در هفته اخیر بویژه، همراه با مبارزات شکوهمند و وسیع کارگران هفت تپه، بحث هائی برسر “تشکل پایدار”، “ناپایدار”، “مجمع عمومی” و “سندیکا” طرح شدند. بدنبال طرح این ملاحظه توسط یکی از حاضران در جلسه کلاب هاوس که “سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه وجود ندارد”، پاسخ و بحث به سمت نامناسب دیگری رفت که شایسته نبود و به تقابلهای کاذبی شکل داد. در ادامه دیگر صورت مسئله عوض شده و دوستان مختلفی در اظهار نظر و مطلب در باب اینکه: “انشقاق ایجاد نکنیم”، “باید نفس تشکل کارگری از هر نوعش را برسمیت بشناسم و حمایت کنیم”، “نباید یک الگو را با زور به کارگران تحمیل کنیم”، “برخورد فرقه ای و حزبی به تشکل کارگری نکنیم”، “تقابل گرایشات سندیکالیستی و شورائی در هفت تپه” و غیره طرح شده است.
من فعلاً هیچ قضاوتی روی هر بحثی نمیکنم چون قصدم وارد شدن به این مضامین نیست. اما پیشفرض همه این بحثها بروشنی اینست که سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه یک طرف درگیر، یک گرایش، یک سندیکای به هر حال دائر و فعال در مبارزات جاری کارگران است. این پیش فرض با کمال تاسف فراوان کاملاً نادرست است. بحث هیچکدام نکات مورد اشاره نیست، بحث اینست که پدیده ای به نام سندیکای هفت تپه سالهای طولانی است در مبارزه کارگران هفت تپه حضور ندارد و فعالین مستقل کارگری هم خودشان را نه عضو سندیکا میدانند نه از سندیکا سخنی در میان بوده و نه حتی علیه آن حرفی زده اند. آنها با این همه بدبختی بفکر مشکلات فوری شان هستند، اعتصاب کردند و هزاران نفر را بیرون کشیدند، مشغله شان بقای شرکت اشت. اخیرا مجدداً اعلام کردند که شورای پنج هزار نفره تشکل آنهاست. آیا اصولی و به نفع جنبش کارگری است که آنچه را که وجود خارجی ندارد بجای آنچه الان وجود دارد، یا آنکه از نظر ما خوبست وجود داشته باشد، بگذاریم؟ مستقل از نظر و دیدگاه مان این سوال را از خود بپرسیم این چه بدعتی است، چرا حقیقت جوئی و حقیقت گوئی که سنت کارگر و کمونیسم بوده است را کنار می گذاریم، چه منفعتی داریم، کارگران چه نفعی میبرند؟
بحث برسر سازمان توده ای کارگران در محل کار است. این کلمات در بحث ما کلیدی اند: سازمان توده ای کارگران که طبق تعریف تشکل فابریک و یا تشکل پایه است. اما فعلاً کدام تشکل مطلوب است، چگونه باید باشد، کارگران چه میخواهند، نظر موافق و مخالف چیست، کارنامه و سیاست شان چه بوده است را کنار می گذاریم. بحث بسیار مشخص است: آیا سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه وجود خارجی دارد؟ اگر آری، چطور و کجای مبارزات هفت تپه قرار دارد؟
با نگاهی با ادبیات و برخورد سیاسی بخش مهمی از سازمانها و احزاب چپ اپوزیسیون تا نهادهای فعالین کارگری، از رسانه های فارسی زبان تا کانالهای سوشیال میدیا و تشکلهای داخل کشور، کمابیش این تصور و تصویر را القا می کنند که مبارزات کارگران هفت تپه تحت رهبری و یا توسط تشکل خاصی بنام “سندیکای کارگران هفت تپه” صورت میگیرد. اخبار و مسائل این مجتمع را آگاهانه با این نام منعکس میکنند، همراه آن اطلاعیه و قطعنامه و بیانیه صادر می کنند، فراتر از آن ادعا دارند که سندیکا “تشکل پایدار” کارگران هفت تپه است. حقیقت اینست که کل این ادعا صاف و ساده غیر واقعی و مبتنی بر انکار حقیقت است. این انکار حقیقت چند دلیل میتواند داشته باشد: اول، کل این مجموعه مدافعان کارگر و جنبش کارگری مطلقاً از مهمترین و پر سر و صداترین بخش جنبش کارگری ایران خبر ندارند. دوم: خبر دارند و حقیقت را آگاهانه با اهداف خاص انکار می کنند. سوم: از موضع سندیکالیسم با سیاست شورائی و بمیدان کشیدن توده کارگران مشکل دارند و بجای آن افراد خاصی را بجای کارگران و بعنوان “ریش سفیدهای جنبش کارگری” برجسته می کنند.
