اسناد پايه اي حزب

مباحثات ؛ از منظر بهمن و ثریا! بهزاد جواهری

از منظر اژدها” عنوان نوشته ای است از منصور حکمت به بهمن شفیق که ناگهان به این حقیقت رسیده بود که درک منصور حکمت و رهبری وقت حزب کمونیست کارگری از کمونیسم کارگری دچار “چرخش” شده است، اینکه حزب کمونیست کارگری و منصور حکمت از انترناسیونالیسم دست کشیده اند، لغو مالکیت خصوصی و کار دیگر مشغله حزب کمونیست کارگری نیست و بحث “حزب و جامعه” و “حزب و قدرت سیاسی” بحثهایی هستند خارج از چارچوب فکری کمونیسم کارگری.

بهمن شفیق اما بدون دلیل به یکباره به ارائه این بحثها نپرداخت، این نق زدنها پیش زمینه ارائه بحثی بود که مبنای سیستم فکری بهمن شفیق را تشکیل می دهد. بحث بهمن شفیق این بود که حزب کمونیست کارگری “حزبى است كه در تبعيد تشكيل شده است، طى دوره اى چند ساله پرچم دفاع از ماركسيسم را برداشته است و بدنه و پيكره اصلی آن يك سازمان تبليغاتى در خارج كشور و پراكنده در اقصى نقاط جهان است. حزبى كه اساسا در آكسيونهاى سياسى اش و حجم انتشارات تبليغاتى اش تبلور خارجى دارد. حزبى كه درگير در سوخت و سازها و تحوﻻت روزمره طبقه اى كه خود مدعى نمايندگى منافعش است نيست.” (1). بهمن شفیق در ادامه به این نتیجه می رسد که حزب کمونیست کارگری یک حزب خارج کشوری است و در جواب منصور حکمت می نویسد که “تمام بحث رفيق به خارج كشور و به مبارزه سياسى همان كادرهاى حاضر در جلسه مربوط بود و نه به جنبش كارگرى” (همان منبع).

بهمن شفیق همچنین این موضوع را ارائه کرد که هیچ نوع مبارزه ای در سطح جامعه بعنوان مثال مبارزه برای برابری زن و مرد و مبارزات ضد نژادپرستی نمی تواند مبارزه قائم به ذات طبقه کارگر باشد. وی می گوید “چيزى كه رفيق نوشته بود اين تصوير بود كه گويا مبارزه ضدراسيستى و مبارزه براى رهايى زن مبارزه قائم به ذات طبقه كارگر است. من هم در مقابل تاكيد كردم كه عليرغم هر اهميتى كه اين مبارزات براى طبقه كارگر ميتوانند داشته باشند، عليرغم اينكه پيشرفت جنبش كارگرى در مقاطعى به شركت در اين مبارزات و رهبرى آنها گره ميخورد نميتوان آنها را مبارزه قائم به ذات كارگرى دانست. اين مبارزه براى لغو كار مزدى و مالكيت خصوصى است كه مبارزه قائم به ذات كارگرى است” (1).

کل بحث بهمن شفیق این بود که حزب کمونیست کارگری، “کارگری” نیست، خارج کشوری است و به مبارزات طبقه کارگر بیربط. بهمن شفیق همین یک تز را داشت و بقول منصور حکمت “مقدار زيادى توهم” (2). از همین رو از منظر اژدها پاسخی است مشخص در برهه زمانی مشخصی به شخصی که بجای ارائه نقد خود به برنامه حزب کمونیست کارگری، مسائل تئوریک، مصوبات و نقشه کاری حزب برای کسب قدرت سعی کرد با شیطان سازی از شخصیت منصور حکمت با حزب کمونیست کارگری تصفیه حساب سیاسی کند.

