسی را در سرنوشت کنونی حزب داشت . حزب حکمتیست بخاطر اختلاف بر سر سیاستها و مصوباتش دچار بحران نشد ، سیاستها و مصوبات حزب معتبر و قابل دفاعند . اختلاف برسر مواضع و روشها وبرخوردهای تشکیلاتی بود کە در مقابل آنها مقاومت وجود داشت . و این اختلافات طی ٣-٢ سال گذشتە رو بە بیرون هم آشکار بود . کسانیکە طرح این اختلافات بعنوان پشیمانی افراد قلمداد می کنند یا جهالت مکنند و یا میخواهند این اختلافات را پردە پوشی کردە و عمل ضد حزبی اخیر را توجیە کنند.
در حزب حکمتیست از اوایل تشکیل آن اختلاف کم و بیش وجود داشتە است ، برای نمونە در مورد بحث سرنگونی جمهوری اسلامی در همان مقطع جدایی ازحزب کمونیست کارگری ، بین تشکیل دهندگان حزب حکمتیست هم نظری و جود نداشت ، منشور سرنگونی جمهوری اسلامی کە بعدها بە تصویب رسید با آن مبحث اولیە تفاوت داشت بە همین دلیل توانست بە مصوبە حزب تبدیل شود . حزب حکمتیست بر اساس سیاست جدیدی تشکیل نشد ، همە ما بدرست مدعی بودیم کە ادامە سنت کمونیزم کارگری هستیم و در کنفرانس موسس حزب فقط مصوبات تا آن زمان حزب کمونیست کارگری و پارە ای اصلاحیە سر ضوابط تشکیلاتی را دوبارە تصویب کردیم. جداشدن ما از حزب کمونیست کارگری درابتدا در اساس بر سر برخورد غیر حزبی وانحلال طلبانە حمید تقوایی و همراهانش بود کە با برخوردغیر مسٶلانە و تهیج غیر سیاسی آن انشعاب زود رس را بە ما تحمیل کردندو امکان طرح اختلافات سیاسی را قیچی کردند ، وگرنە اختلافات سیاسی ما با آنها بعد از آن انشعاب و در دورە های مختلف روشن تر شدە ومورد نقد ما قرار گرفت کە موضوع بحث این نوشتە نیست . در هر حال فاکتوری کە تشکیل حزب حکمتیست را ممکن کرد نە سیاست و برنامە ای جدید بلکە نقطە قوتی بود کە همە ما بە آن اذعان داشتیم . این نقطە قوت کە در آن زمان وجود حزب را ممکن کرد و در جلسات ومناسبتهای مختلف بخصوص از طرف کوروش مدرسی مکرر بر آن تاکید می شد ، این واقعییت بود کە وجود یک نسل از کادرها و رهبران شناختە شدەای کە سابقە کار سازمانی و اجتماعی مهمی دارند ، مبنا و امکانی است کە شانس حرکت بە جلو را بە حزب حکمتیست می دهد . در آنزمان حزب حکمتیست بە شهادت اسناد پلنومها و جلسات اولیە اش از سر این نقطە قوت و ماتریال انسانی شکل گرفت و متحد شد . در جواب بە ایرادگیری مخالفین مامبنی بر اینکە صف کمونیستهای حزب حکمتیست از کردستان می آیند وکرد هستند ، جواب کوروش مدرسی مقایسە ما با حزب کمونیست ایران (دورە اول ) بود کە رهبرانشان اساسا آذربایجانی بودند وبە این ترتیب در آنزمان