مقدمه: خشونت بر علیه زنان در تمامی جوامع انسانی با درجات مختلف قابل رویت است که می توان آن را بعنوان یک آفت جهانی بر علیه زنان نام برد و روشن است که نفی پایه های این خشونت و نابرابری بدون درهم کوبیدن نظام کنونی ممکن نیست.
کارل مارکس و فردریش انگلس از مدافعان بزرگ آزادی زنان در جوامع بشری بودند. آنان از نظر توسعه تئوری تا عمل، به ایجاد یک درک منسجم تر از ستم بر زنان در جوامع کنونی کمک کردند. تاریخ مبارزات انقلابی مارکس و انگلس با تاریخ مطالبات آزادی زنان از سالهای ١٨٣٠ تا ١٨٤٠ متصل می باشد. در دهه ١٨٤٠، زنان در بریتانیا در کمپین توده ای برای شش خواسته جنبش چارتیستی وارد سازماندهی شدند. در خیابان ها شورش، تظاهرات و اعتصاب کردند. در سال ١٨٤٨ هنگامی که موجی از انقلابات اروپا را فرا گرفت و زنان نه تنها برای سرنگونی پادشاهان و امپراتوری های آنها سنگر ساختند و اسلحه به دست گرفتند، بلکه سازمان های خود را برای مطالبه احقاق حقوق خود ایجاد کردند. در دوران کمون پاریس در سال ١٨٧١، زنان سازمان های خود را تشکیل دادند و تا در دفاع از دولت کارگری کوتاه مدت خود در پاریس جنگیدند. در بریتانیا در دهه ١٨٦٠، جمهوریخواهان ایرلندی از اقدامات ستیزه جویانه علیه برتری بریتانیا در ایرلند حمایت کردند. مارکس و انگلس با فعالان این مبارزات ارتباط داشتند. مبارزات زنان بر توسعه مارکسیسم تأثیر گذار بود، همانطور که مارکسیسم بر فداکارترین زنان سوسیالیست تأثیر خود را گذاشت.
فرنسیس ووهن (Francis Wheen) در “زندگی نامه ای” در باره مارکس، می نویسد: “با تمام تمسخر اخلاقیات و آداب بورژوایی، مارکس در قلب خود یک پدرسالار به شدت بورژوا باقیماند.” اما مارکس و انگلس در زندگی روزمره و در سازمانهای سیاسیشان، بخصوص در انترناسیونال اول و دوم، بطور رادیکالی از حقوق برابر، شرکت زنان در مبارزات اجتماعی، مزد برابر در مقابل کار مشابه دفاع کردند. آنها با ایده هائی که بورژوازی زندگی زنان طبقه متوسط را محدود و خفه میکند و کارگران زن را بیرحمانه چه در خانه و چه در محیط کار و اجتماع مورد استثمار و تعرض جنسی قرار میدهد، مبارزه کردند. نمونه دیگرش: در جنبش بینالمللی سوسیالیستی افرادی بودند که نقد سرمایهداری را با ایدههای ارتجاعی درباره زنان ترکیب می کردند. پیر ژوزف پرودون، آنارشیست و انقلابی برجسته فرانسوی به شدت مخالف فعال شدن زنان به لحاظ سیاسی فراتر از وظایف خانگی خود بود و زنانی را که آرزوی مشارکت در زندگی عمومی را داشتند، به شدت مورد تمسخر قرار می داد.
اما مارکس در رابطه با زنان، خود را نزدیک به یکی دیگر از سنتهای سوسیالیستی فرانسوی میدید: سنت سوسیالیستهای آرمانگرا، که معتقد بودند خانواده مکان طبیعی زنان نیست، بلکه منبع سرکوب زنان است. انگلس در کتاب “خانواده مقدس” به نقل از چارلز فوریه، سوسیالیست آرمانگرا و فعال حقوق زنان میگوید: “تغییر در یک دوره تاریخی همیشه میتواند از رابطه بین پیشرفت و آزادی زنان تعیین شود. درجه رهایی زنان معیار طبیعی رهایی عمومی است.” مارکس، انگلس نه تنها مبنای نظری برای درک ستم بر زنان را ایجاد کردند، بلکه با تلاش برای ساختن و حمایت تشکیل سازمانهای متشکل از زنان، نشان دادند که زنان چگونه می توانند به رهایی واقعی خود دست یابند.
