مقالات

ملاحظاتی در باره “کنفدراسیون کار ایران”- خارج کشور سیاوش دانشور

ملاحظاتی در باره “کنفدراسیون کار ایران”- خارج کشور

سیاوش دانشور

روز جمعه ۲۳ فوریه ۲۰۲۴ خبر ایجاد “کنفدراسیون کار ایران خارج کشور” منتشر شد. در همین روز با حضور تعداد نامعلومی، “اولین مجمع عمومی کنفدراسیون کار ایران ـ خارج از کشور با حضور اعضای اصلی و مهمانان در ساختمان مرکزی کنفدراسیون اتحادیه‌های کارگری آلمان DGB واقع در برلین پایتخت آلمان برگزار شد”. رسانه ها از تشکیل “کنفدراسیون کار ایران”، “کنفدراسیون کارگران ایران” سخن گفتند و اطلاعیه پایانی اولین مجمع عمومی تنها به ذکر رئیس و اعضای هیئت مدیره و خزانه دار و بازرسان اکتفا کرده و همراه با اساسنامه منتشر کرده است. تاکنون بجز دو گفتگو با رئیس هیئت مدیره و یک عضو دیگر، عکسی و فیلمی از این نشست و تشکیل دهندگان و میهمانان آن منتشر نشده است.

پروسه غیر شفاف
شفافیت و علنیت از ارکان مهم یک مبارزه سیاسی سالم و اجتماعی هستند. اگر در ایران اختناق از بروز این علنیت و شفافیت ممانعت میکند که آنرا هم مردم با مبارزات انقلابی درهم شکسته اند، در خارج کشور چنین مانعی وجود ندارد و تحزب و تشکل و عضویت در کلوپ های ورزشی و فرهنگی و گروه های مورد علاقه جزو بدیهیات فرهنگ سیاسی کارگران و مردم اروپا است. طبعا افراد همنظر حق دارند کی و کجا مباحث شان را علنی کنند و یا در پروژه ای با دیگران شریک شوند یا نشوند. حق ایجاد هر نهاد و دسته و حزب و کمپین و غیره جزو اصول بدیهی آزادی بیان و تشکل است. به طریق اولی اعضای “کنفدراسیون” هم حق دارند هرچه تشکیل دهند و با کسی شریک شوند یا نشوند. ما از این سمت انتقادی نداریم. ما دوست داریم بجای فرهنگ منحط ضد تحزب و ضد تشکل و تحبیت انفراد و اتمیزه بودن، افراد و محافل و بخشهای مختلف مردم متشکل شوند؛ عضو احزاب سیاسی و نهادها در کشور محل اقامتشان یا احزاب اپوزیسیون شوند، عضو اتحادیه ها و سازمانهای زنان، کانونهای مبارز و ضد فاشیست شوند، برای علائق مشخص شان در سطوح مختلف فردی و اجتماعی با همفکرانشان متحد شوند. ما دوست داریم در متنوع ترین اشکال کارگران و مردم متشکل و متحد شوند، انفراد و اتمیزه بودن فضیلت نیست، حاصل سرکوب و درونی شدن سرکوب آنست. تشکل و تحزب نشان رشد فرهنگ سیاسی و پاسخ به نیازهای مادی و واقعی است که تاریخا طبقه کارگر و کمونیسم کارگری پرچمدار آن بوده است و اختناق سرمایه همواره آنرا کوبیده است.

به همین اعتبار در هر قلمروی در خارج کشور، روش کار مهم است. شفافیت و مسئولیت پذیری مهم است. جامعه هدف و افکار عمومی پیشرو را مخاطب قرار دادن و در جریان گذاشتن مهم است. حتی نیروهای راست و بورژوا، علیرغم اینکه هر کار و سیاست شان با لابی و مخفیانه و توطئه و بند و بست پیش میرود، صورت ظاهر را نگاهمیدارند و افکار عمومی را برای اهدافشان آماده میکنند. بویژه اگر از قطب کارگران و سوسیالیست ها و برابری طلبان جامعه بخواهید حرف بزنید، به طریق اولی روش کار بسیار مهم و حیاتی است و هر اشتباه با خود تردیدها و سوءظن ها بهمراه می‌آورد. شاید یک دلیل اینکه روزهای بعد از اعلام “کنفدارسیون” خبر استعفاها را می شنویم، همین عدم شفافیت و مسائل بعدی ناشی از آن است که کل پروژه را زیر ابهام قرار میدهد.