از این نسل از کمونیستها در حزب حکمتیست دفاع میکرد. در آن زمان بحث این بود کە چنین نقطە قوتی را هر حزب و جریانی ندارد . این ماتریال انسانی نتیجە یک جنبش رادیکال اجتماعی بود کە در کردستان وجود داشت و بر خلاف نظر رفقای کنونی ما کە آن را بە کمیتە کردستان تنزل می دهند ، تنها بە کردستان هم مربوط نبود . بحث بخش مهمی از یک صف از رهبران مارکسیستی بود کە از دل مبارزات اجتماعی مهمی بیرون آمدە بودند و جامعە آنها می شناخت ، صفی کە در اجتماعی کردن کومە لە و پیش بردن حزب کمونیست کارگری همراه منضور حکمت نقش بر جستە ای داشت. این ضف امروز متاسفانە بخشی در دو طرف پرچین انشقاق کنونی و بخشی هم خارج از آنند . بر مبنای این نقطە قوت بود کە حزب حکمتیست در سالهای اول ، فعالییت سیاسی و اجتماعی با ارزشی از خود بروزداد، کسانیکە ٢-١سال اول حزب حکمتیست را بخاطر دارند می دانند کە این حزب در آن دوران در تمام عرصە ها فعالییت اجتماعی مهمی از خود نشان داد ، در خارج کشور ، در داخل، در کردستان عراق ، گارد آزادی ، داب ، تشکلها و حرکت های اجتماعی ، اول ماه مە و ١٦آذرها ، نبلتغات سراسری و تلویزیون ، همە عرصە هایی بودند کە حزب را رو بە جامعە بردە و در میان بخشهایی مطرح کردە بود.
این روند تا مقطع بعد از کنگرە ٢ حزب و ضربە خوردن داب و گارد آزادی ادامە داشت . علیرغم اصطکاکی کە بین رهبری وقت حزب و کمیتە کردستان در حوالی کنگرە یک پیش آمد( برخورد نادرستی کە از طرف کل رهبری حزب بە دبیر وقت کمیتە کردستان شد) ، اما حزب حکمتیست معطوف بە کارهای مهمی در داخل و در شهر ها بود. در همین مقطع و دوران رشد فعالییت در داخل و بخصوص داب بود کە بحث حزب در داخل و حزب در خارج بە شیوەای نا درست وتقابل آمیز از طرف رهبری حزب و بخصوص رفیق کوروش مدرسی مطرح شد . ادعا می شد کە حزب در داخل است و بخش علنی با آن تناسب ندارد، از نقطە قدرت داخل برای تحقیر و سرکوفت زدن بە بخش علنی استفادە می شد ، بارها از طرف کوروش تکرار می شد کە سر این دمبل(یعنی حزب) در داخل بزرگتر و در بخش علنی کوچکتر می شود و بە اینصورت عملا داخل را در مقابل بخش علنی و کادرها و رهبرانی قرار میدادند کە نە تنها در تشکیل حزب بلکە در بوجود آوردن آن شرایط در داخل هم نقش بە سزایی داشتند. بنظر من کادرهای رهبری و کادرهای کمیتە کردستان در برابر این بحث مرعوب شدند ونتوانستند در مقابل آن بایستند ، از آن بدتر تعدادی با آن همصدا و همنوا شدند . این شرایط و نافعالی کمیتە کردستان نقش اساسی در انفعال بعدی حزب حکمتیست داشت.
