ھانا آرنت می گوید در نظام ھای دیکتاتوری تا پانزده دقیقه پیش از فروپاشی ھمه چیز خوب به نظر می رسد. جمهوری اسلامی اما مشمول این حکم نمی شود۔ ھر کس اوضاع ایران را دنبال کرده باشد می داند نظام اسلامی بیست سال است در معرض تلاطم ھای تند و سراشیبی سقوط قرار دارد. با این ھمه محتمل است بیست سال دیگر ھم سقوط نکند، دقیقتر بگوییم جھان سرمایه نگذارد سقوط کند.
علت مماشات جهان متمدن با جمھوری جھل را ھمگان می دانند و آن ریشه در تحولاتی دارد که از پی سقوط حکومت رخ می دھد۔ جامعه به چپ چرخیده و رفتن حکومت مذھبی بیگمان عروج کمونیزم را در پی دارد۔ این حقیقت چنان بر ھمگان آشکار است که کودن ترین شخصیت حکومتِ کودن ھا نیز آنرا دریافته است. عزت الله ضرغامی کسی که در کارنامه اش لحظات پرشکوه خریدن لباس زیر از دستفروشان را دارد، می خواھد با شعار “نان، مسکن، آزادی” کارزار انتخاباتی راه بیاندازد. چھل سال پیش، این شعارِ شریف ترین آدمھای زمانه بود. کسانی که مطالبه نان، مسکن، آزادی نه مستمسکی برای فریب توده ھا که فلسفه زندگی شان بود و برایش جان باختند. کمونیست ھایی که با تمام وجود می خواستند نانی به سفره مردم بیاورند، مأوائی برایشان فراھم کنند و زنجیرھای اسارت از دست و پایشان بگسلند. افسوس فقدان انسجام فکری و تشکیلاتی آنان را به مسلخ داعشی ھای اسلامی کشاند.
اکنون ضرغامی قاتل با غرور و افتخار از قلع و قمع پرچمداران اصلی این شعار سخن می گوید. از اینکه می تواند در سایه آن کشتار ھولناک و به زعم خودش در غیاب کمونیست ھا با خاطری آسوده به ستایش چگوارا بپردازد و رئیس جمھور شود. بی شرمی و شیادی آشکار خصوصیت بارزشان است. ھمان شارلاتان ھایی که صبح و عصر و شام به ھر کارگر حق طلبی انگ کمونیست می زنند و صدایش را در گلو خفه می کنند، اینجا مدعی اند کمونیزم مُرده است! ذھی خیال باطل؛ فی الحال ستونھای قرارگاه عمار از ریتم و واژه های نان، مسکن، آزادی آن هم از دهانِ کثیف همپالکی خودشان به لرزه درآمده است و کاندیدای کودن را نکوھش می کنند. باش تا صبح دولتت بدمد کاین ھنوز از نتایج سحر است.
ضرغامی که جای خود دارد، ولی فقیه و سران سه قوه نظام نیز بی ارزش تر از آن ھستند که وقت را با اراجیف آنھا تلف کنیم۔ غرض ارائه تصویری از جامعه چپ زده ایران بود و اینکه سقوط حکومت اسلامی، کمونیست ھا را، آماده باشند یا نه، به وسط استخر سیاسی پرتاب می کند. کابوسی که جھان آزاد و مدافع بربریت را واداشته تا حکومت اعدام را با یک دست تھدید کند و با دست دیگر تکیه گاهش باشد.
اما مصادره شعار “نان، مسکن، آزادی” توسط غارتگران نان و سلب کنندگان آزادی یک نکته دیگر را نیز روشن می کند؛ اینکه بورژوازی در حال سقوط می تواند رادیکالترین مطالبات توده ھا را از آنِ خود نماید و بر مصدر قدرت باقی بماند، حال آنکه ھدف ما حتی آنجا که برای یک مطالبه ابتدایی و یک حق بدیھی می جنگیم سرنگون کردن کل نظام است.
