“اگر لگد کردن عمامه را جدی نگیریم شاهد مراحل بعد خواهیم بود”! این جمله یکی از آخوندهاست که نمادی از شرح حال نفرت عمومی مردم ایران از آخوند و جمهوری اسلامی بطور کلی را به نمایش می گذارد. لگد کردن عمامه، به یک معنی و در دنیای واقعی ضربدر نفرت عمیقی که مردم از جمهوری اسلامی پیدا کرده اند، یعنی لگد مال کردن رژیم اسلامی، یعنی دیگر از این وضع خسته ایم، بروید گورتان را گم کنید. این انعکاس رفتار مردمی است که از دست آخوند و مذهب و عمامه و امامزاده به تنگ آمده اند. نطق آخوندها و نگرانی که از آینده خود دارند، این روزها در مدیای اجتماعی به فراوانی دیده می شود. بخصوص از روزی که یک خانم در یکی از خیابانهای شهر “به اصطلاح مذهبی قم” که در پاسخ “امر به معروف” یک آخوند در مورد حجاب، “عمامه” این مظهر نادانی و مفتخوری را زمین انداخت و زیرپا لگدمال کرد، صدای اعتراض طلبه و آخوند از حوزه قم و مجلس بیشتر به گوش می رسد. مثلا گفته اند که “خیلی از آخوندها به دلیل توهین و تحقیر آشکار مردم در کوچه و بازار جرئت ندارند با لباس آخوندی در ملأ عام ظاهر شوند. درست میگویند. البته نفرت از آخوند جدید نیست ولی هر روز بیشتر می شود.
واقعیت امر اما عمیقتر از همه اینهاست. یعنی آنچه در ظاهر قابل مشاهده است و گاهی برجسته میشود، درصد بسیار کوچکی از نارضایتی و انزجار مردم از دولت جمهوری اسلامی است. دلیل نفرت مردم از حکومت، فقر، بیکاری، فلاکت، زن ستیزی، اختناق، سرکوب و انواع مصیبت است که توسط سرمایه داری و دولت اسلامی به مردم تحمیل شده است. نه مردم این وضع را میخواهند و نه جمهوری اسلامی برنامه ای برای کاهش و تخفیف بحرانها دارد. کارنامه دولت رئیسی جلاد از هر لحاظ بدتر از دولتهای قبلی است. فقر و سرکوب جواب نبوده و نیست. البته این تمام مسئله نیست. عمل مستقیم بخشهای مختلف طبقه کارگر و مردم زحمتکش در مقابل این وضعیت و شرایط تحمیل شده جنبه دیگر چهره کنونی جامعه ایران است. جامعه این مناسبات و روابط استثمارگرانه و وحشیانه را قبول ندارد و علیه آن بپاخاسته است. تضادها بشدت عمیق شده اند و این وضعیت قابل دوام نیست. بقولی “نه بالایی ها به این ترتیب می توانند به حاکمیت خود ادامه دهند و نه برای پائینی ها ادامه این اوضاع قابل تحمل است”. تلاش برای تغییر اوضاع صورت مسئله اصلی جامعه و اکثریت مردمی است که زیر فقر و فلاکت و اختناق کمرشان شکسته است.
سران جمهوری اسلامی به خوبی درک کرده اند و نگرانی خود را به عناوین مختلف با چاشنی تهدید و ارعاب بر زبان می آورند وهر آن منتظر آتش خشم مردم عاصی هستند که بیشتر زبانه بکشد و کل بساط رژیم اسلامی با آخوند و منبر و هر نمادی از این دست را به زیر بکشند. جرقه های این خشم و نفرت را روزانه می بینیم. روزی آخوند و عمامه اش مورد تهاجم و مسخره مردم است، روز دیگر مجسمه قاسم سلیمانی را در همان روز برپایی در شهر کرد به عنوان نمادی از تروریسم و جنایت حکومتی به آتش می کشند. اوضاع کمی تندتر شود، آخوندها ریش ها را میزنند، تغییر قیافه خواهند داد و از ترس مردم راسا “کشف عمامه” خواهند کرد. اینرا سران رژیم بخوبی فهمیده اند، به این دلیل است که بخصوص بعد از سر کار آمدن دولت رئیسی از نمایندگان مجلس اسلامی تا آخوند و حوزه های جهلیه صدایشان درآمده و از بی حجابی و از دست رفتن ظواهر اسلامی خانمها به ستوه آمده اند و به عناوین مختلف تهدید و ارعاب می کنند. اینها اما ضجه های یک شکست سنگین است.
جامعه نه فقط تسلیم نشده است بلکه در تعرض مداوم است. حتی آنجا که آدم می کشند و زندانی ای مانند بکتاش آبتین را با کرونا از بین می برند، در همان زندانها و مرکز قدرت جمهوری اسلامی، در اعتراض به قتل عمد بکتاش آبتین شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای سرمی دهند. اینها یعنی سرکوب دیگر نمیتواند تکیه گاه قابل اطمینانی برای جمهوری اسلامی باشد، جامعه هم تحمل نمی کند چون دیگر صاف و ساده چیزی برای از دست دادن ندارد. این نبرد به مراحل تعیین کننده رسیده است و باید به نتیجه برسد. روحیات، توقع، نیاز به زندگی بهتر، با شرایط کنونی در تضاد عمیق قرار دارد. دره عمیقی میان مردم و دولت وحشی و استثمارگر جمهوری اسلامی و طبقه سرمایه دار وجود دارد. سرنگونی نظام کنونی در دستور روز است. جواب سرراست اوضاع کنونی تنها سوسیالیسم است.
١٤ ژانویه ٢٠٢٢