اما با ضربە خوردن داب و گارد آزادی از طرف رژیم و شرایط نامساعدی کە بە حزب حکمتیست تحمیل شد ، محدودیت های جدی در کار ما بوجود آمد ، با قرار گرفتن اسامی اکثر رهبری حزب در لیست اینتر پل این محدودیتها بیشتر شدند .اینکە چرا داب ضربە خورد؟ چرا گارد آزادی ضربە خورد؟ و چە کسانی مسٶل آن جریان ماجراجویانە آدم ربایی بودند را باید در فرصتی دیگر بررسی کرد . متاسفانە علیرغم طرح آن در جلسات مختلف هیچوقت در حزب حکمتیست جمع بندی و تحلیلی از علل این ضربات بعمل نیامد و کسی مسٶلییت آن را بە عهده نگرفت . در هر حال شرایط بعد از ضربە داب مصادف بود با تشدید سرکوب و بگیر وببند از طرف جمهوری اسلامی و شرایطی کە فعالییت سیاسی در داخل سخت تر شدە بود . بنظر من این دوران هم مقطعی بود کە پس از این ضربات یاس و ناامیدی در حزب حکمتیست و بخصوص رهبری آن خود را نشان داد و پس از مدتی بازنگری ای در اولویتها و سیاست حزب از طرف کوروش مدرسی مطرح شد . این مباحث هر چند تازە نبودند اما تغییر ریلی بود در اولویتهای حزب تا آن مقطع . طی این بحث ها سازماندهی طبقە کارگر کلید هر معما و مشکلی عنوان شد کە پس از شکست داب بر ما تحمیل شدە بود . کم کم دانشجو از قرب و منزلت افتاد و پدیدەای از قلم دادە شد کە بقول کوروش بە علت شرایط موقت تحصیل نمی تواند پیگیر باشد و پس از خروج از دانشگاە دنبال کار و زندگی اش می رود ودر مقابل سختی و دستگیری مقاوم نیست (پلنوم ١٦یا ١٧ حزب ). سازماندهی طبقە کارگر همە چیز شد . انگار راز جدیدی کشف شدە باشد همە چیز حول آن قرار گرفت . دیگر عرصە های مبارزات اجتماعی زمانی مٶثر تشخیص دادە شد کە از زاویە سازماندهی طبقە کارگر بە آن نگاە شود . این خط و جهت کارگری کارگری اگر چە در داخل حزب از همان اوایل مورد انتقاد قرار گرفت ، اما با این حال حزب و تشکیلات مناسب خود را هم سازمان داد . کمیتە سازماندە مشکل گشا و در مقابل کمیتە کردستان قرار دادە شد . کمیتە کردستان از سازماندهی حزبی معاف و قرار شد کە در نقش توپخانە تبلیغی بە کار خود ادامە بدهند . بە عدە زیادی از اعضاء کمیتە کردستان سفارش کردند کە بە کمیتە سازماندە بروند کە راە حل آنجاست وهمە اینها نە بصورت حزبی بلکە بصورت محفلی پیش بردە می شد.
از کنگرە ٣ حزب ببعد انتقاد بە بحث کارگری کارگری و تقابل هم قرار دادن کمیتە کردستان و کمیتە سازماندە وهمچنین برخوردهای شکنندە و تحقیرآمیز بە کادرهای کمیتە کردستان شدت بیشتری گرفت . اما چون این انتقادات رو بە نظرات کوروش داشت با حساسیت بە آن برخورد می شد و باعث جمع شدن عدە ای حول کمیتە سازماندە شد . این رفقا اگر چە سعی میکردند از بحث های جدید کە تا آنزمان بحث اوضاع سیاسی و متعارف شدن رژیم و رشد سرمایە دار ی ورابطە آن با جمهوری اسلامی هم بە آن اضافە شدە بود دفاع کنند ، اما دفاع از کوروش و حساسیت بە انتقاد از کوروش مسلە اصلی اشان بود . در گرماگرم این قطب بندیها و قبل از کنگرە ٤ کوروش مدرسی اعلام کرد کە از رهبری حزب کنار می رود ، دلیل پزشکی واقعی بود اما در کنار آن پروسە بازنگری سیاسی هم واقعی بود خود او در کنگرە ٤ اعلام کرد در رهبری نمی ماند چون می خواهد طور دیگری فعالییت کند . با نوشتن نقطە سر خط معلوم شد کە او امیدی بە کارهایی کە تا آنموقع شدەاست ندارد ، او مدتها بود کە اوضاع و احوال سیاسی جامعە ایران و جمهوری اسلامی را طور دیگری می دید و معتقد بود باید کار دیگری کرد . بهمین دلیل بود کە همە و از جملە حزب حکمتیست را دعوت می کرد کە خودرا با نظرات و جهت جدید او هماهنگ کنند (نقطە سر خط) . بعد از نوشتن نقطە سر خط بعضی ها فهمیدند کە رفتن کوروش فقط دلیل پزشکی نداشتە است ، ولی برای عدە دیگری این ادامە همان تحلیل های قبلی در مورد وضعییت سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی بود . اما این پروسە هنوز ادامە داشت ، بحث کمیتە های کمونیستی جنبشی حلقە بعدی نظرات جدید و همانطور کە از طرف عدە ای از رفقا نقد شد ، بحثی بود در مقابل بحث حزب وقدرت سیاسی و انحلال حزب در جنبش کارگری.