اینروزها اما بحث ارائه شده توسط بهمن شفیق در 13 سال پیش مبنی بر کارگری نبودن، بیربط بودن به مبارزات طبقه کارگر و حزب داخل و خارج کشوری بودن دوباره و اینبار توسط اقلیت انحلال طلب حزب حکمتیست و در راس آن رفیق کورش مدرسی سرباز کرده است. شباهت عجیبی بین بحث رفیق کورش و بهمن شفیق وجود دارد، هم در نحوه ارائه آن و هم در مورد مفاهیم بنیادی این بحث. هم رفیق کورش و هم بهمن با این دستاویز که حزب “کارگری” نیست، “خارج کشوری” است و “بیربط به مبارزات طبقه کارگر”، زمینه را برای ارائه بحث اصلی خود صاف کردند. رفیق کورش در سمینار “تحزب کمونیستی طبقه کارگر” می گوید “مشاهده اول این است که چپ ایران و آنچه که خود را کمونیست میخواند، تماما از طبقه کارگر ایران فاصله دارد، به زندگی و مبارزه روزمره پرولتاریای ایران بی‌ربط است، نقشی در آن ندارد و درگیر مسائل و معضلات و مشکلات آن نیست. احزاب و سازمانهای کمونیستی موجود بدون استثنا ربطی به طبقه کارگر ندارند” (3) (تاکیدها از من است).

آنروزها اگر بهمن شفیق با تزش می خواست با ايدئولوژى “دوم خرداد” درحزب کمونیست کارگری اپوزيسيون کارگرى درست کند، این روزها اما رفیق کورش مدرسی در تلاش است با همان دستاویزها، دیدی کاملا سندیکالیستی از مبحث تحزب کمونیستی در طبقه کارگر ارائه کند و بحث مغشوش “جنبش کمیته های کمونیستی” را به خط رسمی حزب حکمتیست تبدیل کند. شباهتها فقط در مفاهیم نیستند، هم رفیق کورش و هم بهمن شفیق خود را در ماورای مباحث قرار داده اند و از زبان شخصی سوم که گویا در سی سال گذشته در فضا زندگی کرده اند و از مبارزه سیاسی بکل دور، بحثهای خود را ارائه کرده اند.

جناح اقلیت حزب حکمتیست هم که امروز پرچمدار “بیربط بودن حزب حکمتیست به مبارزات طبقه کارگر” و خارج کشوری بودن آن شده است سعی زیادی داشته است تا حزب حکمتیست را به سرنوشت جمع بهمن شفیق، جمعی منزوی و موعظه گرا و کاملا بیربط به دنیای مادی و واقعی تبدیل کند. در طی چند سال گذشته همین جناح اقلیت بارها ارادت سیاسی خود را به بهمن شفیق ابراز کرده است، بهمن شفیق هم در مناسبتهای مختلفی این را به رسمیت شناخته است. بهمن شفیق در مورد اختلافات درونی حزب حکمتیست می گوید “به ویژه روی سخنم با آن دسته از رفقایی در این حزب است که اکنون مدتی است روند تجدید نظر در «حکمتیسم» را آغاز کرده اند و در عرصه های مختلف – از بررسی ماهیت و کارکرد دولت تا شیوه برخورد به جنبش کارگری – با دستگاه مفاهیمی متفاوت از دستگاه مفاهیم «کمونیسم کارگری» به تحلیل قضایا مینشینند. اصرار این رفقا بر انکار در فاصله گیری از دستگاه ایدئولوژیک کمونیسم کارگری، نه کمکی به خود این رفقا میکند و نه به سود مجادلات و مباحثات درون چپ سوسیالیست و کمونیست است. دوران نوین کمونیسم در ایران، در تداوم کمونیسم کارگری و سوسیالیسم کارگری و همه انواع سایه روشن های آن شکل نمیگیرد، در فراتر رفتن از آن است که رقم میخورد. اصرار این رفقا بر حفظ آن پوسته ایدئولوژیک تنها میتواند برانگیزاننده احساسات کینه جویانه در متعصبین خشک اندیش کمونیسم کارگری شده و به وخامت بیشتر اوضاع منجر شود. این رفقا یکبار برای همیشه باید بپذیرند که «مردگان را به مردگان واگذارند»” (4) (تاکیدها از من است). در نقطه مقابل اما رفقای انحلال طلب در همراهی با بهمن شفیق نه اینکه فاصله ای نگرفته اند بلکه بعد از اعلامیه انحلال طلبانه شان دیگر دلیلی برای پنهان کردن نزدیکی فکریشان با بهمن شفیق نمی بینند و علنا از همراهی با بهمن شفیق دفاع می کنند. رفیق اسد گلچینی درباره بهمن شفیق می گوید “آلان که تعدادی ادم شناخته شده چپ و کمونیست که من افتخار میکنم هزار بار در کنار آنها و در جنگ مشترکمان با سبز و بورژوازی شانه به شانه آنها بجنگم و بایستم”. (تاکیدها از من است).

