مقالات

کارگران کمونیست و تحزب کمونیستی در باره خط آنتی تحزب سیاوش دانشور

یک ویژگی اختناق سیاسی تبدیل شرایط و کارکرد سرکوب به “داده هائی تئوریک” برای گرایشاتی در چپ است. در نگاه به مباحث محافل متفرقه و بعضاً متضاد چپ در ایران زیاد با سیاست و تمایل آنتی تحزب مواجه میشوید. این خط حزب گریزی و آنتی تحزب یک شکل و یک چهارچوب سیاسی ندارد، بعضاً بطور کلی تحزب را دشمن طبقه کارگر میداند و هر نوع تحزبی را تکرار تجربه احزاب سرمایه داری دولتی بلوک شرق سابق معنی میکند، بعضاً جایگاه تشکل حزبى طبقه کارگر را در مبارزه جاری محدود و حاشیه‌ای میکند و بعضاً علیه سیاست و تلاش حزب کمونیستی برای کسب قدرت سیاسی است. این تمایل آنتی تحزب در افراطی ترین شکل خود، کارگران را از پيوستن به احزاب سياسى منع ميکند و بر آنست که کارگران ضروری است صرفاً در تشکلهای توده ای خود، حال شورا یا سندیکا، متشکل شوند و با اتکا به تشکل توده ای شان میتوانند به مصاف سرمايه دارى بروند.

در عالم نظر و ایده طبعاً خیلی چیزها میتوان گفت. برخی ضدیت شان با احزاب کمونیستی را به یک الگوی فکری ارتقا داده اند و مشترکاً با تحلیلگران بی بی سی میگویند که “دوره احزاب مدل لنینی بسر آمده است”! این تز کم کم به ضدیت با لنین، ضدیت با اراده انقلابی و ضدیت با عمل انقلابی کارگری ارتقا می یابد. کمی جلوتر انگلس را از مارکس جدا میکند و بعنوان “ضد مارکس” و “کمونیسم ایدئولوژیک” دراز میکند. در قدم بعد مارکس را به “جوان و پیر” تقسیم میکند و مارکس فلسفی و مارکس انقلابی را به دو پدیده میشناساند. وقتی با این نوع نظرات مواجه میشوید، در نظر اول انگار با نوعی آنارشیسم شلخته روبرو هستید اما این آنارشیسم سنتی هم نیست که زمانی دور به هر حال کارگری بود. بیشتر سابقه و رگ و ریشه این دیدگاه به محصولات کمونیسم مکتبی- فلسفی برمیگردد و از محصولاتِ دِمُدّه انشقاقات مکتب فرانکفورت و مباحث دهه شصت در اروپای غربی برسر دیالکتیک و چرخشهای ناسیونالیستی مارکسیسم غربی و ارو کمونیسم در تقابل با اردوگاه سابقشان است.

آنها هرچه بودند و هر تاریخی داشتند، محصولات دوران شکست اند، دوران بازنگری، دوران انزوا، دوران خزیدن به زیر پرچم بورژوازی “خودی” گیریم در جناح چپ آن. اینها اما فاقد تاریخ اند، فاقد سنت مبارزاتی اند، رگ و ریشه ای در جنبش طبقه کارگر و جدالهای تعیین کننده طبقه کارگر و احزاب طبقه کارگر مانند اسلاف اروپائی شان ندارند. لذا بعضی از بحثهاى این نوع چپ جهان سومى بحدّى غيرجدى است که پرداختن به آن فقط وقت تلف کردن است. از طرف ديگر در اختناق سياسى، مسائل واقعى آنطور که بايد مطرح و دیده نمیشوند، تصویری یک بعدی و اَبتر از یک واقعیت پیچیده و چند بعدی اند. وارونگى سرمايه دارى، بویژه در جوامع اختناق زده، تا سرحدِّ توهمات مذهبى و احکام آسمانى ارتقا می یابند. نتیجه اینست که متاسفانه بسيارى که ظاهراً سنگ کارگر را به سينه ميزنند ميخواهند کارگران را کَت بسته به مَسلخ بورژوازى ببرند. همين کسانى که به کارگران نصيحت ميکنند “طرف احزاب سياسى نرويد”- اگر به کسی برنخورد امنیتی ها برای اینکار عرق میریزند و پول خرج میکنند- منظورشان فقط احزاب کمونيستى است. حالا در میان همین خط آنتی تحزب هستند کسانی که کارگران را دعوت ميکنند تا با راه انداختن “جنبش مطالبه محور” پشت حاج آقا خاتمی و کروبى و موسوى و روحانی سينه بزنند، خودشان در صف اول رای دهندگان و مبلغینی هستند که کدام اصلاح طلب استعفا دهد تا آن کاندیدای دیگر رای بیاورد! حتی در زندان هم نامه میدهند که به فلانی رای میدهم!