پس از کنگرە ٤ جمع هواداران کوروش بدون اینکە اختلاف سیاسی را با قطب مقابل مطرح کردە باشند و تنها بخاطر انتقاد از بحث های کوروش آلترناتیوی را برای پست دبیری کمیتە مرکزی جلو انداختند . از این مقطع در واقع دو حزب در حزب حکمتیست وجود داشت . نقد علنی بحث جنبش کمیتە های کمونیستی باعث انسجام بیشتر جمع هواداران کوروش شد. بە پلنوم های ٢١و ٢٢ قطعنامە و پلاتفرم جداگانە آوردند بدون اینکە در واقع اختلاف اساسی بین آنها و قطعنامە های دیگر وجود داشتە باشد. بە عینی معلوم بود مسلە اشان امر دیگریست ، مقابلە با هر کس و جمعی کە از بحث های کوروش انتقادی دارند، ودر این میدان برای بدست گرفتن رهبری حزب وارد مانور پیشروی و عقب نشینی می شدند . در پلنوم های ٢١و٢٢ وقتی فهمیدند بخت یارشان نیست با وساطت احزاب کارگری عراق و کردستان عقب نشستند. اما اقدامات محفلی اشان را علیە دبیر کمیتە مرکزی و دفتر سیاسی ادامە دادند . در این دورە این قطب بندی ها بر طرح و باز شدن اختلافات سیاسی سایە انداخت ، مخصوصا این رفقا از یک طرف بە سختی هر نقدی بە بحث های کوروش را تحمل می کردند وازطرف دیگر در درون تشکیلات استقبال چندانی از نە تنها بحث های سیاسی اشان بلکە از شیوە بر خورد و رفتارشان هم نمی شد ،ا ین فشار دو جانبە بود کە عاقبت باعث شد کە بە سیم آخر بزنند و دست بە آن عمل ضد حزبی بزنند ، عملی کە باعث ضربە جدی بە حزبییت و اعتبار کمونیسم کارگری شد . مسٶ لیت این ضربە بە کمونیسم کارگری بر عهدە کوروش مدرسی و جمع هوادارانش است.
انشعاب در حزب حکمتیست سرنوشت اجتناب ناپذیر این حزب نبود ، اختلاف سیاسی این حزب را دو شقە نکرد ، این انشعاب را سنت و فرهنگی غیر اجتماعی بە حزب تحمیل کرد کەهنوز با سنت حزب سیاسی بیگانە است ، تعهدش بە حزبییت دروغین است و این واقعیت را نمی پذیرد کە در هر حزب و سازمان سیاسی اختلاف نظر اجتناب ناپذیر است . این آن فرهنگ سیاسی ای است کە حزبیت را تا زمانی قبول دارد کە نظرات و عقایدش مورد قبول همگان باشذ . تجربە رویدادهای اخیر در حزب حکمتیست باید نقطە پایانی بە توکل بە فرد وضدیت آن با سنت های یک حزب سیاسی امروزی باشد ، تجربە حزب حکمتیست متاسفانە تجربە ناموفق این ادعا بود، کە بنا بە آن در حزب می توان با وجود نظرات متعدد عمل متحد جمعی داشت . و طنز تاریخ اینجاست کە این تز زیر پای مدعیان دوآتشە اش لە شد.
برای جبران این خسارت از نظر سیاسی و اجتماعی راه دشوار ووظایف سنگینی بر عهدە حزب حکمتیست است ، راهی کە کنگرە ٥ حزب حکمتیست باید قدم اول و محکم آن باشد.
همایون گدازگر
٢٠فوریە٢٠١٢