در دنیایی که پول و ثروت و تعلقات طبقاتی نقش تعیین کننده ای در برخورداری از امکانات و مزایای زندگی دارد، همه چیز به همه کس تعلق نمیگیرد. آموزش و امکانات تحصیلی، خانه و محل سکونت، لباس و خوراک، لذتهای زندگی و حتی هوا و آب هم به یکسان بین همه تقسیم نمیشود. در حلبی آبادها و حاشیه نشین های کلان شهر تهران و در محلات ثروتمند نشین همان شهر، دو دنیای متفاوت با دو نوع آب و هوا وجود دارد. درد و رنج و محنت روزانه از مناطق مشخصی به بعد اجازه ورود ندارند، همچنانکه شادی و رفاه، خوشبختی و سعادت. دره عمیقی بین فقر و ثروت، بین دنیای طبقات دارا و ندار وجود دارد. شرایط مشقت بار زندگی اکثریت عظیم جامعه گواه این مدعاست. آنهایی که بدلیل کمبودهای متعدد و حتی موردی در زندگی خودکشی میکنند، آنهایی که قادر به تامین مایحتاج روزمره زندگیشان نیستند و هر روز با دست خالی و شرمسار باید به منزل برگردند، هیچ قرابتی با اقلیتی که ثروت و رفاه زندگیشان به قیمت فلاکت اکثریت مردم بدست آمده ندارند. نظامی که در آن اقلیتی ناچیز، با تکیه بر ابزار قدرت، ماشین سرکوب و اشاعه خرافه؛ اکثریتی عظیم را به اسارت کشیده است. در این نظام هیچ چیز بر قاعده اش استوار نیست.
منطق حاکم بر مناسبات سرمایه داری در همه جا تحصیل سود بیشتر و هزینه کمتر است. در این میان و برای رسیدن به این درجه از سودآوری آنچه که قربانی میشود زندگی، سلامت، سعادت و آینده تولید کنندگان ثروت اجتماعی است. این نظام تنها به تشدید استثمار و سرکوب سیاسی متکی نیست، ایدئولوژی یک رکن مهم توجیه این وضعیت است. هر مانعی برسر راه بسط سرمایه وجود داشته و دارد بناچار کنار میرود اما در عین حال استفاده از هر ابزاری برای سرپا نگهداشتن این مناسبات مبتنی بر نابرابری و تبعیض مجاز است. دین و خرافه، ملیت و قومیت، تبعیض براساس جنسیت، ایجاد شکافهای کاذب میان مردم، از ابزارهای رایج تداوم سلطه طبقات حاکم هستند. مرزهای جغرافیایی و محل سکونت هم نقش تعیین کننده ای ندارد. از دولتهای به اصطلاح دمکرات تا دیکتاتوری های عریان بورژوائی، منطق عام سلطه این اقلیت ناچیز با درجاتی از شدت و ضعف همه جا یکسانند.
از ریودوژانیرو تا تهران کودکان کار برای تامین زندگی خود و خانواده ناچار به دستفروشی، زباله گردی و انجام کارهای سنگین میشوند. زنان برای سیر کردن شکم کودکانشان تن فروشی میکنند و مورد تجاوز و خشونت و تحقیر قرار میگیرند. تحت این مناسبات بشدت خشن و ضد بشری است که محسن محمدپور کارگر ۱۷ ساله اهل خرمشهر تنها با دو دست لباس برای پیدا کردن کار و تامین زندگی و معیشت خود و خانواده اش به تهران میاید و در آبان خونین ۹۸ با شلیک مستقیم گلوله مزدوران رژیم اسلامی به قتل می رسد. ۱۵۰۰ جان شیفته را گرفتند تا حکومت جنایتکار اسلامی موقتا سرپا بماند.
