سعیدآرمان: به دنبال بسته شدن اکاونت ترامپ در توئیتر و یوتوب و بعضی شبکه های اجتماعی این مساله مطرح شده که آزادی بیان ترامپ نقص شده. این موضوع موافقین و مخالفینی دارد. نظر شما چیست؟
رحمان حسین زاده: سئوال شما دو بخش دارد، اول نظر من در این رابطه و دوم نظر متفاوت و ملاحظاتم را در مورد نظرات موافق و مخالف این موضوع به اختصار بیان میکنم.
نظر من اینست که آزادی بیان ترامپ نقص نشده است. چون کسی، موسسه ای، رسانه ای، یا حاکمیت و قدرتی به او نگفته حرف نزن، ابراز وجود نکن، پلیس و دادگاه سراغ او نرفته است. او در همان ششم ژانویه حرفش را زده، متینگ برگزار کرده، تحریک و تهییج هم کرده است. در میان رسانه های متعددی که حرفهای او را منعکس میکنند، چند شبکه اجتماعی بخش خصوصی، مثل توئیتر و یوتوب و … تصمیم گرفتند، حرفهای او را پخش نکنند. نه گفته اند دیگر او حق حرف زدن ندارد، قانونی را علیه آزادی بیان او به تصویب نرسانده اند. در موقعیت قدرت اجرایی منع افکار و عقاید فاشیستی ترامپ که نیستند. ترامپ رئیس جمهور است و همزمان از امکانات مدیایی کاخ سفید و دولت برای بیان نظرات خود استفاده میکند. همین امروز قبل از مصاحبه من و شما پیام ویدئویی منتشر کرد و همه تلویزیونهای مشهور آمریکا و جهان و همانها که مخالفش هستند، آن را پخش کردند. نفس اینکه رسانه ای و یا چند رسانه به ترامپ و یا هر کس دیگری بگویند گفته و نوشته او را پخش نمیکنند، به معنای نقص آزادی بیان نیست. از قدیم تا بحال روزنامه ها و مجلات و رسانه های تصویری و صوتی فراوان برحسب منافع و جهت گیری خودشان، نوشته و گفته خیلی ها را انتشار نداده و این پدیده را به عنوان شاهدی بر نقص آزادی بیان دسته بندی نکرده اند. در این مورد مساله به همین شکل است.
در این رابطه فکر میکنم به شکل نادرست و نادقیقی اصل درست “آزادی بیقید و شرط سیاسی” و گویا نقص آن به این مورد مشخص تعمیم داده شده است. چهاردهه قبل جریان ما و مشخصا اتحاد مبارزان کمونیست، این اصل درست را برجسته کرد و وارد برنامه کمونیستی کرد، به این دلیل در مقابل رژیمهای استبدادی خشن مثل حکومت سلطنتی و جمهوری اسلامی برجسته شد، که قانونا و رسما حق آزادی بیان و عقیده را سیستماتیک زیر پا میگذاشتند و نیروهای اپوزیسیون و از جمله اپوزیسیون چپ “حق آزادی بیان” را مشروط میکرد. در صورتی که درآمریکا و کشورهای اروپایی با این مساله روبرو نیستیم. اینجا در غرب در سطح حقوقی “آزادی بیان و عقیده” رسمیت پیدا کرده است. در همان انگلیس که شما هستی و اینجا در سوئد که من هستم، شهروندان جامعه بدون ترس سرکوب و زندان و شکنجه عقاید خود را با امکاناتی که در دسترس دارند، بیان میکنند. فکرمیکنم در این مورد این بی دقتی وجود دارد که بین حق آزادی بیان و استفاده واقعی و عملی هر فرد از حقی که دارد، تفاوت قائل نمیشوند. در خود غرب شهروندان جامعه مثل هم از حقی که ظاهرا به یکسان برای همه به رسمیت شناخته شده، نمیتوانند استفاده کنند. بلکه هر فرد بنا به موقعیت اقتصادی و اجتماعی و امکاناتی که در دسترس دارد، میتواند، از آن استفاده کند. در ادامه بحث به آن برمیگردیم.
