اکتبر: در ۲۱ ژانویه بیست سال پیش فادیمه شهیندال بدست پدرش در سوئد بقتل رسید. زمینههای مادی این قتل چه بود و بعد از آن چه اتفاقی افتاد؟
پروین کابلی :
قتل فادیمه در شرایط اتفاق افتاد که از چند سال قبل فعالین کمونیسم کارگری در سوئد برعلیه سنت ها و قوانینی که محدودیت های سنتی و عشیرتی را در زندگی زنان جوان بوجود میآورد ند آغاز شده بود. ما بر علیه حجاب کودکان، ازدواج های زیر نرم تعیین شده در جامعه سوئد که اغلب از طرف بستگان سازمان داده میشد، ناموسپرسی، و ختنه کودکان کمپین های مهمی را سازمان داده بودیم و در موقعیت های مختلف پشت سیاستمداران را به دیوار کوبیده بودیم. تئوری نسبیت فرهنگی از جهات مختلف در مقابل ما قرار گرفته بود و ما نوک حمله و انتقاد خودمان را متوجه آن نموده بودیم و بعنوان نوعی راسیسم از آن اسم میبردیم. کار به جایی رسید که حتی بخشی از اپوزیسیون چپ ایران مانند راه کارگر در مقابل ما قرار گرفت. نشریه زن و بنیادگرایی که به زبان سوئدی منتشر میشد و بعدا اطلاعیه راه کارگر ما را به نفى آزادى پوشش براى مسلمانان متهم نمود و خواست ممنوعیت حجاب را ”نفى حقوق دموکراتيک ”اقليت ها“ست و اين خواست ها را ”رضاخانى“ و ”پول پوتى“ و ”فاشيستى“ و ”راسيستى“ خواند. در همین رابطه بود که منصور حکمت در سال ۱۹۹۷ میلادی مقاله معروف خود را بنام ”حقوق کودکان و حجاب گیت راه کارگر ” نوشت که بعد از ترجمه به سوئدی در ابعاد زیادی چندین بار چاپ و منتشر شد و مورد استفبال انسان های برابری طلب قرار گرفت و البته عده ای هم با تزهای آن بشدت مخالف بودند.
فادیمه در همین سالهای بود که با خانواده اش درگیر بود و بعد از اینکه خانوادهی او از رابطه اش با دوست پسرش مطلع شدند به اذیت و آزار وی پرداختند. فادیمه از والدینش بویژه پدرو برادرش به دادگاه شکایت برد که دادگاه آنها را محکوم نمود. بعد از کشته شدن دوست پسرفادیمه در تصادف با قطار و پخش یک مستند از زندگی وی از تلویزیون سوئد فادیمه مخفی شد. من بعنوان سخنگوی کمپین بین المللی دفاع از حقوق زنان با نوشتن مقالات در روزنامه های سوئدی و جلب توجه سیاستمداران فعالیت میکردم. تلاش های من برای تماس با فادیمه برای اعلام حمایت از او بدلیل مخفی بودنش متاسفانه به جای نرسید. در اوائل نوامبر ۲۰۰۱ در تلویزیون سوئد برنامهی ”دبیت، بحث ” با وزیر انتگرسیون و چند دباتور زن و جمله آقای کوردو باکسی که از شخصیت های مهم کرد تبار سوئد است درگیر شدم و در آن برنامه بود که هشدار دادم که اگر دولت کاری نکند ما باید منتظر حوادث بسیار ناگواری باشیم. روز بعد بسیار از روزنامه ها در مورد حقانیت دفاع من از حقوق زنان جوان نوشته بودند. به گفته ی مسئول برنامه این بحث را بیش از دو میلیون نفر دنبال کرده بودند.