این نظام بانی و مسبب مشقات مردم است. مسئول خودکشی جوانان و نوجوانان و کارگران این نظام است. خودکشی برای محروم شدن از مدرسه، نداشتن یک تلفن، گرسنگی، اخراج از کار، فشارهای فرهنگی واپسگرا در خانواده و جامعه، امری “عادی” نیست. اینها از یک فروپاشی اجتماعی و سقوط ارزش جان انسانها خبر میدهند. کسی هم خود را پاسخگو نمیداند، انگار حق این مردم نگون بخت بیشتر از این نیست، انگار برای مردن به دنیا آمده اند! نمونه تازه این وضعیت فجیع کارگر ساختمانی اهل کرمانشاه است که بدلیل قطع بیمه بیکاری خود را به آتش میکشد. دیدن این صحنه آنچنان دردناک و سخت است که زبان از بازگویی آن قاصر میشود. این در شرایطی است که اخبار اختلاس و دزدیهای نجومی و ریخت و پاش حکومتی ها و نکبت زاده هایشان آنطرف سکه گرسنگی و خودکشی است. برای تداوم این وضعیت، تلاشی عظیم با سرمایه گذاری سرسام آور جهت جدا کردن سرنوشتها ازهم، ممانعت از اتحاد این توده عظیم کارگر و زحمتکش و ایجاد تفرقه و تنش میان آن در جریان است. اشاعه خرافات دینی و مذهبی، تحمیل جنگ و آوارگی، تبلیغات و تحریکات قومی و مذهبی و فاشیستی، در مقابل هم قرار دادن انسانهایی که هیچ منفعتی از این جنگ و دشمنی ها ندارند، یک وظیفه تعطیل ناپذیرشان است.
در این نظام کارگری که برای حقوق معوقه و بیمه بیکاریش مبارزه میکند، به فقدان ایمنی محل کار اعتراض دارد، تن به استثمار قرون وسطایی نمیدهد و حرمت و کرامت انسانیش را اعاده می کند، سر و کارش با پلیس و یگان ویژه و زندان و شکنجه می افتد. برایش سناریوهای سوخته می سازند تا مجبورش کنند بر اتهامات واهی و احکام کیلویی زندان صحه بگذارد. در همان حال سرمایه دار دزد و اختلاسگر و شارلاتان از امتیازات ویژه و محافظت قانونی برخوردار است که مهمترین وظیفه اش مراقبت و دفاع از سیستم موجود است. در این مناسبات وارونه و بشدت نابرابر است که خبرنگار-بازجو شاکی زندانی آزادیخواه می شود. در این نظام آمنه سادات ذبیح پور بازجو- خبرنگار صاحب حق است و علیه سپیده قلیان دختر معترضی که علیه بیحقوقی کارگران اعتراض کرده، پرونده باز میکند.
در آبان ۹۸ مردم کارگر و زحمتکش خسته از اینهمه ستم و سرکوب و در منگنه فقر و گرانی، به خیابان آمدند و خشم فروخفته را با “جمهوری اسلامی نمیخوایم، نمیخوایم” فریاد زدند. پایه های قدرت اسلامی و نمادهای مذهب و سرمایه را مورد تعرض قرار دادند و با ارگانهای سرکوب وارد جنگ خیابانی شدند. حاکمیت اسلامی وحشت زده از خیزش توده ای، با کشتن صدها تن و بازداشت هزاران نفر مردم معترض را سرکوب کرد. اما نفرت و خشم مردم نه تنها فروکش نکرد بلکه عمیق تر و جدیتر شد. بدون تردید مردم کارگر و زحمتکش منزجر از این اوضاع وخیم، با آبانی دیگر و خیزشهای دیگر به عمر ننگین این حکومت خاتمه خواهند داد. این وضع قابل ادامه نیست و باید تغییر کند، تصمیم و عزم جنبش طبقه ما بر اینست که جامعه وارونه کنونی را از قاعده اش بر زمین بگذاریم!
۱۹ نوامبر ٢٠٢٠