چرا ادعایشان مبتنی بر انکار حقیقت است؟
اول، سندیکای هفت تپه وجود خارجی ندارد. آنچه از این نهاد در بیرون دیده میشود یک کانال تلگرامی است که حتی از اخبار روزانه هفت تپه خبر ندارد و معلوم است گزارشاتش که بعضا روزها بعد و گاه و بیگاه آن جمع آوری شده از کانالهای واتساپی و دیگر منابع خبری کارگران هفت تپه است. کانالی که معلوم است تماسی روزانه با بدنه کارگری منتسب به این سندیکا و نام کانال ندارد و مسائل و مشکلات و مباحث کارگران در آن منعکس نمی شود. از این هم بگذریم که اگر یک مقدار با ادبیات کف کارخانه و زبان فنی محیط کار آشنائی داشته باشید، متوجه میشود که مطالب این کانال بشدت با این مجتمع غریبه است.
از این گذشته، بطور واقعی سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه در سال ٩٦ تمام شد. این سندیکا بمدت هشت الی نه سال موجودیت داشت. در سال ٨٧ تشکیل و در مبارزات آندروه اول کارگران هفت تپه نقش مهمی ایفا کرد. سرکوبها و اعمال فشارها موجب شد که سندیکا بتدریج غیر فعال شود و عملاً در سال ٩٣ و ٩٤ دیگر سندیکائی که دربرگیرنده کارگران هفت تپه باشد وجود نداشت و تماما غیر فعال شده بود. اعضای هیئت مدیره آن عمدتاً بتدریج بازنشسته شدند و از فعالیت سندیکائی دست کشیدند. اعضای هیئت مدیره مانند آقایان نجات دهلی، قربان علیپور، علی نجاتی، محمد حیدری مهر و رحیم بسحاق بازنشسته شدند. مابقی اعضای هیئت مدیره که هنوز در شرکت هستند عبارت بودند از جلیل احمدی که رئیس شورای اسلامی کار شد، فریدون نیکوفرد و رضا رخشان که به صراحت بسیار روشنی عامل و مدافع کارفرما شدند. تنها فرد باقیمانده کرامت پام بود که وی هم نه فعالیتی بنام سندیکا داشت و نه حتی در مبارزات کارگران مرتب شرکت میکرد و این اواخر رسما کنار اسدبیگی قرار گرفت. یعنی از کل اعضای هیئت مدیره سندیکا کسی باقی نماند. آنچه ماند یک کانال تلگرامی بود. وانگهی در پنج سال گذشته هر مبارزه هفت تپه با مجمع نمایندگان و فعالینی که همه می بینند پیش رفته است. شما هیچ جا اثری از سندیکا و حتی نام سندیکا نمی بینید. اصرار بر اینکه سندیکا وجود دارد در حالی که یکنفر بیرون هفت تپه و بیرون محیط کار مثل آقای نجاتی مدعی آنست، چه کمکی به تشکل کارگران هفت تپه و سیاست احیای سندیکا می کند؟
بدنبال اوضاع پیش آمده و بی تحرکی و اتمام سندیکا در همان سالهای ٩٥ الی ٩٧، پایه های فعالیت جدیدی توسط نسل دیگری از کارگران از جمله اسماعیل بخشی ریخته شد و در اوج مبارزات گسترده دوره جدید کارگران هفت تپه در سال ٩٧ و انتخابات در ادارات و قسمتها، مجمع نمایندگان کارگری اعلام موجودیت کرد. مجمعی که روش کار شورائی را برگزید. این سالها بین کارگران هفت تپه با افراد باقیمانده از سندیکا مانند رضا رخشان و