در بخش قبلی و در شروع بحث تاکید کردم، با اوضاع جدید و موُلفه های مهم جدیدی در اوضاع سیاسی و در سطح بازیگران صحنه سیاسی روبرو هستیم. از جمله به نظرم حرکت سراسری و هدفمند دهها میلیونی مردم ایران در به شکست کشاندن جمهوری اسلامی در روز ۲۸ خرداد و اعلام اراده قاطع توده ای به سرنگونی جمهوری اسلامی و به دنبال آن روز بعدش ۲۹ خرداد و شروع اعتصاب دهها هزار نفری کارگران بخش وسیعی از مراکز صنایع نفت و پتروشیمی ها مقاطع تعیین کننده از فوران کردن، روندهای مهم قبلا شروع شده و اکنون به فرجام رسیده است، که شرایط و موُلفه های تازه ای را در فضای سیاسی و صف بندی نیروهای بازیگر صحنه سیاسی شکل میدهند. دربخش اول به هدف جمهوری اسلامی از ایجاد آرایش جدید در ساختار قدرت سیاسی، و اکنون دست بکار شدن رئیسی جنایتکار در رأس قوه مجریه برای مقابله با روند گسترش یابنده مبارزات کارگری و توده ای پرداختیم. اکنون بحث را با عروج همزمان جنبش گسترده اعتصاب کارگری و جنبش اعتراضات شهری ادامه میدهم.
جنبش اعتراض شهری و جنبش اعتصاب کارگری دوعرصه اصلی نبرد سیاسی و طبقاتی این دوره!
در ۲۸ و ۲۹ خرداد امسال دو تحول مهم به نحو شفافی دو عرصه نبرد سرنوشت ساز علیه حاکمیت سرمایه و جمهوری اسلامی را ترسیم کردند، اولی، حرکت وسیع و همبسته مردم، که در ۲۸ خرداد مضحکه انتخابات جمهوری اسلامی را به شکست کشاند و دومی، زنجیره اعتصابات صنایع نفتی است که تا مقطع ارائه این مبحث حدود ۱۱۴ مرکز کارگری بخش پیمانی نفت و پتروشیمی را در برگرفت. بگذارید بر ظرفیت و کاراکتر این دو عرصه مبارزه مکثی داشته باشیم.
جنبش اعتراض شهری: حرکت هماهنگ مردم در ۲۸ خرداد، فقط نرفتن پای صندوق رای و سوت و کور کردن مضحکه انتخابات ریاست جمهوری نبود، بلکه پیام اصلی و یکپارچه “آری به سرنگونی جمهوری اسلامی” را از جانب دهها میلیون شهروند جان به لب رسیده برجسته کرد. این نقطه چرخش جدیدی در فضای سیاسی و معنای عملی آن آنتاگونیزه شدن وسیعتر وعمیقتر مناسبات مردم و حاکمیت است. این بستر مهمی برای شکل گیری اعتراضات شهری و توده ای این دوره است که نمونه های فوران یافته آن را در تظاهراتهای برحق شهرهای خوزستان و حمایتهای مهم شهرهای دیگر ایران، از کلان شهرهایی چون تهران و تبریز و مشهد و اصفهان و دهها شهر دیگرتجربه کردیم. این جنبشهای اعتراض شهری پایه اصلی جنبش سرنگونی متکی به اراده کارگر و مردم است. آن پدیده ای که به عنوان جنبش سرنگونی انقلابی معرفه است. این یکی از عرصه های اصلی نبرد ما در این دوره است. واقعیت اینست سرنگونی طلبی ابعاد بسیار گسترده و توده ای تر از مقطع دی ماه ۹۶ و آبانماه ۹۸ در افکار و عمل توده مردم پیدا کرده است. جنبش اعتراض شهری کنونی ریشه در دی ماه ۹۶ و آبانماه ۹۸ دارد، اما ادامه ساده آن نیست، بلکه هدفمندتر، سازماندهی شده تر و پیچیده تر و بلوغ یافته تر به میدان آمده است. به علاوه به حکم شرایط عینی بخشهای وسیعی از لایه های میانی جامعه و آنچه به نام “طبقه متوسط” از آن نام میبرند و بخش وسیعی از نیروهای راست به صف سرنگونی و به قول خودشان “براندازی” شیفت کرده اند. منظورم اینست با یک جنبش گسترده سرنگونی با گرایشات راست و چپ مواجه ایم. حرکت سلبی و شعارهای سلبی زمینه جاافتادن بیشتری پیدا میکند. چپ گرایی در این جنبش قوی است، اما هنوز پلاتفرم و رهبری چپ و سوسیالیستی در آن هژمونیک نیست، این محدودیت اصلی جنبش سرنگونی است. این دستور کار جدیتری را در مقابل سوسیالیستها و کمونیستهای دخیل در جنبش سرنگونی و حزب ما قرار میدهد. در بخش چه باید کرد و پایانی به آن میپردازم. البته همین جا این تاکید را هم داشته باشم، که البته افق و سیاست راست هم نه تنها در موقعیت هدایت گر نیست، بلکه تا بحال در جنبش اعتراضی و سرنگونی طلبانه به نحو مثبتی ضعیف است.