فادیمه دو هفته بعد در یک سمیناری که در یکی از سالن های مجلس سوئد تشکیل شده بود شرکت نمود و سخنرانی کرد که اکنون بعنوان یک سند مهم تاریخی از آن استفاده میشود. در این سخنرانی وی به تفصیل فرهنگ ناموسپرستی، سنت های عقب مانده وضد زن، قوم پرستی در میان گروه های مهاجرنشین اشاره نمود. در هنگام استراحت من وفادیمه همدیگر را در راهروی کناری سالن کنفرانس ملاقات کردیم و بعد از کمی گفتگو به توافق رسیدیم که وی بعد از سفر به آفریقا که در رابطه با پایان تحصیلات دانشگاهیش صورت میگرفت به گوتنبرگ بیاید و مدتی درخانهی من زندگی کند تا بتواند در آرامش بتدریج مستقر شود. آنچه که بیش از هرمسئله ای در ذهن من از این گفتگوی کوتاه باقی ماند این بود که او بشدت دلتنگ خانواده اش بود. متاسفانه کمتر از دوماه بعد در ۲۱ فوریه ۲۰۰۲ بدست پدرش بقتل رسید.
اکتبر : شما از تاثیرات قتل فادیمه شهیندال بر جامعه سوئد صحبت کرده اید. منظور از این تاثیرات چه میباشد؟
پروین کابلی : قتل فادیمه فقط در سوئد تاثیر نگذاشت بلکه به جرئت میتوانم بگویم که در بسیاری از کشورهای اروپائی موقعیت زنان و کودکان مهاجر را تاحد زیادی به جلو جامعه راند و جامعه اروپایی متوجه شد که در بغل گوش آنها جوانانی رشد میکنند که با موانع بسیار زیادی روبرو هستند و عملا جلو رشد سالم و طبیعی آنها را سد نموده است. کامیونتی های مهاجرینی که به دلائل مختلف مثل بیکاری سیاست های راسیستی حاکم، رشد و دخالت گروه های ناسیونالیستی از کشورهای مهاجر، گسترش اسلام سیاسی، بعنوان موانعی در مقابل رشد جوانان و بويژه حقوق پایه ای زنان به جدل مهم تبدیل شد و جامعهی سوئد را بشدت قطبی نمود. با این بحث ها مقدار زیادی مردم در کلیت به این وضعیت آگاه شدند. قوانین مختلفی در رابطه با حمایت از کودکان و زنان تصویب شده است. کارمندان کمونها و پلیس و ادارات مختلف مدام در شناخت این پدیده و مقابله با آن آموزش میبینند. اما درکنار این ما با موجی از دغلکاری و مماشات سیاستمداران در برخورد به گروه هایی که عملا در حال رشد هستند روبرویم. بطور نمونه مدارس مذهبی یکی از این موانع میباشد. دراین مدارس از همان کودکی نابرابری جنسیتی پراتیک میشود. خانواده های بسیاری هنوز نمی خواهند دست از خرافات و سنت های عقب مانده بردارند و مانع تراشی میکنند. و متاسفانه هنوز هزاران دختر و پسر جوان تحت فشار و اذیت و آزار خانواده های خود هستند و بسیاری از آنها مخفیانه زندگی میکنند.
اکتبر: بعنوان آخرین سوال علیرغم پیشرویهایی که نام بردید زنان هنوز تحت تاثیر ناموس پرستی به قتل میرسند. چرا ناموس پرستی هنوز در دنیای امروز ادامه دارد؟
پروین کابلی : به نظر من به چند فاکتور اساسی توجه کرد. اول اینکه باید به اوضاع سیاسی و اقتصادی در جهان و کشور های مختلف را نگاه کرد.