کسانی که میخواهند یک سازمان دمکراتیک و بین المللی بوجود بیاورند، هیچ موجبی وجود ندارد که از همان ابتدا با طرح و معرفی سیاست و پروژه شان در سطح علنی و فعالانه کار نکنند، برای گردآوری یک نیروی قابل قبول و متناسب با نامی که انتخاب کردند از همان ابتدا تلاش نکنند. هیچ دلیل مهمی این را توجیه نمیکند. بویژه که این جنس کار (مثلا جلب حمایت اتحادیه های کارگری در غرب از کارگران ایران) دهه های متمادی است که تجربه عملی، طیفی از فعالین و نهادها و نشریات در کشورهای مختلف دارد و راهی کوبیده شده است. چرا تشکیل دهندگان به اصل و هدف اعلام شده شان پایبند نبودند و تا این حد مخفی و غیر شفاف آنهم در خارج کشور عمل کردند؟ اگر سیاست “کنفدراسیون” مبتنی بر نقد کل اقدامات تاکنونی و روشهای کار است و به اشکال دیگری میخواهد مدافع “نیروی کار در خارج و داخل ایران” باشد، همین را باید بحث میکرد و برای آن همفکر و کادر و فعال و نیرو بسیج میکرد که اولین مجمع عمومی میتوانست حاصل چنین پروسه چند ماهه ای باشد. اگر این دومی هم نبوده، که از دست اندرکاران عمدتا غیر آشنا به مسائل کارگری میتوان فهمید که وجود چنین نقد و جمعبندی ای موضوعیت نداشته و ندارد، پس چرا به این صورت عمل کردند؟

موضع تان در مورد جمهوری اسلامی چیست؟
“کنفدراسیون” در خارج فعالیت میکند و زیر فشار سرکوب جمهوری اسلامی نیست، اما موضعش در مورد جمهوری اسلامی روشن نیست. مثلا د.گ.ب جزو اتحادیه هائی بوده است که طی سالهای طولانی کمترین حمایت از جنبش کارگری ایران را بدلیل روابط حزب متبوعش (سوسیال دمکرات) با جمهوری اسلامی انجام نداده است. آیا د.گ.ب امروز مثلا مانند ث.ژ.ت و برخی از شخصیتهای شناخته شده کارگری اروپا مانند جان مک دانل و دیگران از کارگران و تحرک انقلابی مردم علیه جمهوری اسلامی حمایت می کنند و یا سیاست بنیاد صدراعظم آلمان تغییر کرده دارد؟ چرا در اظهارات تاکنونی در این مورد روشنگری نکردید؟

انترناسیونالیسم یا موضع شبه بوندیستی
اساسنامه “کنفدراسیون” بر انترناسیونالیسم تاکید میکند اما میخواهد “مدافع نیروی کار ایرانی در داخل و خارج کشور باشد”. داخل فعلا بجای خود، چرا کارگر و شهروند این کشورها را بعنوان “ایرانی” جدا میکنید؟ این موضع شبه بوندیستی چه ربطی به انترناسیونالیسم دارد؟ زمانی “فدراسیون پناهندگان ایرانی” در اصول اعلام شده تاسیس اش بروشنی اعلام میکرد که یک هدفش اینست پناهندگان را با طبقه کارگر و مبارزات ضد راسیستی و پیشرو در همین کشورها متحد کند، شما بعنوان “کنفدراسیون” آنهم “کار” چرا حساب ایرانی ها را از کارگران این کشورها جدا میکنید؟ کارگران در این کشورها عمدتا عضو اتحادیه محل کارشان هستند، بخشا در احزاب سیاسی عضوند و در سیاست ایران هم دخالت میکنند. سالهای طولانی است که تلاش شده بین کارگران اروپا و ایران یک همبستگی عمیق طبقاتی ایجاد شود. حتی بحث شده که از همبستگی استفاده نکنیم بلکه از اتحاد انترناسیونالیستی و همسرنوشتی طبقاتی نام ببرید، نباید به عقب رفت.

“استقلال” یا ضد تحزب؟
اساسنامه فدراسیون میگوید: “کنفدراسیون یک سازمان کاملا مستقل است. سیاست‌ها، عملکرد و سبک کار کنفدراسیون و ارگان‌ها و نهادهای زیرمجموعه آن بدون وابستگی مالی و سیاسی به کارفرمایان، دولت‌ها، احزاب، سازمان‌های سیاسی و مدنی و جوامع مذهبی است”. همینطور در یکی از شرایط برای اعضای هیئت مدیره میگوید: “عدم عضویت در احزاب سیاسی ایرانی”!