جنبش اعتصاب کارگری: اتفاق شورنگیز دیگر که همزمان و مشخصا در روز ۲۹ خرداد عروج خود را نشان داد، زنجیره اعتصابات صنایع نفتی است که تا مقطع ارائه این مبحث حدود ۱۱۴ مرکز کارگری بخش پیمانی نفت و پتروشیمی به آن پیوسته اند. طرح خواسته های برحق اقتصادی و مطالبه دستمزد بالاتر از دوازده میلیون و دیگرمطالبات فوری کارگری ضرورت حیاتی دارند، اما اهمیت این زنجیره اعتصابات در پیام سیاسی و مبارزاتی آن است که درست یک روز بعد از شکست جمهوری اسلامی از مردم، اعلام میکند کارگران آن هم از مراکز کلیدی صنعتی و اقتصادی ایران اولین نیروی دخالتگر صحنه سیاسی و مبارزاتی جامعه اند. دو اتفاق دیگر در این حرکت گسترده اعتصابی مهمند، اولی، بعد از سالها سکون و بی تحرکی میان کارگران نفت، که به دلال قابل فهمی چنین بود و قبلا به دلایلش پرداختیم، سال گذشته و امسال کارگران نفت محور ابراز وجود کارگری وسیع شدند. دومی همواره فراخوانمان این بود که اعتصابات کارگری از یک مرکز و یا دو سه مرکز و رشته کارگری فراتر رفته و حول خواسته ها و درد مشترک به مراکز و رشته های کارگری دیگر گسترش یابند. اکنون بالاتر از صد مرکز و رشته کارگری با هم در اعتصابند.
نقش موُثر شبکه به هم مرتبط فعالین کارگری در سازماندهی اعتصاب همگام صنایع نفتی!
یک سئوال بسیار مهم اینست که در غیاب تشکل توده ای و مجامع عمومی کارگری، این درجه از هماهنگی و همگامی و همزمانی این زنجیره اعتصابات چگونه تامین شده است؟. اینجا است باید بر نقش موثر شبکه مبارزاتی فعالین کارگری مرتبط با هم از مراکز کارگری مختلف نفت و پتروشیمی در سازماندهی این اعتصابات گسترده تاکید کرد. این تجربه شناخته شده ای است که همه اعتصابات سالهای اخیر، از جمله در نمونه درخشان هفت تپه و فولاد و در دیگر اعتصابات کارگری شبکه فعالین کارگری به هم مرتبط و همبسته نقش سازمانده و رهبر این اعتصابات را به عهده داشته اند. من نتیجه میگیرم شبکه به هم مرتبط و همگام فعالین کارگری خود یک سازمان محکم و اثر بخش در تناسب قوای فعلی مبارزات کارگری است. در نتیجه شبکه مبارزاتی و به هم مرتبط فعالین کارگری جایگاه مهمی در گسترش و هدایت اعتصابات کارگری در این دوران دارند و در عالم واقع ستون محکم به میدان کشیدن متحدانه مبارزات کارگری در این دوران و تا تغییر تناسب قوای جدیتر به نحوی که تشکل علنی و توده ای کارگری عملا موجود باشند و نقش رهبری مبارزات را به عهده بگیرند.
