مقالات

صدایمان را در اعتراض به قتل زنان بلند کنیم! ملکه عزتی

متاسفانه این هفته قتل سونیا زنی که برخلاف تمایل خانواده اش از همسرش جدا شده بود در سایه هیاهوی “توهین به ساحت فرنجی و په سک” قرار گرفت و در میان اظهار نظرهای مشعشع “لباس من هویت من است”! “چوپان خودتی”! و عکس های رنگی و شش در چهار با “لباسهای زیبا و فاخر کردی” گم شد. اما در میان این هیاهوی هویتی کاذب سونیا توسط برادر و پسرعمویش و به منظور دفاع از “ناموس” خانواده به قتل رسید. سونیا در۱۶ سالگی ازدواج میکند و سه سال پیش از همسرش جدا میشود. او قصد ازدواج مجدد داشت و به دلیل رابطه خارج از ازدواج و با دستور پدرش به قتل میرسد. روزنامه ها نوشته اند پدرسونیا سالهاست که به اتهام جرائم مرتبط با مواد مخدر در زندان مرکزی ارومیه در حبس بسر میبرد. یعنی از پشت میله های زندان هم حیات و زندگی زنان را میشود رقم زد و تعیین تکلیف کرد. آذر ماه امسال هم وفا عبدالله‌زاده از سردشت جهت “دفاع از ناموس برادرانش” توسط آنها با اسلحه به قتل رسیده بود. این بار هم قتل زنانی نگون بخت که نبودنشان دلی را بدرد نمیاورد و فکری را به خود مشغول نمیکند در میان اخبار متنوع و لباسهای رنگی گم شد. عرق ناسیونالیستی و دفاع از پوشش هویت ساز مرگ آدمها را در حاشیه قرار داد و نورافکن خبری از قبل مهندسی شده بر روی یک معضل لوکس و یک اعتراض بی ضرر در فضای مجازی متمرکز شد. ظاهرا برای حق حیات زنان هم باید منتظر عروج فرنجی پوشان در حاکمیت و قدرت باشیم.

قتل ناموسی مسله تازه ای نیست، هر روز اتفاق میفتد و در طی چهار دهه بطور مداوم در چهار گوشه ایران این زن کشی تکرار شده است. چرا باید تن و بدن کسی از این فاجعه بلرزد و برای قربانی و قربانیان آن دو خط اعتراض به مقام و مرجعی یا جهت ثبت در تاریخ بنویسد؟ برای من نوشتن در مورد آنچه که قلبم را بدرد میاورد امری بدیهی است. حساب من این است لابد آنهایی هم که به لباس کردی فریبرز عزیزی و توهین مجری تلویزیون واکنش نشان دادند قلبشان از این توهین بدرد آمده! سوال اما اینجاست بین یک متر پارچه و جان یک انسان چه دره عمیقی وجود دارد و ما چه اولویتی برای این دو مقوله قائل هستیم؟

سالهاست زنان در ایران و بالاخص در کردستان و در سایه آپارتاید جنسی غیر قابل تصور شاهد از بین رفتن زندگی و جوانی و شادی و دلخوشی های کوچک خود و خواهران و دخترانشان هستند بدون اینکه راه نجاتی را برای خود تصور کنند. البته اگر خودکشی و آتش زدن به جان و جوانیشان را “راه حل” به حساب بیاوریم، سالهاست جامعه کردستان روزانه شاهد ساکت توسل به این نوع راه حل هاست. عاشق شدن بدون مجوز، وارد زندگی مشترک شدن بدون مهر مذهب و رضایت مردان خانواده، خشم از نوع پوشش، طلاق بی اجازه، کار در خارج از چهاردیواری خانه، قهقهه و خنده های بلند و بدنبال آن مُهر “خراب” خوردن و بعدها شایعه “زیر سرش بلند شده”، و بالاخره یک روز سیاه، و نه آفتابی جانی گرفته میشود که میتوانست زندگی کند، میتوانست بشکفد، میتوانست از پوشیدن هر لباسی هم لذت ببرد.