روانشناسی اجتماعی و تجارب تاریخی بر این حقیقت صحه می گذارد که افزایش روحیه مطالبه گری، ناامیدی کامل از اصلاح سیستم و بن بست مطلق سیاسی، ھنوز برای طغیان توده ھا کافی نیست. مردم ھمچنین باید از آلترناتیو مطلوب خود تصویری ھر چند مبھم در ذھن و ضمیر خود داشته باشند۔ می گوییم تصویری مبھم تا صرفا بر یک واقعیت اجتماعی صحه گذاشته باشیم و نه ایده آل خود. تصور اینکه توده ھا در ابعاد میلیونی سیمائی روشن و دقیق از سوسیالیسم و حکومت کارگری بدست بیاورند و باصطلاح سوسیالیست شوند، تنھا می تواند در مخیله یک روشنفکر خرده بورژوا بگنجد۔ مردم در تحلیل نھایی میان چپ یا راست، مالکیت اجتماعی یا بازار آزاد، حکومت کارگری یا بورژوایی یکی را برمی گزینند بی آنکه از ظرایف و دقایق آنھا مطلع باشند. به این اعتبار “مرگ بر شاه” ھنوز برای سقوط سلطنت کافی نبود اگر با زنده باد حکومت کارگری، برقرار باد جمهوری اسلامی یا ھر بدیل دیگری تکمیل نمی شد۔ شتاب جھان سرمایه برای کشف خمینی و انتقال او به پاریس، ھدفش پر کردن این خلاء بود پیش از آنکه چپ، پرچم حکومت کارگری را برافرازد. جمھوری اسلامی نه در دوازده فروردین و رفراندوم فرمایشی آری یا نه، که پیش از سقوط شاه و با تحمیل خمینی انتخاب شده بود. شعار “استقلال، آزادی، جمھوری اسلامی” گواه تحمیل و باصطلاح “انتخاب” آلترناتیو راست توسط مردمی بود که اطلاعی از ماھیت حکومت اسلامی نداشتند و راھی جز این برویشان باز نبود.
اکنون بار دیگر جامعه بحران زده در آستانه تحولات سیاسی بنیادین قرار گرفته است۔ حکومت ھر لحظه که می گذرد کمتر می تواند سرکوب کند و مردم کمتر می خواھند تمکین نمایند. کمپین کاغذی “نه به جمھوری اسلامی” اگر در داخل نشانه شھامت ستایش برانگیز مردم باشد در خارج اما اعتبار و استحکامش به اندازه ھمان کاغذی است که بر سینه می گیرند۔ سلحشوران سلطنت طلب و سکولار دمکرات ھای شجاع، مبارزه و نبرد رو در رو با حکومت و در موارد زیاد خونین را با کمپین و جنجال رسانه ای اشتباه گرفته اند.
بر مبنای آنچه گفته شد ھرچه جلوتر می رویم ضروری است که “مرگ بر جمھوری اسلامی” را با زنده باد آلترناتیو حکومتی ترکیب کنیم تا توده ھا را در ابعادی هرچه وسیع تر و به امید آینده ای بھتر به خیابان بکشاند. این سیاست که چپ و راست به اتفاق و بدون چوب لای چرخ هم گذاشتن، حکومت را سرنگون کنند و آنگاه پای مجلس موسسان و انتخاب آزادانه روند، سیاستی تا مغز استخوان پوپولیستی و شکست طلبانه است۔ این فقط گواھی است بر تسلیم طلبی پوپولیسم در آستان بورژوازی. ھژمونی پیش از سرنگونی بدست می آید نه پس از آن۔ مسئله تثبیت و تداوم دولت انقلابی کارگری یا دولت ضد انقلابی بورژوایی بحث دیگری است. هر گونه انکار جدال آلترناتیوھا یا کمرنگ کردن آن، به منزله پذیرش شکست پیش از هر جنگی است.