آنتی تحزب و ناسیونالیسم
این آنتی تحزب خود را همواره با سرویس دادن به بورژوازی یا بخشی از آن تکمیل میکند، مثلاً با شعار “تولید داخلی بیشتر” گردن فلان حاجى پاسدار- شکنجه‌گر “خودى و ايرانى” را کلفت تر میکنند. یا زمانی دورتر کارگران را در توهم وعده “جامعه مدنى” و “تشکل کارگرى” که آخوند خاتمى قرار بود چراغش را روشن کند، ميبردند اما همزمان به احزاب کمونيست فحاشى ميکردند، گرای امنیتی علیه فعالین کمونیست میدهند و براى فعال کارگرى پرونده سازى ميکنند. شاید سوال کنید این همه تناقض برسر چیست؟ جواب اینست که در عالم سیاست هر دیدگاهی اهداف و منافع طبقاتی ای را دنبال میکند. این آنتی تحزب براین آگاه است که اهداف ناسيوناليستى “شاخه کارگرى” هم ميخواهد. بالاخره “کارگران ميهن” بايد جان بکنند تا “عزّتِ ملّى” ايشان که ترجمه طول و عرض ثروت طبقه سرمايه دار در ايران است بيشتر شود! بايد “کارگرانِ غيورِ وطن” فداکارى کنند و به کمتر راضى باشند، تا “توليد ملى” – اسم رمز توسعه سرمايه دارى و قدرت رقابت سرمایه ایرانی در بازارها- راه بيافتد و افزایش یابد و روساى “بهشت سرمايه دارى” بتوانند در خارج پول خرج کنند! بالاخره بايد “کارگرانِ مسلمانِ ايران” حقوق نگيرند يا حقوق چند بار زیر خط فقر بگيرند، اضافه کارى کنند و حتی حق اضافه کاری یک مطالبه شان در مهمترین صنایع ایران باشد، در آلونک و حلبی آباد “زندگی” کنند، کليه شان را بفروشند تا به زخم شهریه و دوا و درمان بزنند، بچه هايشان تن فروشى کنند، تا يک مُشت مسلمانِ مرتجع سرمايه دار و آدمکش بتوانند قدرت جمهورى اسلامى را به رُخ اين و آن بکشند! براى اين جماعت و طرفدارانشان کارگر اتميزه و بيحقوق و غير متشکل و غير متحزب و سرکوب شده و تحقير شده بسيار بهتر است. براى اينها کارگر متشکل و متحزب و مدعى قدرت سياسى خطرناک است. تا از کارگر و ادعانامه کارگری و لنین و حکمت و دولت انقلابی کارگری صحبت میکنید، ناگهان خروارى از عبارات “توتاليتر” و “خشونت نکنيد” و ادبيات ضد کمونيستى به رويتان پرت ميکنند. با زبانى با شما حرف ميزنند که گوئى خامنه اى و اسلاف جمهوری اسلامی به شما ارجحیت دارد! اما در دنیای سیاست واقعی و کشمکش طبقاتی، برای کارگر کمونيست و رهبر جدّی کارگری که امری دارد و فکر میکند جامعه باید بدست کارگران باشد، اين تلاشها مفت نمى ارزد.