فریدون نیکوفرد و جلیل احمدی تقابل وجود داشت که اولی را همان دوره پیش سندیکا اخراج کرده بود. رخشان و نیکوفرد در ضدیت کامل با کارگران اطلاعیه به اسم سندیکا هم صادر کردند. برهمه روشن است که این دو نفر در کنار کارفرما در مقابل فعالین دوره جدید ایستادند. تشکل جدید اتفاقا از دل سندیکا بیرون نیامد، حاصل کار بیرون سندیکا و در درون کارگران و مجتمع بود. در سال ٩٧ مجددا تهاجم به کارگران شروع شد و اسماعیل بخشی و بیش از بیست نفر از کارگران را بازداشت و زندانی کردند. بعد از سرکوبها و اخراج ها، کارگران در قالب “فعالین مستقل” فعالیت را از سر گرفتند اما سنت مجمع نمایندگان و متکی شدن به مجمع عمومی و بقول کارگران خرد جمعی را هر روز تقویت کردند و تا امروز بارها اعلام کردند که تشکل مورد نظر و وثوق کارگران همین سنت شورائی و مجمع نمایندگان است که در مراحل مختلف با دولت و مجلس و کارفرما و هر ارگانی که لازم باشد طرف مذاکره و نمایندگی کارگران است. هیچ بنی بشری حتی یکبار طی این سالها نشنیده است که به فراخوان “سندیکا” اعتصاب و اعتراضی صورت گیرد و یا حتی کسی از جانب سندیکا و بعنوان عضو سندیکا سخن گفته باشد. اما تابلوئی به اسم سندیکای کارگران هفت تپه وجود دارد. این شد تشکل کارگری پایدار!؟
سوال: چرا باید طیف وسیعی از فعالین موسوم به کارگری، سازمانهای مدعی چپ و سوسیالیسم و مدافع جنبش کارگری، حتی هواداران خوش نیت منافع کارگران از پدیده ای دفاع کنند که وجود خارجی ندارد؟ آیا اینرا صرفاً میتوان با سکتاریسم و فرقه گرائی و بقول شما “قیم مابی” توضیح داد؟ اگر اینبود، تذکر چند نکته ساده و توضیح منافع طبقاتی و درازمدت در جنبش طبقه کفایت می کرد. آیا باید قبول کنیم که خط مردم داری، شیوه برخورد نه سیخ بسوزد و نه کباب، روحیه نیم کلاج رد شدن در مقابل مسائل واقعی، مسائل را “خانوادگی” دیدن و بیرونی اعلام نکردن، و این قبیل روحیات کدخدامنشانه و مختص جنبشهای خرده بورژوائی موجب شده که منافع بسیار بزرگتر و حرکتهای اصیل کارگری را به حاشیه براند!؟ واقعاً باید قبول کرد که همه اینها صرفاً از بی اطلاعی ناشی میشود و یا منافع دیرپاتر طبقاتی ای هدایت کننده این نوع مواضع است؟ اگر این طیف وسیع که در رویا و تخیل سیر میکنند و در ذهن خود کاخی پوشالی ساخته اند را باور کنیم، یعنی اگر قبول کنیم اینها از هیچ چیز خبر ندارند و معصومانه ذهنیت و ترجیح فکری خود را جای واقعیت گذاشته اند و لذا تلاشهای دیگران را به حساب سندیکا ریخته اند، باید گفت که بسیار تاسف بار و تراژیک است. این دوستان عزیز مرتبا به دیگران میگویند “غیر کارگری” اند و سالهاست روی توسن خیال می تازند و امروز ظاهرا دارند متوجه می شوند که بقول معروف قبری که روی آن گریه میکنند، مرده توش نیست!