استقلال یک نهاد غیرحزبی و اتکا به مکانیزمهای تصمیمهای خود آن نهاد مثل مجمع عمومی بسیار مشروع و درست است اما نهادهای مستقل که به وفور در همین کشورها وجود دارد، ضد احزاب نیستند و یا “استقلال”شان را با ممنوعیت حضور اعضای احزاب معنی نمیکنند. همان د.گ.ب و بنیاد رئیس جمهور آلمان که اسپانسر جلسه “کنفدراسیون” شده اند، تا مغز استخوان حزبی اند. عضویت و قرار گرفتن در راس هیچ اتحادیه و سازمان کارگری مشروط به عدم عضویت فرد در احزاب سیاسی نیست. حقوق بشری ها که “کنفدراسیون” از آنها دفاع میکند یک بستر سیاسی واقعی و معرفه و متشکل از احزاب و جریانهای سیاسی اند. حقوق بشر اساسا کد مشخصی در یک بلوک بندی سیاسی دنیای امروز است. وانگهی چرا باید یک نهاد که به هر حال نام “کار” و “کارگر” را یدک میکشد، از ممنوعیت اعضای احزاب برای هیئت مدیره اش حرف بزند؟ این چه نوع فرهنگ پیشرو و چه نوع “استقلالی” است که دولت سرمایه داری و نهاد مرتجع مذهبی و حزب سیاسی ممنوعه و “منحله” در جمهوری اسلامی را در یک سطح قرار میدهد؟ نکند منظورتان احزاب چپ و سوسیالیست است؟ بنظر شما آیا فردا رهبران کارگری باید در شورای مرکزی فدراسیون شوراها و تشکلهای کارگری بشرطی عضو شوند که عضو هیچ حزب سیاسی ایران نباشند؟

مشغله های “کنفدراسیون”
این نهاد به اسم “کار” اعلام موجودیت کرده اما برای کارگران “یک کمیسیون” در کنار دیگر “کمیسیونهای تخصصی” تعبیه کرده است. مگر کارگران زن نیستند، پناهنده نیستند، هموسکشوال نیستند، معلم و روزنامه نگار نیستند، چرا یک سازمان شبه اتحادیه ای و دمکراتیک بنام “کار” به این تقسیم بندی ها متکی است؟ خود د.گ.ب اینکار را نمیکند. آیا کارگران پاسخ روشنی به همه تبعیض ها و مشقات نظم کنونی از موضع آزادیخواهی کارگری ندارند؟ راستی چرا این “کنفدراسیون” از “حقوق بشر و عدالت اجتماعی” میتواند دفاع میکند اما علیه سرمایه داری بعنوان بانی مشقات کارگران روشن چیزی نمیگوید و یا مثل بسیاری از اتحادیه ها در قرن پیش از سوسیالیسم بعنوان راه حل کارگران برای رهائی کل جامعه دفاع نمیکند؟ آیا ملاحظاتی دارد؟

تلاشی دیر در شرایطی متفاوت
“تلاش برای تحقق معاهده‌های جهانی در دفاع از حقوق نیروی کار ایران از جمله آزادی تشکل‌های مستقل، منع هرگونه تبعیض در استخدام و محیط کار، حق مذاکره ‌دسته جمعی و محو کامل کار کودک” از محورهای اعلام شده “کنفدراسیون” است. فکر نمیکنید کوبیدن روی تحقق معاهده های جهانی اتحادیه ها مثل سه جانبه گرائی و کنوانسیون های مربوطه زیادی کهنه شده است و مربوط به اتوپی جامعه مدنی اصلاح طلبان بود؟ یا لااقل روشن شده که با جمهوری اسلامی ممکن نیست و جامعه بسیار جلوتر از تحمیل قوانین جهانی و سر براه کردنش برای قبول “آزادی تشکل” جلو رفته است؟ از هر اعمال فشار جزئی و کلی باید بنفع مبارزه مستقل بهره جست، اما نباید ساز ناکوک زد، دوره سرنگونی و تعیین تکلیف است نه دوره تغییر و اصلاح قوانین رژیم و اعلام تعهدش به آن. امری که با ذهنیت هیچ فعال سیاسی امروز نمیخواند.