یک استدلال نادرست و نادقیق دیگر اینست، که “اکنون رسانه های غول پیکر مثل توئیتر و گوگل و … مقدرات زندگی و نحوه استفاده از آزادی بیان و یا منع آزادی بیان را رقم زده و با استدلالات سابقمان نمیتوانیم از حق آزادی بیان دفاع کنیم”. این ادعا نادرست است، چون عاقبت این شبکه های اجتماعی موثر، نتوانسته اند، قانون منع حرف زدن را به دست بگیرند و به جای دولتهای منع کننده آزادی بیان عمل کنند. این مدیاهای پرقدرت بااتکا به قدرت اقتصادی و ثروت و سود متکی به نظم ورونه کاپیتالیستی فضا را به دست گرفته و تازه خود اینها بعضا انحصار دولتها بر رسانه ها و افکارسازی عمومی را شکسته اند. واضح است اینها بنا به منفعتهای خود حرف و عقاید را منتشر میکنند و البته این وارونه و ناعادلانه است، اما ریشه در مناسبات وارونه کاپیتالیستی دارد، اگر بخواهیم، این وضعیت را تغییر دهیم، باید این نظم وارونه را تغییر داد.
بگذارید، ملاحظاتم را در مورد نظر کسانی که اتفاقا مثل من فکر میکنند، آزادی بیان ترامپ نقص نشده و بخشا استدلالات نادقیق و ناکافی دارند و میتواند تفسیربردار باشد، بیان کنم. از جمله گفته میشود، چون “رئیس جمهور است و در راس دولت است، و قاعدتا از امکانات مدیایی این موقعیت بهره مند است، پس آزادی بیان او نقص نشده”!، این فاکت درست است، اما ناکافی و یکجانبه است. میپرسم، اگر رئیس جمهور نبود، آزادی بیان او نقص شده بود؟! من میگویم اگر رئیس جمهور هم نبود و یک هفته، ده روز دیگر نخواهد ماند و همین پروپاگاند را ادامه دهد و دوباره رسانه هایی برایش پخش نکنند، آنوقت هم آزادی بیان او نقص نشده است! اگر در صورتی قدرت حاکمه رسما اعلام کند، ترامپ حق حرف زدن ندارد و با اتکا به دادگاه و قانون و زندان او را از بیان عقاید حتی فاشیستی اش محروم کنند، آنوقت مساله فرق خواهد کرد و من هم نظر دیگری خواهم داشت.
مساله دیگر اینست گفته میشود، “ترامپ راسیست و فاشیست است، لذا باید مانعش شد”. در این مساله هم یکجانبه نگری و برخورد نادرست می بینم، سئوال من این خواهد بود، در یک جامعه آزاد و از جمله در جامعه آزاد سویسالیستی مورد نظر ما، راسیست و فاشیست نمیتواند حرفش را بزند؟! من فکر میکنم، همانطور ما به عنوان کمونیسم کارگری به روشنی بیان کردیم، در یک جامعه آزاد و برابر، شنیعترین نظرات و عقاید باید بتواند بیان شود، به نظرم عقاید فاشیستی، راسیستی، اسلامی، خرافی، لیبرالی، حق دارند، بیان شوند، همانطور که افکار مترقی و آزادیخواهانه و سوسیالیستی در مقابل آنها برای خنثی کردنشان مطرح میشوند. اینجا باید بین بیان مثلا عقاید فاشیستی و راسیستی با سازماندهی حرکت و اقدام عملی فاشیستی برای صدمه زدن به شهروندان جامعه و روند زندگی اجتماعی لازمست فرق قائل بود. یک دسته فاشیستی میتواند عقایدش را نشر دهد، اما همان دسته اگر بخواهد حمله به مناطق مسکونی مهاجرین را سازمان دهند، قدرت حاکمه هر کس هست، با مکانیسم و قانون و نیروی خود باید مانعشان شود. یعنی بین بیان عقاید و اقدام عملی مجرمانه براساس همان عقاید فرق هست و باید دولت و قدرت حاکمه برخورد متفاوت داشته باشد.
