مقالات

آزادی روابط جنسی یک شرط آزادی زن است! قسمت اول پروین کابلی

موجی از قتل زنان در سراسر ایران در جریان است. قتل رومینا یک واکنش جهانی را بوجود آورد. از شمال تا جنوب هر روز خبر قتلی دهشتناک منتشر میشود. برای هر ناظری که این وضعیت فجیع را تعقیب میکند اولین سوال اینست که چرا زنان به دست عزیزان خود این چنین به خاک و خون کشیده میشوند؟ آیا فاکتورهایی جدیدی در این وضعیت نقش بازی میکنند؟ آیا تشدید فقر در ایران، گسترش بیکاری و نا امنی و پاندمی کرونا عامل تشدید این جنایتها است؟ آیا آپارتاید جنسی و سنتهای عقبمانده بیش از همیشه مسبب اصلی کشتار زنان در این شرایط میباشد؟ کدامیک از این فاکتورها نقش تعیین کننده تری دارند؟ برای جواب به این سوالات باید سری به تاریخ زد.

ستمکشی زن و قتل زنان تاریخی به قدمت تمدن انسان در روی کره زمین دارد. ستمکشی زن محصول مستقیم جامعه سرمایه داری نیست. از همان هنگام که جامعه به طبقات تقسیم شد و مالکیت خصوصی و فردی مرسوم گشت، زنان به عنوان “مایملک قبیله و نقششان در تولید مثل”، موقعیت اجتماعی شان را نیز تغییر داد. تنزل و تغییر این موقعیت و تبدیل شدن به تبعه درجه دو، تاریخ انسان زن را نه تنها تغییر داد بلکه جامعه بشری را با یک دگرگونی عظیم در روابط و سنت هایش روبرو نمود. زنان در این دوره تاریخی نه یک روزه بلکه قدم به قدم و در پروسه تقسیم کار به مانند مایملک قبیله وظیفه تولید مثل و ادامه بقای ثروت جامعه ای که در آن میزیستند را بعهده گرفتند. در این دوره است که بروشنی محدودیت در مناسبات جنسی زن شکل میگیرد. محدویت رابطه جنسی زن به افراد قبیله دقیقا به نگهداری املاک و ثروت قبیله ربط دارد. هر رابطه خارج از این چهار چوب میتوانست دست قبایل دیگر را برای تقسیم این ثروت باز کند. در اینجا است که حفاظت از جنس زن، سنت هایی را تولید میکند که بعدها با کلماتی مانند “شرف، ناموس، پاکدامنی، غیرت، باکرگی” خوانده میشود.

انسانها در تکامل رشد خود و در تصاحب زمینهای بیشتر، در تبدیل قبیله و طایفه به شهرنشین و قوم و سپس ملت، همراه دیگر مایملک اش، سنت “مالکیت زن” را پاس میدارد و به دوره های دیگر حمل میکند. این مناسبات و رابطه اش با زن و نقش وی به مانند یکی از اشکال و خصوصیات مالکیت خصوصی که براساس زور پایه گذاری شده است، به زیست خود ادامه میدهد. مناسباتی که مبتنی بر زور و اجبار و قهر است در همه جا تسری می یابد. زور و اجبار وارد روابط فردی و اجتماعی انسانها میشود. به همین ترتیب نابودی فیزیکی زن به یک روش برای ادامه بقا براساس کدهای اجتماعی و تضمین اصل مالکیت تبدیل میشود. قربانی کردن زنان و دختران سرکش و نافرمان با نقشه آگاهانه افراد و بستگان نزدیک و سکوت دیگران اجرا میشد. “ناموس و شرف” برباد رفته خانواده و قبیله تنها با ریختن خون “خاطی” برگردانده میشد!