نامی بی مُسما، ادامه سنتی غیر کارگری
اگر انجمن، کانونی، کمیته ای، نهادی اعلام میشد، جای هیچ بحثی نبود. هر روز انواع نهاد اینجا و آنجا اعلام میشود و موجبی برای بحث ندارد. در مورد عملکرد این نهاد جدید هم صبر باید کرد و پراتیک و مواضع و تاثیر واقعی شان را مورد ارزیابی قرار دارد. فرض میکنیم که عده ای از فعالین سیاسی و حقوق بشری همفکر میخواهند در حمایت از جنبش کارگری کار کنند، دست شان درد نکند، اگر اینکار را بکنند حتما مورد استقبال حامیان جنبش کارگری و سوسیالیست ها قرار میگیرند. اما نام “کنفدراسیون کار” زیادی بی مُسما است. کنفدراسیون یک نهاد بین المللی و متشکل از فدراسیونهای کشوری و فدراسیونها متشکل از شوراها یا تشکلهای پایه شهری است. این روش وارونه که تعداد معدودی فعال سیاسی بی سر و صدا “کنفدراسیون” آنهم “کار” اعلام کنند، و بلافاصله رسانه ها با عنوان “کنفدراسیون کارگران ایران” نام ببرند، از ابتدا دست اندازهای زیادی دارد که فائق نیامدن سریع به آنها نفس عنوان را بی معنی و کل پروژه را با شکست مواجه میکند. شاید هم عنوان “کنفدراسیون” پیشنهادی مبنی بر یک نستالژی از تشکل دانشجویان خارج کشور “کنفدراسیون احیا” است که در ذهنیت فعالین سیاسی نسلهای قبل شناخته شده است.

اما نحوه تشکیل و اعلام این “کنفدراسیون” ادامه سنتی غیر کارگری است که تشکل را بیرون طبقه ایجاد میکند و محافل فعال را تدریجا بمثابه “تشکل کارگری” معرفی میکند. سنت ایجاد “تشکل” از بالا برای کارگران آنهم در بیرون محیط کار، توسط چند فعال و محفل، در داخل کشور کمکی به “ایجاد تشکل کارگری” نکرده است. این سنت و روشها در عمل واقعی و بموازات جنبش توفنده کارگری شکست خوردند. تشکل کارگری یعنی تشکل محل کار و تشکل پایه و هر سطح بالاتر از نمایندگان تشکلهای پایه محل کار شروع میشود و به سطوح رشته و منطقه و شهر و استان و کشور میرسد. ادامه سنت ایجاد تشکل های محافل و فعالین بجای تشکل طبقه “در خارج کشور” نیز کمکی به متشکل شدن حامیان و مدافعان جنبش کارگری و “نیروی کار ایرانی خارج کشور” نمیکند.

ثقل تلاش این محفل جدید میتواند این باشد که بجای هیئت جمهوری اسلامی به آی ال او برود، اما این زمانی اتفاق می افتد که دول غربی و اسپانسورهای آلمانی “کنفدراسیون” زیر بغل جمهوری اسلامی را ول کنند و از نهادهای بین المللی بیرونش بیاندازند. آنوقت در سطوح مختلف از شکل دادن به دولت انتقالی آتی تا “شاخه کارگری”اش و نهادهای “زنان” و غیره دنبال جایگزین خواهند بود. امروز همین هم موضوعیت ندارد. تشکیل دهندگان این نهاد البته گفته اند که “نماینده” یا “تشکل” طبقه کارگر نیستند. قطعا نیستند. کارگری که تشکل در هیچ سطحی بصورت علنی و قانونی یا تحمیل شده ندارد، نمیتواند به کسی یا کسانی نمایندگی در خارج کشور بدهد. همینطور بسیاری از کارگران متولد ایران در این کشورها عضو “اتحادیه وطنی” نمیشوند بلکه بخشا به اختیار و آگاهانه و بخشا اجبارا به سازمانهای و نهادهای دیربط اتحادیه ای و سیاسی موجود در این کشورها ملحق میشوند.

امیدواریم بعنوان یک جمع و نهاد دمکراتیک جدید مدافع حقوق کارگر، نیروئی به حرکت زنده حمایت از جنبش کارگری ایران در خارج کشور اضافه کنند. این را عملکرد و پراتیک و مواضع “کنفدراسیون” روشن خواهد کرد.

٢٨ فوریه ٢٠٢٤