برابری و عدالت
مقوله برابری و عدالت ریشه در فلسفه یونان باستان دارد. برابری آن سنگ و وزنه ای بود که بسوی هر سوبژکتی (فردی) پرتاب می شد. اما قرار است چه کسی سنگ عدالت را بسوی انسانها در فلسفه یونانی که مذاهب “ابراهیمی” هم از آن کپی برداری کرده اند، پرتاب کند؟ خدا؟ پیامبران، امامان، ولیان فقیه؟ در بهشت و جهنم؟ و … در دوران برده داری، آنجا که بردگان و برده داران بطور مساوی “برابری و عدالت” را “قرار است”، دریافت کنند، یک نظام حکومتی چه فرمی بخود می گیرد؟ و اصولا چگونه میتوان به چنین عدالتی رسید؟
مذاهب برای تحمیق بشریت و حفظ نابرابری و ناعدالتی موجود، همیشه عدالت و جزای بی عدالتی را بعهده خدا، به دوران پس از جهان فانی و دار ابدی سپرده اند. هرچند که در “مذاهب ابراهیمی” حتی ذکر نام زن، حساب و کتاب، پاداش و جزا پس از مرگ آنان در ابهامات عجیب و غریب فرو رفته، فراموش میشود. مردان عادل و ظلم دیده قرار است برای آنان حوری و کنیز سفارش داده شود. اما زنان چی؟ آیا آنان هم اجازه دارند بر اساس روایت تخیلی صنعت گران مذهب، با هزاران فرشته همخوابگی کنند و شراب نوش جان کنند و جواب ظلمهائی که جامعه مردسالارنه بدانان روا داشته است را، بازپس گیرند؟
با آغاز شکلگیری و تولد نظام بورژوائی، مفهوم و واقعیت عدالت به طور اساسی تغییر کرد. در جوامع ماقبل بورژوازی مفهوم عدالت از این واقعیت رنج می برد که نمی توان دقیقاً مشخص کرد که عدالت و یا بی عدالتی چیست؟ میزان آن را چگونه می توان تعیین کرد؟ چه کسی آن را وصول میکند؟ و دست آخر چگونه می توان بدان رسید؟ ادعا می شد که مردم از نظر ایده آل یکسان هستند و برابری آنها بر روح جاودانه (روح خدا) یکی است که برای همگان یکسان است. اما این تفسیر از عدالت دیگر برای جوامع امروز که به هر حال شهروند دارار حقوق مدنی است قابل قبول نیست. به ویژه چنین برابری خیالی و ایده آل با تجربیات جامعه طبقاتی آشتی ناپذیر بوده و هست. در جامعه بورژوایی بنابر این قرار شد که عدالت به نسبت دوران فئوالیسم، عادلانه (تر) شود، که آزادی، آزاد (تر) و برابری، برابری (تر) شود. این همان چیزی است که بسیاری از افراد “خوش نیت” و از جمله فمینیستهای تحت نظام نابرابر حاکمیت سرمایه دوست دارند آن را بما بقبولانند؛ مقابله با جامعه بورژوائی و شرارت آن با ایده های آزادی، برابری و عدالت و به معنای تأیید شکل خالص آن و در نتیجه البته در طرف “خوب” تاریخ ایستادن، “می توان با نابرابریها” مبارزه کرد و جامعه را اصلاح و یا بهبود بخشید، بدون اینکه ساختار بنیادین آن را تغییر داد! در واقع با جا به جا کردن مفاهیم، با ناعدالتیها و خشونت بر زنان در جامعه مبارزه کردن، بدون اینکه علل اساسی وجود خشونت، نابرابری و عدالت اجتماعی را یافتن و از بین بردن! اما در جهانی که بی عدالتی و خشونت در آن ضروری است و ابدا تصادفی نیست، پس در جامعه سرمایه داری بدست آوردن عدالت و برابری اجتماعی کامل پوچ است. سرمایه داری اصولا نمی تواند عادلانه باشد، بی عدالتی و بنابراین خشونت را بازتولید میکند.
انواع خشونت
خشونت را می توان به انواع مختلفی تقسیم بندی کرد. خشونت را می توان به دو بخش کلی طبقه بندی کرد: خشونت کلامی یا بیانی و خشونت فیزیکی و عملی. اما از آنجا که بحث امروز ما خشونت بر علیه زنان است، سعی میکنیم مهمترین اشکال خشونت بر علیه زنان را بشماریم:
• خشونت فیزیکی: از دست درازی تا سیلی زدن تا اسید پاشیدن، … و کشتن.
• خشونت روانی-عاطفی: این نوع خشونت را می توان در همه سطوح جامعه یافت. از خانواده تا محیط کار، از محیط تدریس تا تفریحی و استراحتی و … از تحت فشار قراردادن زنان در تعهد به “مقتضیات خانواده و جامعه” تا خشونت کلامی، فحش، ناسزا گفتن، بی ارزش جلوه دادن زنان و …
• خشونت جنسی: از متداولترین نوع خشونت بر علیه زنان است که بنابر میزان موفقیت مبارزات اجتماعی سوسیالیستی در جوامع بشری، حساسیت اش به خشونت بر علیه زنان و به عقب راندن مذاهب از قدرت سیاسی بدرجاتی موفق بوده است.