حزب نیاز مبرم است!
در جامعه و صحنه سیاست اما طبقات لخت و عور و بلاواسطه رو‌‌‌ در ‌روی هم قرار نمیگیرند. کشمکش طبقات اجتماعى از طريق جنبشها و احزاب سياسى ای که ریشه در اقتصاد سیاسی یک جامعه سرمایه داری دارند، صورت میگیرد. بورژوازى برای حفظ و تداوم سلطه طبقاتی اش انواع حزب و سياست براى بالا تا پائين جامعه دارد. اگر جناحى از بورژوازی نتوانست اهدافِ کل طبقه اش را نمایندگی کند و پيش ببرد، امور دولت و نهادهای اساسی هیئت حاکمه را دست جناحى ديگر ميدهند، اما نبايد دست کارگران و انقلابيون بيفتد. کارگران تاريخاً اگر نقشى ماندگار در جامعه ايفا کرده اند از طريق مبارزات جنبش طبقه شان و احزاب کارگرى و کمونیستی بوده است. جنبش طبقه بدون حزب سیاسی و بدون جنبش اجتماعی و حزبى، يعنى عدم حضور در جدال سياسى و يا نهايتا حضور بعنوان گروه فشار طبقه بورژوازى. بخش زيادى از نگرش آنتی تحزب تَتَمّه آنتى کمونيسمى است که دستپخت دوره جنگِ سرد است. آنتى کمونيسم يک سلاح دفاعى بورژوازى است، یک رکن تعطیل ناپذیر مبارزه علیه جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر است. مهم نیست این آنتی کمونیسم، حال ضدیت با کل آرمان کمونیسم و یا ضدیت با تحزب و تشکل و سیاست کمونیستی، از دهان سخنگویان راست طبقه حاکم در می آيد و یا توسط گروه فشار چپ‌اش در جامعه پمپاژ میشود. يک نمونه آشنا انقلاب ۵٧ ایران است. کارگر دراين انقلاب از فداکارى و مبارزه و اعتصاب و شورا و تشکل چيزى کم نداشت. اما فاقد یک حزب سياسى بود که در آن تحول انقلابی نماینده و سخنگوی طبقه کارگر باشد. حزبى که نماينده طبقه در قلمرو سياست سراسرى در مقابل افق و راه حل بورژوازی در آن انقلاب باشد. احزاب چپ متفرقه ناسيوناليست و طرفدار آخوندها يا سازمانهای انقلابی و محافل متعدد چپ کم نبودند، اما حزب سياسى کارگرى که بتواند در مقابل بورژوازى جنگ را به نفع طبقه کارگر و راه حل کارگرى تمام کند، نداشتيم. نتيجه فداکاری و مبارزات شکوهمند در آن انقلاب نهایتا سرکوب خونین و شکست و چهار دهه مصیبت از جنگ و آپارتاید و کشتار عظیم و آوارگی تا فقر و فلاکت اقتصادی شد. آيا قرار است بار ديگر اين تجربه تلخ تکرار شود؟ سیاست آنتی تحزب این راه را به کارگران نشان میدهد.

