مقالات

کدام آبان؟! جاوید حکیمی

می گویند ملکه ماری آنتوانت وقتی صدای شورشیان گرسنه را مقابل کاخ ورسای شنیده بود با شگفتی از ملازمان خود پرسیده بود اینها چه می خواهند؟ گفتند نان! ملکه جواب داده بود؛ اینکه مشکلی نیست، اگر نان ندارند کیک بخورند! این تحقیر آشکار برای گرسنگان شورشی گران آمد و بر ملکه آن رفت که می دانیم.

در صحت نقل قول منسوب به ملکه آنتوانت تردید وجود دارد لیکن واکنش تحقیرآمیز دفتر خامنه ای نسبت به دادخواهان آبان کاملا واقعی است. از خواهر یکی از کشته شدگان سوال می شود چرا شکایت کرده ای؟ جواب می دهد پیگیر قتل برادرم هستم که در آبان ماه کشته شد. با بی شرمی تمام می پرسند کدام آبان! وانمود می کنند چیزی از آبان خونین نمی دانند آنچنانکه ملکه فرانسه از قحطی زدگان هیچ نمی دانست. کدام آبان، کدام کشتار، کدام نیزارها؟ این فقط تحقیر معترضان و کشته شدگان نیست، این تمسخر یک جامعه است. “رهبر”، هزار مرتبه بی شرم تر و جنایتکارتر از ملکه است.

حکومت در آبان خونین بسان همیشه و اینبار سبعانه تر از پیش، معترضان را قتل عام نمود تا فریاد حق طلبی شان برای همیشه خاموش شود. در مقابل، آزادیخواهان تصویری تابناک از جانباختگان ترسیم کردند تا نام و یادشان در حافظه تاریخ و توده ها جاودان بماند. آدمخواران، محسن محمدپور این دانش آموز- کارگر را کشتند؛ نوجوانی که هجده سالگی را ندیده بود اما سیمای خسته اش تجربه پنجاه سال کار و زحمت را بازمی تاباند. آزادیخواهان، آن چشمان معصوم و آن نگاه زلال و غمگین محسن را در صدها و هزاران توئیت و ری توئیت جاودانه کردند. تا لحظه نگارش این سطور، هشتگ کدام آبان، در گرامیداشت نام و یاد جانباختگان دویست و سی و هفت میلیون بار بازدید و صد و هشتاد و پنج هزار بار توئیت و ری توییت شده است. حالا دیگر کمتر پدر و مادر شریف و زحمتکشی هست که محسن را نشناسد و چون فرزندان خویش عزیز نشمارد. حالا دبگر محسن، آن کودک گمنام و غریب و تنها در پایتخت نیست۔ او اکنون فرزند دوست داشتنی تمام کارگران و زحمتکشان است. در این نبرد نابرابر برای حذف ستمدیدگان، حکومت اسلامی شکست سهمگین و خفت باری خورد.

آبان خونین آکنده از صحنه های غیرقابل تصور قساوت و جنایت است.‌ گلنار صمصامی را مستقیم به جمجمه و آزاده ضرابی را به حنجره اش شلیک کرده بودند.‌ فجیع تر از اینها قتل آمنه شهبازی است. او را در حالی از پشت سر و از ناحیه گردن مورد هدف قرار دادند که مشغول بستن شال خود به پای جوانی تیر خورده بود. به راستی یک مزدور چقدر باید هیولاصفت و قسی القلب باشد که همنوع خود و آن هم یک مادر را در چنین وضعیتی به قتل برساند! آمنه پیش از مرگ برای گرفتن دارو بیرون رفته بود، دارو شاید برای صامره دوازده ساله یا باران دختر چهار ساله اش. بچه ها دیگر هرگز مادرشان را نخواهند دید!

اما هولناکترترین کشتار بیگمان در نیزارهای ماهشهر اتفاق افتاد. جایی که جوانان پس از یک مقاومت قهرمانانه بالاخره ناگزیر به عقب نشینی و پناه بردن به درون نیزارها می شوند. شاهدان عینی می گویند معترضان را در حالی ‌که قصد تسلیم و خروج از نیزار داشتند با تیربار و دوشکا به رگبار می بندند. حتی تماشای این کشتار دهشتناک در فیلمها نیز از عهده انسان طبیعی خارج است. وقتی یک حکومت تمام پایه های ضروری هستی خود را از دست می دهد، لاجرم جز با سرکوب و کشتار، جز به اتکای مزدورانی هیولا صفت و تهی از عقل و عاطفه نمی تواند بر مسند قدرت بماند.

انقلابات البته زمینه های اجتماعی و عینی خود را دارند با این همه لحظه وقوع و جرقه نخستین شان، اغلب با تحقیر آشکار توده ها همراه بوده است. سکینه احمدی مادر ابراهیم کتابدار را از هر کجا که برای تظلم و دادخواهی رفته بود بیرون می اندازند. مزدوران اطلاعاتی در پاسخ به سوال کاملا برحق این مادر که پسرم را چرا کشتید، بی شرمانه تر از پاسخ دفتر رهبری، می گویند “کشتیم که کشتیم، خوب کردیم”! آنگاه قلدرمآبانه مادر داغدیده را امر به سکوت می کنند. مادر اما برعکس، سکوت یکساله خود را می شکند و اعتراضش را جهانی می کند. فریاد می زند که شما مرا بیرون انداختید و من گفتم که آبرویتان را می برم. گفتم شما را رسوای جهان می کنم. طغیان به حق سکینه احمدی اثبات کننده یک حقیقت نویدبخش است؛ اینکه دینامیزم خیزش انقلابی آبانماه علیرغم قلع و قمع خونین اش پابرجاست و ما داریم به نقطه انفجار مجدد جامعه نزدیک می شویم، نقطه ای که هر تحقیری می تواند به مثابه آخرین قطره سرریز کننده کاسه صبر توده ها باشد.

١٩ نوامبر ٢٠٢٠