• خشونت خانگی: زنان و کودکان مهمترین قربانیان این فرم از خشونت اند. هرچند که در موارد استثنائی مردان یک خانواده نیز میتوانند تحت خشونت خانوادگی قرار داشته باشند.
• خشونت دیجیتال یا سایبری: با رشد سوشیال مدیا و ایجاد روابط “دوستانه مجازی” این نوع از خشونت نیز به جمع انواع خشونت در جوامع بشری اضافه شده است. مجهول و ناشناس بودن نسبی در دهکده جهانی به خشونت طلبان این احساس را میدهد که اعمال خشونت کلامی و نوشتاری و در مواردی به افشای اطلاعات شخصی زنان، این امکان را به آنها می دهد که از پشت مونیتورها به اهداف زشت و ناپسند فردی و یا جمعی خود دسترسی پیدا کنند.
• ختنه: یکی از سیاه ترین و متاسفانه رایج ترین اعمال خشونت بر روی کودکان و نوجوانان دختر و پسر در جوامع اسلامی و یهودی زده، ختنه می باشد. اما ختنه و مثله کردن زنان نوعی تجاوز به دختران است. عواقب این نوع خشونت بر روی دختران آنقدر وخیم است که اغلب آنان، تا پایان زندگی نمی توانند از آن خلاصی یابند.
• ازدواج اجباری: در جوامع اجتماعی ازدواج اجباری هم یک نوع خشونت محسوب می شود که اکثریت زنان در این “تعهدات اجتماعی” تحت خشونت و آنهم دائمی قرار میگیرند. دلایل ازدواج اجباری اغلب بخاطر موقعیت مالی بهتر و راه یابی ممکن به قشر مرفه تری نه تنها برای زن که بیشتر برای خانواده اوست. ازدواج اجباری نوعی خرید و فروش زنان توسط خانواده، قبیله و عرف و عادات پوسیده جوامع عقب افتاده و اسلام زده است. روشن است، مخالفت با ازدواج اجباری اغلب با از دست دادن روابط خانوادگی و اجتماعی و خطر عواقب جانی، حتی اسیدپاشی که متاسفانه در جوامع اسلام زده بشدت رایج است، زنان را مجبور میکند یک عمر این نوع خشونت را با درد بپذیرند و از پیش پا افتاده ترین حق زندگی خود، یعنی حق انتخاب آزاد، برای همیشه صرف نظر کنند.
• خشونت با انگیزه سیاسی: رایج ترین فرم خشونت در جوامع بشری برای سرکوب مخالفین، فرم سیاسی آن است که می تواند در تبعیض و خشونت براساس تعلقات ملی، قومی، زبانی، جنسیتی و غیره خود را نشان دهد. زنانی که با این نوع خشونت روبرو می شوند، اغلب با فرم تجاوز جنسی نیز همزمان روبرو می شوند.
خشونت در کشورهای اسلام زده
بطور حتم آمار دقیقی در خشونت بر علیه زنان در کشورهای اسلام زده موجود نیست. آماری تقریبی خبر از آزار و اذیت سی درصد زنان می دهند. تعداد زنان جوان که تحت خشونت و آزار در خانواده ها قرار میگیرند، بیشتر از زنانی است که میانگین سنی آنان بالای سی سال است.
در حکومتهای اسلامی، زنان تنها تحت خشونت خانواده خود قرار ندارند. دین و بنابر این “فرهنگ اسلامی” فرم دیگری از خشونت بر زنان است که ا زبردگی جنسی زن تا ستم کشی و قیمومیت او را به مرد خانواده سپردن، پرده برمیدارد. علاوه بر این در حکومتهائیکه شریعت اسلامی قوانین جامعه را آلوده به تبعیض جنسی و بی حقوقی کامل زن کرده اند، زنان را در موقعیت بسیار بدتری قرار میدهد. چرا که زنان در مقابل خشونت خانوادگی، دفاعی از نظام مردسالار و حکومت ضد زن اسلامی نمیتوانند انتظار داشته باشند. بنابراین یا محکوم به قبول ستم و بی عدالتی می باشند یا باید در کنار رودروئی با مناسبات عشیرتی و خانوادگی به مقاومت و مبارزه خود تا بزیر کشیدن مناسبات نابرابری اجتماعی بپاخیزند.