ظهور ادیان مختلف برای انقیاد مردم و توجیه فلاکت و بردگی آنان، از عهد عتیق تاکنون، به سهم خود زن ستیزی را در سنت ها و قوانین مختلف به مرور تحکیم کرد. مرکز این فرمولبندی جنسیت زن بود. زنانگی بعنوان یک “خطر” که باید کنترل شود نقطه مشترک کلیه این تفکرات بوده و هست. “ناموس” و “شرف” بعنوان ارزشهائی غیرقابل بحث وارد زندگی انسان شد. تک همسری در تمام ادیان به زنان تعلق گرفت و مردان میتوانستند برای بقای نسل تا حد ممکن انجام وظیفه کنند. تا قبل از این سرپرستی حقوقی کودکان در اختیار مادرشان قرار داشت و قبیله و یا طایفه وظیفه پرورش، نگهداری و حفاظت از آنها را داشت. اما به مرور سرپرستی کودک به پدر تعلق گرفت چرا که تملک از پدر به ارث میرسید. کودکان دختر یا قربانی خدایان می شدند و یا از همان کودکی با خانواده های دیگر مورد معامله قرار میگرفتند. برای تبدیل مردسالاری بعنوان فرهنگ و باور مردم و تبدیل آن به طبیعت انسان از داستان، شعر، قصه های کودکان، تئاتر و نقاشی، لباس و خدایان کمک گرفته شد تا همه این فرودستی به “آداب و سنت” تبدیل شدند. تمام داستانهای عشقی تاریخ مانند رومئو و ژولیت و لیلی و مجنون تراژدی دو انسان از دو خانواده غیر خودی است. زنان موظف شدند بعنوان کسانی که در سالهای اول رشد و پرورش کودک نقش دارند تمام این سنت ها و آداب و رسوم را در تربیت نسل آینده دخالت دهند. زنان خود در مکانیزم خانواده بعدا به پاسداران بدون منازعه ستمکشی زن تبدیل شدند.

کمتر کسی هست که داستان کلاه قرمزی را نشنیده باشد. این داستان در تمام فرهنگهای مختلف وجود دارد و هدف آن هشدار به دختران جوانی است که میخواهند خود مستقلا وارد جامعه شوند. نطفه داستان منع کلاه قرمزی در مقابل راهی است که انتخاب کرده است که دامن گرگ نیفتد و پاکدامنی و بعبارتی باکرگی خود را از دست ندهد. نجات دهندگان کلاه قرمزی از مادر و مادر بزرگ تا همسایه و محافظ قانون و سنت در چهره شکارچی پیر هستند. در این داستان با همکاری دستجمعی کلاه قرمزی هیچ آسیبی نمی بیند و زنده میماند. اما پیر مرد شکارچی به حیات گرگ متجاوز خاتمه میدهد. اما این تنها کلاه قرمزی نیست که خطای کوچکی میکند. دختری که نرمهای جامعه را دنبال نمیکند به “مادر بی بند و بارش” رجوع داده شده و از شانس یک زندگی آرام محروم می شود. باکرکی معنا پیدا کرد و زنان مطلقه و یا “بیوه” بعنوان جنس دست دوم ارزش کمتری داشته و زنی که فقط دختر بدنیا می آورد مورد نفرت و بی احترامی قرار می گرفت. تا چند قرن پیش مردانی که در جنگهای صلیبی شرکت میکردند زنانشان را با کمربند پاکدامنی Chastity beltدر غیاب خود مجهز میکردند.

در قرون وسطی زنانی که این مناسبات را قبول نداشتند و یا سرکش بودند به جادوگری متهم می شدند. با حمله به خانه وی را نابود میکردند و یا در آتش زنده زنده سوزانده می شدند. صفتهای بد و بی ارزش در میان مردم حتی در اختلافات شخصی به زنان تعلق دارد. در فرهنگ زبان لغتهای فحاشی به مادر و خواهر و دختر و زن نسبت داده می شود. حتی در نزاع های شخصی برای از میدان بدر بردن حریف “شرف و پاکدامنی” آنها مورد حمله قرار میگیرد. تمام اینها در ارث، سرپرستی کودکان، حق ازدواج ، کار، اخلاقیات و تفکر به قانون تبدیل شد. بدینسان زن فرودست زاده شد و مردسالاری به یک پایه اصلی نظامهای مختلف تبدیل شد.