اما خطای فاحشی است اگر چپ برای کسب ھژمونی در جدال آلترناتیوھا، به جای تاکید بر ضرورت استقرار حکومت کارگری، انرژی خود را مصروف تعریف و تدقیق سیمای نظام سوسیالیستی برای توده ھا نمایند. توده ھا اینگونه به چپ متمایل نمی شوند. وانگھی رسالت کمونیست ھا نخست جنگ طبقاتی است و در پرتوی آن روشنگری. ما مبارزیم نه معلم. از سوی دیگر، کمونیست ھا اگر به جای تبلیغ و ترویج حکومت کارگری، ھزار مطالبه صنفی و سیاسی اعم از نان و مسکن تا آزادی و لغو اعدام را به نشانه “نه به جمھوری اسلامی” عَلَم کنند، بورژوازی به سادگی و در گام آخر ھمه آنھا را به نفع خود مصادره می کند. نزد توده ھا چندان اھمیتی ندارد ابتدا کمونیست ها خواھان لغو اعدام شده اند یا شخصیت های تازه سرنگونی طلب شده بورژوازی.
حزب کمونیستی کارگری با هدف اثباتی سوسیالیسم باید در یک جنبش سلبی رهبری کند. بعبارتی در عین اینکه تصویری کاملا اثباتی از آنچه که میخواهد لااقل در خطوط کلی دارد و تلاش میکند بمثابه حزب وسیعا آنرا در جامعه پمپاژ کند، در جدال برسر سرنگونی نیز از زاویه منفعت طبقه کارگر به سلب وضع موجود میرود. این بدان معناست که کمونیست ھا برای آحاد مردم که فقط معترض اند و نه سوسیالیست، به روشنی ثابت کنند بورژوازی به مثابه یک طبقه استثمارگر در حاکمیت و در اپوزیسیون از یک خانواده اند و تیشه به ریشه ھم نمی زنند. ھم صف و ھم منفعت بودن طیف ھای مختلف بورژوازی، آن حقیقتی است که کمونیست ھا باید نه در نظریه و تحلیل که در مصادیق واقعی آن را به مردم نشان دھند. مماشات با اصلاح طلبان از گذشته تا حال، دیدارھای پنھانی و آشکار با مقامات، رابطه با سران سپاه، کمپین ھای کاغذی برای مھار و کنترل توده ھا، متھم کردن مردم خشمگین و معترضین به خشونت، تقاضای استعفا و عفو جنایتکاران و مواردی از این دست را کمونیست ھا باید به نشانه مماشات اپوزیسیون راست برای توده ھا با صبر بسیار توضیح دھند. شعار حکومت کارگری نزد توده ها باید معنای مرگ بر جمھوری اسلامی به همراه تمام مماشات گران دیروز و امروزش، به معنای تحقق آزادی و رفاه معنا شود. مردم همچنین باید اطمینان یابند کمونیست ها به اتکای پایگاه اجتماعی قدرتمند خود یعنی طبقه کارگر با رهبران آگاه و حاضر در میدان، می توانند نظم مطلوب خود را مستقر سازند و تثبیت کنند.
فشرده کلام: جدال آلترناتیوھا و ھژمونی یکی بر دیگری، در امر سرنگونی نظم مستقر بسیار حائز اھمیت است. نبرد میان چپ و راست برای کسب ھژمونی باید در کلی ترین اشکال خود صورت گیرد؛ سوسیالیسم یا سرمایه داری، حکومت کارگری یا بورژوایی. هر حزب، سازمان و جریانی که به جای حکومت کارگری، بدیل دیگری انتخاب می کند و برای توضیح آن لیستی از مطالبات دمکراتیک را روی میز می گذارد فقط تعلق خاطر خود را به کمپ بورژوازی اعلام کرده است.
مرگ بر جمھوری اسلامی را فی الحال توده ھا سر داده اند. برای کسب هژمونی کمونیسم و سرنگونی با یک پرچم چپ، باید زنده باد حکومت کارگری را برجسته کنیم. آلترناتیو ارتجاعی بورژوازی در هر زبانی مطرح شود یک جواب دارد؛ دولت انقلابی کارگری!
٨ آوریل ٢٠٢١