دوم: خبر دارند و حقیقت را آگاهانه با اهداف خاص انکار می کنند. آیا میتوان قبول کرد که انواع نهادها و سازمانهای منتسب به منافع کارگران و جنبش کارگری با ادعاهای عجیب از جمله بردن آگاهی میان کارگران و تلاش برای متشکل کردن و یا کمک به ایجاد تشکل کارگران، حقیقت را قربانی اهداف خاص و محدود کنند؟ اگر خبر از اوضاع داشته اند اما حقیقت را انکار کرده اند، آیا آموزگاران “فرقه ای عمل نکنید” خودشان بدترین روش فرقه ای را بکار نبسته اند؟ به این ترتیب نمیتوان گفت آنچه که طی این سالها علیه دیگران گفته اند خود تجسم عینی آنند! سوال دیگر اینست که کدام منافع موجب میشود که حقیقت را انکار کرد؛ واقعیت را وارونه کرد، جدلهای کاذب مانند “تقابل شورا با سندیکا” راه انداخت تا برای همین منافع پوشش و خاکریزی درست کرد؟ کدام منافع این سیاست غیر کارگری و علیه اصیل ترین حرکت کارگری جاری را توجیه میکند؟ برای این کارگران چه پاسخی دارند؟
سوم: از موضع سندیکالیسم با سیاست شورائی و خرد جمعی و بمیدان کشیدن توده کارگران مشکل دارند و بجای آن افراد خاصی را بجای کارگران و بعنوان “ریش سفیدهای جنبش کارگری” برجسته کنند. با عقل جور درنمی آید که عده زیادی از فرط بیخبری فریب خورده باشند و یکی دو نفر بدلیل منافع خاص فردی عده زیادی را سراغ نخود سیاه فرستاده باشد! چطور میتوان قبول کرد سندیکائی یکنفره بخش مهمی از اپوزیسیون و چپها و افراد را “فریب” داده باشد؟ بازهم فرضیه دوم نیز که خبر داشته اند و آگاهانه انکار کردند و حقیقت را وارونه کرده اند، در خوشبینانه ترین حالت اینست که از مبارزات کارگران حمایت کردند اما با خط حاکم به آن توافق نداشتند و لذا تلاش داشتند با ایگنور کردن و حاشیه ای کردن رهبران آن و مجمع عمومی از یکسو و برجسته کردن سندیکا و سندیکالیسم از سوی دیگر، از اعتبار آنها بنفع سیاست خودشان بهره جویند تا بلکه زمانی ورق را بنفع اهداف سندیکالیستی و رفرمیستی برگردانند. و این ما را به فرضیه سوم میرساند. بله، میتوان عموماً از مبارزات کارگران هفت تپه و اداره شورائی و کارگران قهرمان هفت تپه دفاع کرد اما سندیکای ناموجود را مثل تاجی برسر آنها نهاد! معامله خوبی است، جان کندن از تو- سهم بری از من! فقر و فاقه از تو- اعتبار و بهرجوئی از من!
براستی این پدیده غیر قابل توضیح است، غیر قابل فهم نه، غیر قابل توضیح! چرا که ترکیبی از سادگی و مرتبط نبودن با واقعیت بیرونی همراه با سکتاریسم و زندگی در تخیل و ادعاهای عجیب درهم آمیخته که در نوع خودش بی نظیر است. این خط برخلاف ادعایش با رادیکالیسم کارگری مخالف است و وسط اعتصاب کارگری علیه مجمع عمومی این سخنان را میگوید. این خط از موضع ضد قیم مابی، بخشا علیه تحزب است اما همزمان حاضر است منافع یک یا چند نفر را بر منافع یک جنبش واقعی ترجیح دهد. این خط ادعای دمکراسی درونی میان کارگران را دارد اما همزمان با مجمع عمومی بعنوان آزادترین شکل دخالت کارگران درمی افتد. این خط به اراده و تصمیم کارگران هرچه باشد تن نمیدهد اما حاضر است در دنیای خیالی خود از یک نفر بازنشسته محترم هرکول بسازد. این خط، اگر نه همه، اما عموماً ضد شوراست، ضد مجمع عمومی است، میگوید شورا مال دوره انقلابی است، مجمع عمومی هم تشکل نیست، اگر هم باشد پایدار نیست، سندیکا پایدار است، اما حاضر است؛ سفید را سیاه، ضد حقیقت را حقیقت بنمایاند! این خط هرچه هست، با این محاسبات و پیچ و تاب خوردن ها فقط نیرو به راست میدهد و چوب لای چرخ مبارزه کارگر رادیکال میگذارد.
و بالاخره، مدافعان این دیدگاه که حقایق را میدانند و از آن اطلاع دارند، نه فقط سکوت می کنند بلکه با نام تشکلهای داخل کشوری با “سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه” بجای کار واقعی مرتبا بیانیه سیاسی مشترک صادر میکنند و به این ناحقیقت ردای حقیقت می پوشانند. دلیل شاید ساده است؛ همه در یک کشتی نشسته اند! اگر امروز علیه یک ناحقیقت صدایت را بلند کنی؛ این شتر دم خانه خودت هم میخوابد! از خودت هم خواهد پرسید که شمائی که ادعای این و آن را داری خودت وضعت چیست؟ باید صمیمانه و در خدمت ارتقای تشکل و اتحاد طبقه کارگر همه نیرویمان را بگذاریم. حقایق را ببینیم و راه حل برون رفت پیدا کنیم، این روشها یک اپسیلون به قدرتگیری کارگران کمک نمیکند. دو روز آنطرف تر را هم ببینیم.
هفتم اکتبر ٢٠٢١