علیرغم شباهت غیر قابل انکار بحث رفیق کورش مدرسی با بحثهای قدیمی بهمن شفیق و ابراز افتخار علنی رفقای انحلال طلب در همراهی با بهمن شفیق، رفیق ثریا شهابی که در پاسخ به درخواست اکثریت کمیته مرکزی کم مانده بود که مسئولیت سیاسی هلوکاست را هم متوجه هیئت دائم حزب حکمتیست نماید (6) با نوشتن مقدمه ای از طرف خود مطلب “از منظر اژدها”ی منصور حکمت را دوباره منتشر کرده است (7) و همین نوشته جوابی سخیف از طرف بهمن شفیق گرفته است (8). مطلب رفیق ثریا اما با دو پیش فرض غلط آغاز شده است؛ اول اینکه رفیق کورش مدرسی، “منصور حکمت” است و دوم اینکه رفقای اکثریت دفتر سیاسی “بهمن شفیق”. علیرغم علاقه شخصی من به رفیق کورش مدرسی، این پیش فرض که ایشان منصور حکمت است بنظر من با سیستم فکری ایشان بخصوص بحثهای ارائه شده توسط وی در دو سال گذشته و عدم انسجام فکری وی هیچ سنخیتی ندارد (نقد مفصلتر خود به سمینار “تحزب کمونیستی طبقه کارگر” را در چند روز آینده منتشر خواهم کرد). دوم اینکه تفاوت فکری و تشکیلاتی رفقای اکثریت دفتر سیاسی با جناح انحلال طلب مشخص است و در طی دو سال گذشته در قالب مقالات و ارائه سمینارهایی بیان شده است. مسئله دیگر اینکه منصور حکمت با نوشتن “از منظر اژدها” نارضایتی خود را از اینکه بجای نقد مبانی فکری اش مورد هجمه شخصی قرار گرفته بود ابراز کرد. امروز اما هیچکس به رفیق کورش مدرسی توهین شخصی نکرده است بلکه این مبانی فکری ایشان است که مورد نقد وسیع قرار گرفته است. امروز اما رفیق کورش مدرسی برای رفقای انحلال طلب “خط قرمز” شده است و نوعی اشرافیت تشکیلاتی و رهبری فراقانونی برای ایشان قائل شده اند. بهمین دلیل است که هیچگونه نقدی از ایشان را بر نمی تابند. بر همین اساس است که اعضا و کادرهای حزب حکمتیست باید خودسانسوری کنند تا “خط رسمی” حزب مورد بازخواست قرار نگیرد! این نه تنها تعرضی به حزبیت و تبدیل بخشی از حزب به “مجلس خبرگان” است بلکه دگردیسی آرام از ماتریالیسم به آیده آلیسم است. جناح انحلال طلب حزب حکمتیست دارد به بهانه “حفظ حرمت”، ماتریالیسم حزبی را دچار دگماتیسم مرگباری می کند و قداستی را بوجود می آورد که برای حزب حکمتیست سمی و کشنده است.