چند سال پیش هوزان ١٦ ساله بعد از ضرب و شتم توسط پدرش به کُما رفت و هرگز از کُما بیرون نیامد. قتل لیلا در شهر سنندج توسط همسرش و در ملاء عام، خودكشی یک زن جوان دیگر بدلیل فشار زندگی در سنندج! سونیا و وفا از سردشت. رومینا ازشهر و مکانی دیگر. زنانی كه نه سرطان داشتند، نه سكته قلبی كردند، نه خواستار مرگ خود بودند و نه در یک شرایط نرمال و عادی تمایلی به پایان دادن به زندگی خود داشتند. یکی به جرم عاشق شدن، یکی چون مرد صاحب اختیارش بود و برای مرگ و زندگیش تصمیم میگرفت و آن دیگری در غیاب یک زندگی دلخواه خود را حلق آویز کرد. در همه جای دنيا هستند مردانی كه با به قتل رساندن زنان، خواهران و دخترانشان مرتكب جنايت ميشوند و مردانگيشان را اينگونه به ثبت ميرسانند. بسیاری از آنها در مقابل هر قدرتی ولو مامور دون پايه امنيتی و پلیسی هر حقارت و زورگویی و بیعدالتی را میپذیرند و جرات دم برآوردن ندارد، اما در لحظه كشتن زنان و دختران و خواهرانشان عربده میکشند، احساس قدرت میکنند و ضديت خود را با زن و زندگی به این شیوه به نمایش میگذارند.

چرا فضای مجازی را با محکوم کردن قتل ناموسی و زن کشی بطرق مختلف به تسخیر درنیاوریم؟ چرا این فاجعه را بعنوان یک واقعیت پذیرفته ایم و کمتر به آن واکنش نشان میدهیم؟ چرا خبر خودکشی منیج قادری، سیمین سجادی، دریا محمدی، نگین امینی، شریفه مصطفی پور و افسانه رحیمی جامعه و فعالین اجتماعی و مدافعین حقوق زن را به واکنشی تند وانمیدارد؟ سنگینی کفه ترازو به نفع چه پدیده ای است، چند متر پارچه یا جان آدمها؟ در بسیاری از خانواده ها زنان تحت فشار مقوله “غیرت و شرف” قرار دارند، قانون را هم که مردان عبا پوش و نعلین بر پایی نوشته اند که زن را کشتزار خود و منبع تامین و رفع نیازهای جنسی میدانند. انسانهای آزادیخواه و برابری طلب اما کجای این فجایع ایستاده اند؟ بی تفاوتی در مقابل خودکشی و قتل ناموسی معنایش این است این فاجعه امر من نیست. اگر قبول کنیم مرگ سرنوشت محتوم زنان نیست و راه دیگری وجود دارد قطعا ساکت نخواهیم بود. همبستگی اجتماعی و سد بستن در مقابل سنت جان سخت مردسالاری و اعتراض علیه قوانین پوسیده و قرون وسطایی ضد زن نیاز امروز جامعه است. اعتراض به قتل ناموسی مشکل تر و سخت تر از اعتراضات کارگران، بازنشستگان و بقیه اقشار اجتماعی نیست. کاش زنانی که در خیابانهای سنندج در اعتراض به توهین به فرنجی و په سک با لباس کردی رژه رفتند و اعتراضی بیصدا را به نمایش گذاشتند، برای خواهران مدفون در زیر خروارها خاک هم نمایشی اینچنینی را ممکن میکردند. این اعتراض ممکن و عملی است آنهم در شرايط امروز جامعه که سران رژیم در ضعیف ترین موقعیت اقتصادی و سیاسی قرار دارند. توهین به په سک و فرنجی حرف مفت است. خود را تا قرون وسطی عقب نکشیم. زنگها را برای قتل زنان به صدا در بیاوریم.

٢١ ژانویه ٢٠٢١