گرایشات اجتماعی و احزاب سیاسی
سوسياليسم و کمونيسم مانند ناسيوناليسم و ليبراليسم و محافظه کارى و مذهب، گرايشى اجتماعى و طبقاتى است. تاریخاً کمونیسم و جنبش سوسياليستى کارگران انتقادی اجتماعی به نظام سرمایه داری داشته و سوخت و ساز سیاسی و گرایشات مختلف درون طبقه در هر دوره احزاب سياسى مختلفى را بيرون داده است. احزابی که تمایلات وسیع تر و پایدارتر درون طبقه را نمایندگی کردند و در قلمروهای مختلف سیاسی و سبک کاری و تاکتیکی نیز اختلاف داشته اند. گرایش سوسیالیستی در میان طبقه کارگر، سوسياليسم کارگرى، حتى بدون وجود يک حزب سياسى کارگرى و معتبر يک گرايش عينى و يک جنبش واقعى است که با اين وعظ هاى مذهبى گونه روشنفکران بورژوا نه از بين ميرود و نه ميشود انکارش کرد. حزب کمونیستى کارگرى حزب سياسى اين گرايش است. رفرمیسم نیز یک تمایل قدرتمند میان کارگران بویژه در دوره های غیر بحرانی و غیر انقلابی است و ماحصل این گرایش نیز در قامت حزبی و سیاسی و سازمان توده ای کارگری و سیاست و تاکتیک روز در جنبش کارگری قابل دیدن و بررسی دقیق تاریخی است. در دوره های انقلابی که مسئله قدرت سیاسی را به صدر میراند، جنبشهای اجتماعی را حول این موضوع و سوالات گرهی ایندوره کشمکش طبقاتی قطبی میکند. همانطور که جنبشها و احزاب طبقات دارا براى قدرت سياسى تلاش ميکنند، جنبش سوسياليستى و حزب سياسى طبقه کارگر هم براى قدرت سياسى تلاش ميکند.

کدام کمونیسم، کدام حزب!
يک بحث و سوال ميتواند اين باشد که کدام حزب کمونیستی است، کدام حزب کارگرى است و طبقه را بطور عينى نمايندگى ميکند. خب، کم نداشتيم احزاب متفرقه بورژوائى که تابلوى “کارگر و سوسياليسم” را بر سردرشان آويزان کردند اما دنبال منافع بخشى از بورژوازى بودند و يا در ائتلافى با بورژواها به خاکريز سرکوب کمونيسم و انقلاب کارگرى تبديل شدند.

حزب کمونيستى کارگرى حزب پيشروان طبقه کارگر و کارگران کمونيست و سوسياليست است يا اساسا بايد اين باشد. البته تاريخ قرن بيستم مملو از احزابى است که با جدائى از کارگر و جدائى از مارکسيسم، نام و پرچم کمونيسم را در خدمت منافع غير کارگرى و غير سوسياليستى قرار داده اند. اما احزاب کارگرى احزابى جدا از طبقه نيستند بلکه محصول مبارزه کارگرى و افق و راه حل کارگرى در قلمرو حزبى و سياسى اند. احزابى که چه در ديدگاه و نگرش سياسى و چه در پايه اجتماعى ربط مشخصى به مبارزه و تلاش کارگرى ندارند، عليرغم هر نام و پرچمى که داشته باشند احزابى فرقه ‌ای و غير کارگرى اند. در عين حال حزب کارگرى بودن و در ميان کارگران نفوذ داشتن هنوز به معناى حزب کمونيستى کارگرى نيست. گرايشات بورژوائى و مشخصا جناح چپ و مرکز طبقه حاکم٬ سوسيال دمکراسى و رفرميسم، اگر نه در دو سه دهه اخیر و تحولات سوسیال دمکراسی، اما تاريخاً احزابى کارگرى بودند و سياستهاى خود را از جمله با اتکا به حمايت گرايشى قوی در درون طبقه کارگر پيش برده اند. ما در باره حزب سياسى کمونيستى کارگرى حرف ميزنيم که جريانى بانفوذ و موثر در ميان جناح راديکال و پيشرو جنبش کارگری و در قلمرو سياست سراسرى است. حزبى که نبض اش با اعتراض و مبارزه جارى کارگران ميزند و افت و خيزش تابعى از اين مبارزه و سنتهاى ريشه دار سوسياليستى آنست. حزبى که مبارزه راديکال کارگرى شناسنامه آنست و پرچمدار نقد گرايش کمونيست و سوسياليست طبقه کارگر به نظم موجود است.