طبعا همزمان با اعتصابات صنایع نفتی، اکنون دور جدید اعتصاب کارگران هفت تپه شروع شده، و هم اکنون در مراکز کارگری متعدد دیگر و در شهرداریها، اعتراض و اعتصاب در جریان است. در نتیجه امروز جنبش کارگری به عنوان اولین جنبش سرزنده و الهام بخش برای دیگر جنبشهای اعتراضی در صحنه حضور دارد، این جنبش و رهبران آگاهش صلاحیت و ظرفیت خود را برای هدایت کل پتانسیل اعتراضات علیه وضع موجود و علیه سرمایه و جمهوری اسلامی نشان داده و لازمست تقویتش کنند.
در این بخش نتیجه گیری من اینست جنبش اعتراض شهری به عنوان بستر و بدنه اصلی جنبش سرنگونی متکی به اراده کارگر و مردم و جنبش اعتصاب کارگری، که نظم سرمایه و جمهوری اسلامی را نشانه گرفته است، هر دو در صحنه حضور دارند. این دو عرصه اساسی نبرد با حاکمیت سرمایه و جمهوری اسلامی در این شرایط است. فوکوس جدی بر این دو عرصه مبارزاتی باید اساس کار ما باشد. این واقعیت را باید دید که در نتیجه حضور موثر این دو عرصه مبارزاتی در همین دوره تناسب قوا به نفع جنبش کارگری و توده ای تغییر مثبت کرده است.
ضرورت عاجل همگامی جنبش اعتصاب کارگری و جنبش اعتراض شهری!
همگامی و همبستگی جنبش اعتصاب کارگری و جنبش اعتراض شهری کلید اصلی سازمانیافته و متحد کردن کل پتانسیل اعتراض رادیکال علیه سرمایه و جمهوری اسلامی است. این در گرو همگام شدن رهبران و پیشروان موثر اعتصابات کارگری با رهبران و فعالین جنبش اعتراض شهری است. این اتحاد و همگامی حول فصل مشترکها و خواسته های مشترک بین این دو عرصه اصلی نبرد را آگاهانه باید به وجود آورد و این پروسه را تسریع بخشید. مواردی در همین دوره اخیر در خوزستان و مشخصا در هفت تپه و شوش تجربه شد. این تجربه ها لازمست آگاهانه تکثیر شود.
یک جنبه قابل توجه دیگر اینکه، چه در اعتصابات کارگری و چه در جنبش اعتراض شهری بسرعت لازمست به تشکل پایه و توده ای خود متکی شد. تجربه همین دوره از جمله در هفت تپه و اخیرا در جریان اعتصابات کارگری نفت، نشان داد، مجامع عمومی را باید سازمان داد. تلاش آگاهانه فعالین کارگری در مراکز کارگری و فعالین اعتراضات در محلات شهرها به عنوان دو جغرافیا و کانون مهم اعتراض کارگری و توده ای لازمست هدفمند برای ایجاد مجامع عمومی و شورای محل کار و یا محل زیست پیگیری شود. مجامع عمومی سازمانیافته و منظم یعنی شورای کارخانه و یا محله، در محل کار و یا زیست، ابزار اعمال اراده مستقیم و هدایتگر مبارزات در این دوران پرتحول است.
و نهایتا از دل همین تحولات مبارزاتی و در بطن همگامی و اتحاد فعالین کارگری و توده ای بخش موثری از رهبران آگاه و پیشرو کارگری و توده ای عروج خواهند کرد، که در ارتباط با هم رهبری گسترده جنبش اعتراضی و سرنگونی طلبانه را تامین میکنند. به این ترتیب گام مهمی برای پرکردن خلاء رهبری رادیکال در جنبش کارگری و توده ای برداشته خواهد شد. کل جنبش ما را در موقعیت مساعدتر تامین رهبری سراسری در راستای سازماندهی کل پتانسیل اعتراضی علیه حاکمیت سرمایه و جمهوری اسلامی قرار میدهد.
موقعیت اپوزیسیون راست پروغربی در شرایط جدید سیاسی!