سعید آرمان: شما در صحبت هایتان بین حق آزادی بیان و استفاده واقعی از آزادی بیان تفاوتی را می بینید؟ منظورتان چیست؟ و استفاده واقعی و برابرانسانها از آزادی بیان چگونه تامین میشود؟
رحمان حسین زاده: در این مورد بگذار مشخص صحبت کنیم. در آمریکا و کشورهای اروپایی طبعا بعد از مبارزات بزرگ اجتماعی، حق آزادی بیان و عقیده به رسمیت شناخته شده و در قوانین دولتها وارد شده و این دولتها نمیتواند مانع بیان عقاید افراد شوند. اما سئوال اینست آیا همه شهروندان جامعه همانند هم میتوانند از حق آزادی بیان خود استفاده کنند؟ واضح است نه! مثال مشخصی بزنم. در انگلستانی که شما هستید، در سطح حقوقی شما و بوریس جانسون نخست وزیر هر دو مشابه هم دارای حق آزادی بیان هستید. نه اکنون حتی دوسال قبل که هنوز نخست وزیر هم نبود، او به عنوان آکتیویست حزبش و شما سعید آرمان هم به عنوان آکتیویست کمونیست و حزب ما فعالیتهای مختلف داشتید. بوریس جانسون متکی به امکانات وسیع حزبش و قدرت اقتصادی که در اختیار داشته و دارد، متکی به امکانات مدیایی و سیاسی وسیع بود، هر بار سیاستها و افکار پوسیده اش را با میلیونها انسان در میان میگذارد و شما سعید آرمان کمونیست بارها بلندگو به دست گرفته در میدان ترافالگار و جلو سفارت نظرات انسانی ات در بهترین حالت با هزار نفر در میان گذاشتید. در نتیجه هر دو ظاهرا حق ابراز بیان و عقاید را دارید، اما شما به دلیل تعلق به کارگر و بخش محروم جامعه و نداشتن قدرت مالی و ابزارهای اجتماعی موثر به طور واقعی از حق خود استفاده کامل و واقعی نمیکنید. این تفاوتی است که باید متوجه اش بود. این ریشه در مناسبت نابرابر اقتصادی و طبقاتی و اجتماعی و سیاسی تحمیل شده از جانب نظم وارونه کاپیتالیستی دارد. در نتیجه برای استفاده واقعی از حق آزادی بیان و نشر عقایدمان درست مثل بهره مند شدن همه شهروندان به نحو برابر از نعمات زندگی، باید مناسبات تبعیض آمیز کاپیتالیستی را از بنیان برافکند. با ایجاد یک جامعه برابر و آزاد امکان استفاده واقعی شهروندان جامعه را از همه حقوقی که به آنها تعلق دارد، فراهم کرد.
سعید آرمان: به موضوع دیگری بپردازیم، چهارشنبه ششم ژانویه کنگره آمریکا به اشغال فاشیستها درآمد، بازتاب این واقعه و پیامدهایش را برای هیئت حاکمه آمریکا چگونه می بینید؟
رحمان حسین زاده: به نظرم اتفاق بسیار مهمی بود. پایه های هیئت حاکمه کاپیتالیستی آمریکا را لرزاند و مظهر دمکراسی شان، کنگره زیر لگد جناح راست افراطی سرمایه داری رفت. نگرانی عمیق از این رویداد را بر چهره همه سران جهان کاپیتالیستی در دنیا می بینید. خود آن عمل اشغال کنگره خیلی بزرگ نبود، حدود یک ساعت، یکی دو هزار نفر آنجا را اشغال کردند، اما این نوک کوه بزرگ اتفاقات تعیین کننده تر در روند تحولات آتی جامعه آمریکا است. ساحت “مقدس” سرمایه به اشغال راست افراطی فاشیست درآمد. “تقدس” کنگره و دیگر سمبلهایشان شکست، بگذار بیشتر شکسته شود. فاشیستها هم یک واقعیت را می بینند، آن هم اینکه توده وسیع مردم از ساختارهای موجود، از کنگره و کاخ سفید و کنگره نشینان و سردمداران دو حزب مافیای قدرت در آمریکا وسیعا و عمیقا بیزارند. این واقعه شکافهای درون نظام سرمایه را عمیق تر کرده است. تا هم اکنون لطمات جدی به اعتبار هیئت حاکمه امپریالیستی آمریکا زده و لطمات جدیتر در راه است.
سعید آرمان: خیلی ها و در افکار عمومی ماجرای به اشغال در آوردن کنگره محکوم شد، نظر شما چیست؟
رحمان حسین زاده: واضح است کارگر آگاه و صف آزادیخواه و کمونیست از پایه و بنیان و تمام قد علیه فاشیسم، افق و سیاست و تاکتیک و پراتیک و عملکرد فاشیستی هستیم. در نتیجه هیچ عملکرد فاشیستها و از جمله در این مورد هم مورد تایید ما نیست. اما برای آزادیخوهان و برابری طلبان و مبارزین حق طلب و کمونیست در آمریکا و جهان، محکومیت حمله به ساحت “مقدس” سرمایه، به اماکن و سمبلهای سرمایه امپیریالیستی، به مکانی که بیش از دویست سال است، محل تصویب و اجرایی کردن همه سیاستهای ضد انسانی و تبعیض آمیز و جنگ طالبانه در خود آمریکا و سراسر جهان است، مطلقا موضوعیت ندارد. جنبش طبقه کارگر خودآگاه و سازمانیافته و رهایی بخش در آمریکا میتواند به موقعیتی برسد، قیام کارگری سازمان دهد و این مکانها را به تصرف درآورد.
***