اساس تشکل حزبى کمونيسم کارگرى موثر بودن و مطرح بودن سياستهاى حزب در ميان کارگران است. اساس تشکل حزبى کمونيسم کارگرى تحرک کارگران کمونيست و سوسياليست در اعتراضات کارگرى است. همه کارگرانى که در مراکز متعدد کارگرى سياستها و اهداف سوسیالیستی حزب را افق مبارزه خود قرار داده اند، نمايندگان و رهبران عملى حزب کمونيستى کارگرى در جنبش طبقه کارگر براى سوسياليسم اند. اينکه حزب در هر دوره اى و متناسب با تناسب قوا چه اشکال سازماندهى را اتخاذ ميکند، امکان فعاليت علنى يا حتى نيمه علنى حزبى را در ميان کارگران دارد يا نه، در قياس با اين مهم که وجود حزب در ميان کارگران مستقل از اختناق و گشايش سياسى امرى مسلم در اشکال گوناگون است، ثانوى‌تر است. اختناق شرايط کار کمونيستى را محدود و تهديد ميکند اما توجيه محکمى براى غيبت فعاليت حزب کمونيستى در ميان کارگران نيست. کمونيسم اساسا يک گرايش قديمى و يک افق جاافتاده و يک سنت مبارزاتى در درون طبقه کارگر است و حزب کمونيستى کارگرى حزب اين گرايش و اين افق و اين سنت مبارزاتى است و رابطه تفکيک ناپذيرى با آن دارد.

ما در مورد کمونيسمى حرف ميزنيم که ميخواهد روابط سرمايه داری و جامعه طبقاتى را برچيند. انتقادش به نظم موجود عميق و ريشه اى است. پايه اش جنبش اجتماعى طبقه کارگر عليه سرمايه دارى است و حزب سياسى اش اساساً حزب پيشروان اين طبقه بعنوان نوک فشرده اين جنبش عظيم است. حزب کمونیستی کارگری طبق تعریف، سازمان رهبرى پيشروان طبقه است که قرار است طبقه را در قلمرو سياست سراسرى نمايندگى کند، استقلال سیاسی و فکری و تشکیلاتی طبقه کارگر را تامین کند و در مقیاس جامعه حضور جنبش سوسياليستى را براى توده اهالى ملموس و به يک انتخاب عينى و مطلوب تبديل کند. تشکل توده اى کارگرى، بعنوان مثال شوراها و جنبش مجمع عمومی-شورائی، سازمان توده اى طبقه کارگر است که منافع عمومى و اتحاد طبقه را در مقابل بورژوازى حراست ميکند. هيچکدام جاى ديگرى را نميتواند بگيرد و هيچکدام بدون ديگرى به جائى نميرسد.

در تاريخ جنبش بین المللی کارگری، سنتهاى آنارشيستى و گرايشاتى که کارگران را از سياست دور ميکردند همواره وجود داشته است. نقطه اشتراک اين گرايشات خلع سلاح کارگران از تحزب سياسى و تسليم آنها در مواقع بحرانى به بورژوازى بوده است. کارگران حتى اگر در تشکل هاى توده اى در مقياس يک جامعه هم متحد شوند، براى وارد کردن ضربه نهائى به اين نظام بايد بمثابه “حزب سياسى” عمل کنند و از خود “حزب سياسى” بيرون بدهند. نميشود نقد ريشه اى به مناسبات سرمايه دارى داشت اما کارى به کار سرمايه و قدرتش نداشت. نميشود تبعيض و بيحقوقى و فلاکت را ديد و جنبشهاى انقلابى و ضد تبعيض را حول پرچم کارگران براى رهائى جامعه بسيج نکرد. کارگر يا بعنوان يک طبقه و يک آلترناتيو اجتماعی در تحولات سياسى براى کسب قدرت سياسى و اعلام دولت انقلابی و کارگری ظاهر ميشود و يا تار و مارش ميکنند، بورژوازى کرور کرور رهبرانش را می‌کشد و سازمانهايش را نابود ميکند.

جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر دولت شوراها را سرکار مى آورد. اين جنبش فقط نميخواهد خودش را آزاد کند بلکه پرچمدار آزادى جامعه است. برخلاف بورژواها مالکيت را در انحصار اقليتى ناچيز نگه نميدارد و با لغو مالکيت اقليتى ناچيز و اشتراکی کردن آن، مالکيت را به عموم برميگرداند. دولت کارگری خوشبختى و رفاه و علم و سعادت و حق زندگى و حيات و پيشرفت و شکوفائى را “ويژه” کارگر نميداند بلکه حقوق همه انسانهای آزاد ميداند. لذا کارگر و جنبش کمونیستى کارگرى در موضع پاسخ دادن به ماموران تکامل تاريخ و به مبصران و مجيزگويان بورژوازی نیست، بلکه خود کلید حل معمای تاریخ است. برای جنبش کمونیستی طبقه کارگر، بحث تصرف قدرت سياسى، استفاده از ابزار دولت بمثابه يک وسيله بسط مبارزه طبقاتى در دوره انقلابى و درهم کوبيدن مقاومت بورژوازى در مقابل برقرارى سوسياليسم، يک رکن اساسى و کلیدی مارکسیسم و کمونيسم مارکس و منصور حکمت و فشرده ترين بيان گذار از تفسير فلسفى جهان به تغيير انقلابى جهان است. معلوم نيست چرا همين چپ ناسيوناليست و گرايشات راست کارگرى با قدرت بورژوازى معضلى ندارند و حتى بخشا دنبال آن مى افتند اما وقتى بحث کارگر و حزب کمونيستى کارگرى است همه مبصر ميشوند و عملا با دور نگهداشتن کارگران از قدرت از “حق ويژه و انحصارى” بورژوازى دفاع ميکنند؟ بورژواها را ببينيد که با انتخابات تقلبى و وعده هاى پوچ تر از پوچ بقدرت ميرسند و هيچکدام از اين منتقدين کارگران و کمونیستها صدايشان در نمى آيد. دولت و قانون شان همه عليه طبقه کارگر است و به هيچ کسى پاسخگو نيستند. نه فقط در ايران اسلام زده و استبداد زده بلکه در آمريکاى دمکرات هم همينطور است. هر کارى ميخواهند ميکنند، به هر کشوری ميخواهند حمله ميکنند، پول از جيب کارگر درمياورند و به جيب سرمايه دار ميريزند و هنوز “عاليجنابان” و “شخصيتهاى دمکرات” اند. از نظر اینان در ايران خمينى و خامنه اى و شازده ها و نوه هاى جبهه ملى ميتوانند در قدرت باشند اما کارگر و کمونيسم نميتواند؟ جنبش کمونيستى طبقه کارگر بدهى به کسى ندارد. کسى که ميگويد چنين حزبى نميتواند دست بقدرت سياسى ببرد، بايد جوابش را اينگونه داد که به شما ربطى ندارد، سوسیالیسم مبصر نميخواهد، لطفا شما برويد حيات خلوت قدرت بورژوازى را آب و جارو کنيد!

حزب کمونیست کارگری – حکمتیست بدواً براى همدلى و هم افقى گرايش کمونيستى طبقه کارگر تلاش ميکند و تحقق آنرا در گرو اتخاذ سياستهاى حزب در قلمروهاى سازماندهى و رهبرى مبارزات کارگرى و اجتماعی توسط اين گرايش در کل طبقه جستجو ميکند. سازمان حزبى ما طبق تعريف تناقضى با زندگى و شرايط مبارزه روزمره و جارى کارگران ندارد. پيشروى و پسروى سازمان حزبى کمونيستى کارگرى تابعى از موقعيت گرايش کمونيستى در کل طبقه و کل جامعه است. هم جهتى و هم افقى کارگران کمونيست و رهبران کارگرى با حزب و سياستهاى حزبى ماتريال اساسى و نمود عينى حزب و تشکل حزبى در ميان کارگران در شرايط امروز است.

٢٣ آوریل ٢٠٢٠