روز چهارشنبه ١٧ آذر، خبرگزاریهای حکومتی فارس و مهر از “شناسایی و دستگیری گروه وابسته به شبکه ضد انقلاب در شیراز” خبر دادند. بازجو- مفسران این رسانه ها که از کل پرونده سرهم شده خبر دارند، پیشاپیش و ذوق زده از دستگیری “گروهی از عناصر وابسته به شبکههای ضد انقلاب خارج نشین که با برپایی محافل فساد در شیراز، قصد بسترسازی برای اغتشاش را داشتند، شناسایی و دستگیر شدند” سخن گفتند. “لیدری این شبکه” نیز به لیلا حسین زاده دانشجوی چپ منتسب شده که در این هفته در شیراز با هجوم نیروهای امنیتی بازداشت شد.
۱۵ آبان در تهران، عسل محمدی به همراه هیراد پیربداقی بازداشت و به بازداشتگاه زندان اوین منتقل شدند. عسل محمدی دوشنبه اول آذر به صورت موقت و با تودیع وثیقه از زندان اوین آزاد شد. هیراد پیربداقی زیر فشار بازجویان قرار گرفته و با وجود اتمام بازجویی از صدور قرار کفالت برای آزادی وی ممانعت کردند. خانم ستاره جلالی مادر هیراد پیربداقی، علیرغم بیماری و نیاز به آرامش هر روز در مقابل زندان اوین است، دست به تحصن زده و آزادی فوری فرزندش را میخواهد.
دو ماه پیش سپیده قلیان با روش مشابهی و در یک حمله وحشیانه توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ربوده شد و ابتدا به زندان اهواز و سپس به زندان اوین انتقال داده شد. اخبار از تحت فشار قرار دادن سپیده قلیان در زندان خبر میدهد. هنوز هیچ اطلاعی از سپیده قلیان در دست نیست.
اینها هر وقت دکان این سناریوهای امنیتی نخ نما را باز می کنند، کار بازجوها و شکنجه گران اینست که افراد بازداشتی را با شکنجه وادار کنند تا به اتهامات بی اساس “اعتراف” کنند. خبر عملیاتهای محیرالعقول پهلوان پنبه های امنیتی برای “شناسائی و کشف شبکه های ضد انقلاب”، تنها موجب تمسخر و نفرت مستمعین است و هیچ انسانی با عقل متوسط را قانع نمیکند. کسانی که علنی هستند، چند پرونده دارند، فعالیت شان جلو چشم همه است، نهایتا از حقوق کارگران و نظرات خود حرف زدند و حال توسط این نوابغ امنیتی “شناسائی” و “کشف” و دستگیر شدند!
عبارت “کشف شبکه های ضد انقلاب” برای فعالین انقلاب ٥٧ بوی خون میدهد. در دهه شصت این اتهام تا اعدام و زندانهای طولانی فاصله چندانی نداشت. آندوران البته گذشته است، جامعه عوض شده، رژیم اسلامی اما چیزی بیشتر در چنته ندارد. اگر نتوان به آمریکا و اسرائیل و جاسوسی وصلت کنند، حتما به نیروهای اپوزیسیون و مخالفین سیاسی و جائی وصلت میکنند. اصل اینست که سرکوب و پرونده سازی اجرا شود، سناریوی آنرا امنیتی های کودن می نویسند و شکنجه گران با شکنجه زندانی تلاش دارند آنرا اجرا کنند. دادستان و قاضی هم براین اساس حکم صادر می کنند.
گسترش بازداشتها و اعمال فشار به فعالین سیاسی همراه است با گسترش اعدام و تلاش برای اعدام بازداشت شدگان دیماه نود و شش و آبان نود و هشت. از عباس دريس اعتراف اجباری گرفتند که در قتل یک مامور شرکت داشته است. عباس اما تنها شاهد قتل عام نیزار جراحی در آبان نود و هشت بوده است. او سه فرزند دارد و هم اکنون در زندان ناوا در ماهشهر در خطر اعدام است. محسن دريس همراه برادرش عباس دریس بعد از كشتار نيزار جراحی در آبان ٩٨ بازداشت شدند. محسن هم یک فرزند خردسال دارد و تحت شکنجه از وی اعتراف اجباری گرفته اند.
هدف موج دستگیری ها و احضارها و اعمال فشارها در شرایط بغرنج جامعه با پتانسیل اعتراضی قوی، ارعاب و تحمیل سکوت گورستانی به جامعه است. اما این تیغ دیگر کُند شده است، حتماً هنوز میتواند صدمه بزند و تلفات بگیرد اما دیگر قادر نیست به هدف اصلی اش نائل شود. کشتار آبان قبل از اینکه جامعه را به کومای سیاسی ببرد حکومت را دچار وحشت کرده است. یک دقیقه اعتراض و اعتصاب در جامعه از نفس نمی افتد. هیچ چیزی سرجایش نیست. فساد از سر و روی سلول سلول این نظام گندیده بالا میرود آنوقت تجمع چند جوان دانشجو در یک مهمانی یا دیدار معمولی را “توطئه با قصد فساد و اغتشاش” معرفی می کنند! رئیسی جلاد، که نیامده مسخره عالم و آدم شده است، این افتخار را دارد که در چند ماه دو سرکوب خونین خوزستان و اصفهان را در کارنامه جدیدش دارد و گرانی و مشقات مردم را چند برابر کرده است. نتیجه سرکوبهای خوزستان و اصفهان و موج دستگیریها و اعمال فشارهای مستمر، به کاهش یا انزوای اعتراض و اعتصاب و حق طلبی مردم منجر نشده است. نفرت از جمهوری اسلامی موج میزند و مردم تشنه کوبیدن این نظام از بالا تا پائین هستند. همین وحشت توضیح دهنده رفتارهای حکومت است.
ما این تشبثات امنیتی و بازداشتها و پرونده سازی برای فعالین جنبش کارگری و جنبشهای حق طلبانه را تقبیح و محکوم میکنیم. باید با همه توان علیه سناریوی نخ نمای پرونده سازی و گرفتن اعترافات اجباری تحت شکنجه مبارزه و آنرا افشا و رسوا کنیم. این سیاستها تنها واکنش عصبی و خارج از کنترل حکومتی است که دیگر امیدی به فردای خود ندارد. علناً به جنگ مردم کارگر و زحمتکش آمدند و بقای خود را در سیاست “می زنیم و می مانیم” جستجو میکنند. مشکل اینست که دیگر دیر شده است، این سیاست روز خودش خیرش را به بقای نظام رساند و هرچه جلو آمدیم روشن تر شد که دیگر ستونی نیست که بتوان به اتکای آن نظام منحوس اسلامی را حفظ کرد.
سپیده قلیان، هیراد پیربداقی، لیلا حسین زاده، بازداشت شدگان اخیر شیراز، عباس و محسن دریس، زندانیان دیماه ٩٦ و آبان ٩٨، کارگران و معلمان زندانی و کلیه زندانیان سیاسی باید آزاد شوند.
سردبیر.
١٨ آذر ١٤٠٠