سرمایه داری از وقتی که به سیستم جدید بهره کشی انسان بدل شد از همان ابتدا موقعیت زنان و جایگاه فرودست زن را با خود همراه نمود. فرودستی زن شکل دیگری یافت اما وظیفه زن و فرهنگ مردسالاری که در جامعه سازمان و قوام یافته بود به حیات خود ادامه داد. زنان “ناموس” مردان، خانواده، محله، جامعه، و ملت بودند. رنسانس فکری در اروپا ، شعار برابری و آزادی و تقابل فکری با مذهب و خرافه، سپس مبارزات زنان از اوائل قرن ۱۸ میلادی، و مهمتر نیاز سرمایه به کار زنان در خارج از خانه، وضعیت زنان را در بسیاری از جوامع تغییر داد. این مبارزات و تحولات اجتماعی نگاه مذهبی و عشیرتی و عقبمانده به جنسیت زن را بطور جدی به مصاف طلبید. قوانین بسیاری برای عدم تعرض جنسی و فیزیکی به زنان تغییراتی جدی را در موقعیت اجتماعی و فرهنگی زنان بوجود آورد. عمدتا در قرن نوزده و بیست در تعدادی از کشورها سکس با اعمال زور حتی با همسر جرم شناخته شد. ازدواج کودکان ممنوع و منسوخ اعلام شد و کودکانی که خارج از ازدواج به بدنیا می آمدند بعنوان شهروندان حقیقی به رسمیت شناخته شدند و کلمه “حرامزاده” از کتابهای مرجع حذف و بخشا در محاوره روزمره مردم محو شد. “شرف و ناموس” به کلمات غریبی مبدل شدند و معنای فرهنگی و فکری خود را از دست دادند. اما هنوز ستم براساس جنسیت جان سختی میکند و بعنوان یک محور جدی فرودستی زنان وجود دارد و هر روز ابعاد فاجعه بارتری میگیرد.

در تمام جنگهایی که در تاریخ بشر اتفاق افتاده است از زنان و کودکان بعنوان اسیران جنگی و جنسی استفاده شده است تا بتوان حریف را مغلوب نمود. در جنگهای بالکان در دهه نود میلادی تجاوز به زنان “ملیتهای مغلوب” به یک پدیده رایج تبدیل شد. شهادت زنان و کوهی از اسناد نشان میدهد که چگونه با زنان در این جنگها رفتار شد و بسیاری حتی مورد تجاوز جمعی قرار گرفتند و در اردوگاههای ویژه نگهداری می شدند. این در قلب اروپای متمدن اتفاق افتاد. امروز کمتر کسی در جهان است که جنایات داعش را نسبت به زنان ایزدی از یاد برده باشد. نژادپرستان بشدت با زنانی که با دیگر مردم منتسب به ملیتهای دیگر رابطه برقرار کرده و صاحب فرزند شده باشند برخورد میکنند.

نیاز سرمایه به تداوم ستمکشی زن و سازماندهی استثمار و کسب سود بیشتر، زنان را از داشتن حقوق برابر در جامعه محروم نمود و فرودستی زن به عنوان یک رکن نظام سرمایه داری تثبیت شد. زنان هنوز در بیشتر کشورها از حقوق ابتدائی شهروندی محرومند، سطح سواد آموزی پائین تری دارند و درصد بالایی بیکار هستند. حتی بیکاری در میان زنان تحصیکرده ببیشتر از مردان است. دستمزدهای زنان در کشورهای که پیشرفته محسوب میشوند و زنان موفقیتهای زیادی بدست آورده اند هنوز در مقایسه با مردان در کارهای مشابه پائین تر است. علیرغم تغییرات جدی فرهنگی و برابری در قانون در همه عرصه های سیاسی و اجتماعی در این کشورها، آنهم به یمن مبارزات مردم که عمدا بعد از انقلاب ۱۹۱۷ در روسیه اتفاق افتاد و دامنه آن به بقیه نقاط جهان کشیده شد، اما زنان هنوز بر اثر خشونت چه در خانه و چه در جامعه از بین میروند. هنوز آمار قربانیان خشونت و قتل زنان بسیار بالاست. اما پدیده “ناموس و ناموس پرستی” در بسیاری از مناطق دنیا به دست فراموشی سپرده شد. اما در کشورهایی که انقلاب و تحولات اجتماعی و جنبشهای سیاسی مختلف نتوانستند تغییراتی جدی در قوانین و چهارچوبهای فکری و فرهنگی ایجاد کنند، پدیده “ناموس پرستی” در جوار مالکیت و بعنوان بخشی از آن در اشکال دیگری به حیات ننگین خود ادامه داد. از دهه ۷۰ میلادی با ظهور جنبش اسلام سیاسی در ایران و کشورهای خاورمیانه و حتی میان جوامع مهاجرین در کشورهای غربی، قتل ناموسی و ناموس پرستی مجددا به پدیده ای آکتوئل تبدیل شد. رابطه این منش و فرهنگ با مذهب و اسلام قدیمی تر است.

٢٥ ژوئن ٢٠٢٠