در این بخش بحث لازم میدانم کوتاه در باره شرایط جدید موقعیت اپوزیسیون راست پروغربی صحبت کنم. این ترند از اپوزیسیون راست با شاخه های مختلفش سالها به پروژه “رژیم چینج” آمریکا و غرب، مشابه آنچه در عراق پیاده شد، چشم دوخته بودند. در چهار سال اخیر به گسترش تحریمها و “فشارهای حداکثری” ترامپ راسیست امیدوار شدند. با شکست ترامپ همه امیدهای آنها بر باد رفت. دوره ای از سردرگمی سیاسی و آچمز شدن را تجربه کردند. اکنون متوجه شده اند در دوره ریاست جمهوری “بایدن و دمکراتها” و تلاش برای “احیای برجام” دیگر پروژه ای به نام “رژیم چینج” و دخالت آمریکا و غرب برای جانشین کردن اپوزیسیون راست به جای جمهوری اسلامی موضوعیت ندارد. لذا بخشهای مهمی از اپوزیسیون راست پروغربی، مشخصا مشروطه خواهان سمپات رضا پهلوی و جمهوریخواهان عمدتا جمع شده در “شورای مدیریت گذار” و بخشی از فدرالیستهای محلی به طرف برون رفت از دوره برزخ سیاسی و منطبق کردن خود با شرایط جدید شیفت کرده اند. اولا بخش عمده آنها به طرف “براندازی نظام” و پیوستن به شعار “نه به جمهوری اسلامی” و به قول خودشان “تحریم نمایش انتخابات” رفتند. در این چهارچوب، این دوره و در جریان مضحکه انتخابات جنب و جوش زیادی داشتند. این یک فاکتور جدید در موقعیت اپوزیسیون راست پروغربی است. تقلای زیاد میکنند، خود را به پایه اجتماعی شان در جامعه متکی کنند و حتی خود را به جنبش اعتراضی شهرهای ایران و حتی به اعتصابات کارگری آویزان کنند. با ریاکاری فراوان خود را غمخوار کارگر و مردم “میهن” معرفی میکنند. وزن سنگین جنبش کارگری و توده ای بر دوش آنها سنگینی میکند و فهمیده اند، در آینده تحولات ایران کارگر و مردم انقلاب کرده، حرف اول را میزنند. هراس از تحول کارگری و چپ گرایانه، آنها را به سمت همراهی ظاهری و در عمل به کارگرفتن ترفندهای واقعی برای مانع تراشی و به کجراه کشاندن جنبش کارگری و توده ای کشانده است. با ترفند و شعار “جانم فدای ایران” در صددند، کارگران و مردم زحمتکش اهداف طبقاتی و حق طلبانه خود را تعقیب نکنند. طبعا آزادیخواهان و سوسیالیستهای درون جنبش کارگری و توده ای بیش از پیش این تقلاهای بورژوا ارتجاعی و ریاکارانه را میشناسند و افشاگرش خواهند بود. به علاوه جهت پیدا کردن آنها به طرف “براندازی و نه گفتن به جمهوری اسلامی” و در عین حال هراس از قدرت گیری آلترناتیو چپ و کارگری، بیش از پیش شاخه های مختلف راست پروغربی را به سمت نزدیکی و اتحاد باهم در راستای برجسته کردن “آلترناتیو راست” سوق داده است. مانوور زیرکانه رضا پهلوی که “گویا عمدتا جمهوریخواه است، تا مشروطه خواه” و تعیین فرم حکومتی را به آینده و “رفراندوم” موکول کردن، راه نزدیکی بخش زیادی از مشروطه خواهان و جمهوریخواهان را فراهم کرده است. علت اصلی این مانور اینست که رضا پهلوی عمیقا فهمیده است، سلطنت طلبی در آینده سیاسی ایران جایی ندارد. از آن طرف جمهوریخواهان هم فاقد پیشینه محکم و در شرایط حاضر فاقد چهره شناخته شده در فضای سیاسی ایران هستند و به امثال رضا پهلوی و امکانات مشروطه خواهان نیازمندند. به نظرم این هم موُلفه جدیدی در حرکت اپوزیسیون راست پروغربی است که جنبش آزادیخواهی و چپ باید آنها در این فرمت جدید “آلترناتیو براندازانه و اتکا به نافرمانی مدنی” ببیند و جست و خیز آنها در داخل و خارج را جدی بگیرد و در جهت خنثی و منزوی کردن طرح و نقشه و سیاستهای اپوزیسیون راست تلاش جدی در دستور بگذارد.
در اینجا بخش دوم بحث به پایان میرسد، در بخش سوم و پایانی به طرح خط مشی و چه باید کمونیستی و کارگری در قبال اوضاع جدید میپردازیم.
***