امروز فقط نمی شود نفس ناموسپرستی را با سنت های عقب مانده وپاسداری از شرف خانواده تعریف کرد. اگرچه این هنوز در این تفکر و روش تربیتی یک فاکتور جدی میباشد. اما به انسان امروز عقب نشینی زیادی تحمیل شده است. سرمایه برای سود آوری بیشتر و تصرف مناطق دیگری از بازار و فراهم کردن زمینهی بیشترین سود آوری را در کشورهایی مثل ایران، بنگلادش، مصر و یا پاکستان دست عقب مانده ترین نیروهای سیاسی را در این کشورها عملا باز نگاه داشته است. سوریه و افغانستان یک نمونه کامل از اوضاع سیاسی جهان است. یا اینکه چه کسانی در کارخانه های پوشاک و کفش دوزی برای آدیداس و غیره کار میکنند؟ اکثریت کارگران سالنهای قفل شدهی کارخانه ها را زنان و دختران و پسران جوان تشکیل میدهند. مشکل فقط این نیست که این نیروی کار ارزن به مانند بردگان استثمار میشوند، بلکه دولتهای حامی کاپیتال و سرمایهی برای مقابله با پیشروی زنان که اکنون دیگر به ” لطف سرمایه ” به بازار کار کشیده شده اند دست عقب مانده ترین و کثیف ترین نیروهای موجود در جامعه بر علیه زنان باز گذاشته اند. مردسالاری و مذهب را ترویج و گسترش میدهند. قوانین مختلف را برای ادامه این موقعیت وضع میکنند و تجاوز به کودکان دختران را تحت نام ازدواج رسمی و قانونی میکنند. این تصویری است که مشاهده میشود. ۳۰ سال و اندی پیش وقتی من کردستان عراق را ترک کردم با مقایسه امروزهیچ نبود. امروز ساختمانهای سربه فلک کشیده و گسترش شهرها و تجهیزات و زندگی صنعتی تصویری دیگری از کردستان میدهد. اما آیا این پیشروی و هجوم سرمایه های مالی به کردستان توانسته است موقعیت شهروندی برابر و یا بهتری را برای مردم زحمتکش کردستان به ارمغان بیاورد؟ آیا کارگران از موقعیت بهتری برخوردارند؟ آیا زنان کمتر کشته میشوند؟ آیا حقوق برابر زنان در قانون اساسی عراق و یا دولت اقلیم کردستان به یک اصل مهم و تغییر ناپذیر تبدیل شده است؟ آیا زبان ادبیات و کتابهای درسی به نفع برابری و آزادیخواهی تغییر کرده است؟ آیا قانون حمایت از زنان مورد ستم و ایجاد امکانات امنیتی بیشتر شده است؟ آیا سنت های عقب مانده و مرد سالاری مورد تهاجم وسیع قرار گرفته است؟ آیا سکولاریسم به یک فاکتور در زندگی مردم تبدیل شدهاست؟ نه، متاسفانه نه.
جنایت علیه زنان در کردستان عراق دامنه اش از مرزهای کردستان فراتر است. قتل زنان و دختران کرد تبار به سوئد و انگلیس و آلمان و کانادا رسیده است.
حقوق انسان و حتی نگاه به برابری انسانها بازنگری دوباره شده است. این باز نگری فقط از طرف دولتها و بنگاه های تبلیغاتیشان نیست، بلکه آن جبهه ای هم که خود را چپ و رادیکال و مداقع حقوق انسان و برابری بی قید وشرط میداند هم بشدت دچار تشنج است و باورهای دیگری را تبلیغ و ترویج میکند. نیروهای واپسگر و جریانات رادیکال دست راستی مانند نژاد پرستان و اسلام سیاسی و ناسیونالیسم در پناه مردسالاری هر کدام در این فضای سیاسی موقعیت را مناسب دیده و حمله به حقوق برابر زنان و بطور کلی حمله به دستاوردهای بشر را که نتیجهی مبارزه ای طولانی است را مدتهاست سازمان داده اند. نتیجهی این عقبگرد را میتوان بروشنی در اخلاقیات، ادبیات، زندگی روزمره مردم، فرودستی زنان و کشتار و تجاوز به آنها دید.
اما با وجود این امروز زنان بیش از هر زمان دیگری به حقوق خود واقف هستند. مقاومتی که در مقابل این همه سیاهی میشود نشان از پیشروی اگرچه کم در این رابطه میباشد. نسلی که امروز رشد نموده و حق طلب است، بسیاری از این سنت ها را به مصاف کشیده است و با آن مقابله میکند. اما پایان این وضعیت تنها درگرو این است که سیاست در دنیا باید به نفع جبههی سوسیالیستی و برابری طلبان بچرخد تا بتوان به همهی این نابسامانی ها و کشتار انسان چه زن و مرد پایان داد.