من در نوشته ای دیگر در پاسخ به رفیق خالد حاج محمدی به این مقدس کردن شخصیتی که خود توانایی کامل در پاسخگویی به نقد دیگران را دارد اشاره کرده ام (8). برای شخص من، و برای هر کمونیست دیگری نه مارکس، نه لنین و نه هیچ بشر دیگری نباید “خط قرمز” باشد و بهیچوجه نباید هیچ پدیده ای را تقدیس کرد و پیچیدن افراد در “هاله ای” از “تقدس” تنها به شخصیت سیاسی و اعتبار آنها در میان کمونیستهایی که نباید هیچ “خط قرمزی” داشته باشند ضربه می زند. گناه رفیقی که خواستار پاسخگوئی رفیق کورش مدرسی در مورد تناقض رفتاری در مورد انشعاب از حزب کمونیست کارگری در سال 2004 و بحران امروز در حزب حکمتیست است، چیست؟ درخواست “معذرتخواهی” از رفیق کورش چرا باید هتک حرمت تلقی شود؟ امروز استاندارد همین بورژوازی که هدف ما نابودیش و جایگزین کردن آن با نظامی فاقد طبقه است از برخورد بلوک انحلال طلب حزب حکمتیست به یادداشت این رفیق بهتر و انسانیتر است! این تناقضات را نمیتوان با حمله به شخص معترض زیر فرش کرد، نمیتوان در سال 2004 نوشت “کنگره فوق العاده در اصول سازمانی حزب نيست پلنوم باید در مورد آن تصمیم بگيرد” (10) و یا “پلنوم، ارگانهای رهبری، کمیته ها و سلسله مراتب حزبی را دور نزنید” (11) و امروز همان رفیق موضعش کاملا متناقض با موضع چند سال پیش اش باشد. بالاخره اینها سوالاتی هستند که من و بخشی از حزب داریم و تا به حال جواب قانع کننده ای از کسی در این مورد نشنیده ایم.

از منظر ثریا و دیگر رفقای انحلال طلب، رفیق کورش مدرسی جایگزین منصور حکمت می شود، رفقای اکثریت دفتر سیاسی حزب حکمتیست جایگزین بهمن شفیق و در عین حال بهمن شفیق تبدیل به کمونیستی شناخته شده که باید به همراهی با وی “افتخار” کرد. از منظر بهمن شفیق اما “تجدید نظر در حکمتیسم” کافی نیست و باید “مردگان را به مردگان سپرد”. باید منتظر ماند و دید سیر حوادث این خود اژدها خوانده جدید و این شاهزاده مستاصل را چقدر به همدیگر نزدیکتر خواهد کرد!

بهزاد جواهری
22 فوریه 2012

منابع:

1. بهمن شفیق: یک گام به پیش،چندگام به پس
2. منصور حکمت: از منظر اژدها،نامه اول در مورد مطلب بهمن
3. کورش مدرسی: طبقه کارگر وتحزب کمونیستی
4. بهمن شفیق: دهه ازدست رفته – گفتگوهایی پیرامون کمونیسم کارگری (3 و 4)
5. مکاتباتی میان رفیق اسد گلچینی، جمال کمانگر و بهزاد جواهری
6. ثریا شهابی: کدام معجزه ازکدام ناجی!
7. ثریا شهابی: از منظر اژدها شماره دو
8. بهمن شفیق – ازمنظرانسان: پاسخی دیگربه «ازمنظراژدها»
9. بهزاد جواهری: لطفا بیرون کابین خلبانها هیاهو نکنید وهواپیما را به سمت سقوط نبرید!
10. کورش مدرسی – کنگره فوق العاده در اصول سازمانی حزب نيست پلنوم باید درمورد آن تصمیم بگيرد
11. پلنوم، ارگانهای رهبری، کمیته ها وسلسله مراتب حزبی را دور نزنید، نامه جمعی از رفقای حکمتیست به رهبری وقت حزب کمونیست کارگری سال 2004

منتشره در نشریه کنگره دوره پنجم شماره 4