دو سال قبل “یوسف بن احمد العثیمین” دبیرکل سازمان همکاری اسلامی، در سخنرانی بمناسبت سالروز حمله تروریستی به دو مسجد کرایست چرچ در نیوزلند، از سازمان ملل خواست تا روز ۱۵ مارس را به عنوان “روز همبستگی ضد اسلام هراسی” اعلام کنند. امسال و در روز سه شنبه، سازمان ملل متحد با صدور قطعنامه ای ۱۵ مارس را بعنوان “روز جهانی مقابله با اسلام هراسی” تعیین و نامگذاری کرد. این قطعنامه را نمایندگان دولتهای جمهوری اسلامی، پاکستان، ترکیه، عربستان، اردن و اندونزی، ارائه و مذاکرات برسر تصویب قطعنامه را برعهده داشتند.
بالاخره تبلیغات سالهای طولانی در رسانه های غربی و تلاش مستمر و مماشات با اسلامی ها نتیجه داد و “اسلاموفوبی” یا “اسلام هراسی” جزو ممنوعه ها شد تا راه را برای جاری کردن بی دردسرتر قوانین و نرمهای اسلامی باز کند و مهمتر نیروهای جنبش اسلام سیاسی را وارد جنگ و رقابت جاری دولتهای سرمایه داری کند. این حرکت با استقبال جمهوری اسلامی و دولتهای مرتجع متشکل در “سازمان همکاری اسلامی” روبرو شد. همه فهمیدند چرا دقیقاً در گرماگرم جنگ و کشتار در اوکراین، به نیروهای اسلامی و دستجات نیابتی نیاز هست و همین دریچه ای برای بقا و امتیارگیری است. این گام بعدی بعد از طالبان و هدیه جدیدی به اسلام سیاسی بود.
تخت روانچی سفیر جمهوری اسلامی در سازمان ملل، در سخنرانی به این مناسبت از جمله گفت: “برای اعضای سازمان ملل متحد بسیار مهم است که علیه اسلامهراسی، از جمله اقداماتی نظیر ممنوعیت سفر مسلمانان، ممنوعیت حجاب، ممنوعیت نمادهای مسلمانان و استفاده نفرتانگیز از اصطلاحات جاهلانه ای مانند تروریسم اسلامی هم صدا شوند”.
این حرکت را باید در متن عقبگردهای فکری و سیاسی ناشی از جنگ و رقابت دولتهای سرمایه داری قرار داد. میدان دادن به نیروهای ضد جامعه از مذهب و راسیسم تا فاشیسم و اسلام سیاسی، ناشی از تلاشهای امثال یوسف بن احمد العثیمین و مجید تخت روانچی و یا منوّر شدن افکار نمایندگان دولتهای مرتجع نیست، برعکس، از پروژه های جدید و نیاز به نیروهای اسلامی در جنگ کنونی دولتهای سرمایه داری خبر میدهد.
خود ترم اسلاموفوبی تماماً به مفروضاتی راسیستی متکی است. چهارچوبی برای محدودیت و نفی نقد اسلام و برسمیت شناسی قوانین اسلامی علیه مردمی است که جرمشان اینست در جوامعی چشم به جهان گشوده اند که بطور اختیاری و با اهداف سیاسی ارتجاعی، “کشورهای اسلامی” و “جوامع اسلامی” نامگذاری شده اند. این حرکتی ارتجاعی توسط دولتهای ارتجاعی است که تنها فضا را برای اسلامیون مهیا می کند. در شرایطی که نژادپرستی و فاشیسم رسماً پر و بال می گیرد و در سیستم دمکراسی هضم و درونی میشود، چرا اسلام و تروریسم اسلامی نشود؟ مگر غیر اینست که اسلام و فاشیسم تحت حمایت مالی و سیاسی و نظامی دولتهای پرچمدار دمکراسی میدان عمل پیدا کرده اند و در بحران و کشمکش کنونی ضروری شده اند؟
اسلام روبنای سیاسی کشورهای اسلام زده و رژیمهائی مانند جمهوری اسلامی است. تکلیف اسلام را نه سازمان ملل و دایناسورهای کنفرانس همکاری اسلامی؛ بلکه جنبش ضد اسلامی و ضد دینی، جنبش سکولاریستی و کارگری و سوسیالیستی در ایران و افغانستان و کشورهای منطقه معلوم خواهند کرد.
سردبیر.
١٧ مارس ٢٠٢٢