محرک ها و عوامل خطر خشونت علیه زنان
جدا از ساختارهای قدرت و مناسبات تولیدی عینی موجود در هر جامعه ای که مسئولین اصلی تولید خشونت نظام نابرابر علیه زنان هستند، عوامل زیر نیز خشونت علیه زنان در روابط را ترویج میکنند:
سن: زنان جوانتر بیشتر از زنان مسن قربانی خشونت می شوند. زنان زیر ٣٠ سال دو برابر بیشتر از زنان بالای ٣٠ سال در معرض ضرب و شتم قرار دارند. با این حال، با این ارقام باید در نظر گرفت که افراد مسن کمتر به مراکز کمکی مراجعه می کنند و بنابراین تعداد موارد گزارش نشده می تواند بسیار زیادتر باشد.
خشونت در دوران بارداری / خشونت علیه زنان و کودکان
بارداری زن را از خشونت محافظت نمی کند، اما خطر سوء استفاده را افزایش می دهد. دلایل در انگیزه هایی مانند: حسادت انسان، نارضایتی جنسی، آسیب پذیری و بی دفاعی بیشتر زنان، پرخاشگری به کودک یا تلاش برای سقط جنین از طریق خشونت، از جمله مواردی است که می توان آنان را نام برد.
عوامل اجتماعی-اقتصادی
برخلاف این فرض رایج که خشونت در خانواده ها عمدتاً در طبقات فقیرتر از نظر اقتصادی یافت می شود، تحقیقات نمی تواند هیچ تاییدی برای این فرضیه ارائه دهد. نتایج مطالعات تنها نشان می دهد که وابستگی اجتماعی-اقتصادی در شکایت یا عدم شکایت خشونت نقش دارد. افراد آسیب دیده از سطوح بالاتر درآمدی و تحصیلی، کمتر به مؤسسات کمک رسانی مراجعه می کنند تا افراد با درآمد پایین تر. اما اگر در خانواده تفاوت وضعیت مالی وجود داشته باشد، این نابرابری به یک عامل خطر برای اعمال خشونت تبدیل می شود.
نتیجه:
• جمهوری اسلامی یکی از سیاه ترین و ضد زن ترین حکومتهای موجود در حاشیه جهان نابرابر سرمایه داری است.
• معیار سنجش میزان آزادی در هر جامعه، معیار آزادی زن در آن جامعه است. بنابر این و با این وجود که جمهوری اسلامی یک حکومت حافظ سرمایه است، وضعیت زنان جامعه ایران بشدت بغرنج تر از وضعیت زنان مثلا در فرانسه و انگلیس است.
• قوانین ارتجاعی و کپک زده ضد زن سرمایه داران اسلامی، استوار بر سرکوب و بی حقوقی کامل زنان و در حد بردگی در کنار بی حقوقی کارگران و کودکان کار و خیابانی است.
• مقاومت بیوقفه با سرکوب و بی حقوقی زنان، حضور اجتماعی و وسیع زنان در تقابل با حکومت و مبارزه برای سرنگونی، رنگی زنانه به تحول انقلابی میزند.
• “خطر” جنبش آزادی زن را جمهوری اسلامی بهتر از بخش اعظم اپوزیسیون خود تشخیص داده است. جمهوری اسلامی برای به عقب راندن مبارزات گسترده زنان بیوقفه تلاش می کند.
• ترور و کشتار هزاران زن در خاورمیانه تحت نام “دفاع از ناموس”، “دفاع از مِلک مرد”، “دفاع از مقدسات و حیثیت اسلامی”، رها کردن گله سلفیست ها و دیگر اوباش اسلامی بجان مردم، بخشی از تروریسم اسلام سیاسی علیه زنان است.
• از نظر من گورستان خاوران در کنار و همردیف گورستان زنان گمنام در کردستان و دیگر جای ایران قرار دارد که دهها هزار زن حق طلب را در خود جای داده است ولی شاید تنها نامی از آنان بیاد مانده باشد.
• جمهوری اسلامی پس از بقدرت رسیدن حکومت برادرش طالبان در افغانستان، برنامه ریزی شده حمله به زنان را گسترش داده است. جمهوری اسلامی در تک تک سلولهای پیکر متعفن اش، نفرت و کینه عمیق و غیر قابل مداوای ضد زن و برابری زن را حمل میکند.
وظیفه عاجل ما کمونیستهای کارگری بعنوان پرچمداران برابری زن و مرد اینست که در این دوره متحول بیش از پیش جبهه آزادیخواهی و برابری طلبی را تقویت و مشخصا جنبش آزادی زن را با تمام قدرت حمایت و تقویت کنیم. جمهوری اسلامی و گروه های اوباش ضد زن، “ناموس پرستان” و کسانی اعمال خشونت به زنان را ترویج می کنند، باید با واکنش درخور و بازدارنده ما برابری طلبان روبرو شوند.
٢٨ نوامبر ٢٠٢١