مقالات

یادداشت ها، سیاوش دانشور

سیاست ما در قبال تحرکات جمهوری اسلامی در خارج کشور

امروز پنجشنبه ۱۹ خرداد، انقلابیون در استکهلم در مقابل محل دادگاه نوری درس دیگری به عوامل جمهوری اسلامی دادند. مزدوران رژیم اسلامی استکهلم را با قم و مشهد عوضی گرفته بودند. واقعا دست رفقای مبارز در استکهلم درد نکند که هیچ رقم کوتاه نمی آیند. دیروز چهارشنبه ۱۸ خرداد، انقلابیون در لندن مراسم خمینی قاتل را زهرمارشان کردند.

امیدوارم مجددا عده ای داور، با ژست دمکرات یا ولترهای بدلی، کسانی که ظاهرا حاضرند «جانشان را بدهند تا مخالف شان حرف بزند»، دم نگیرند که این چه وضعی است! چرا عده ای کمونیست و انقلابی رفته اند و جلسه بزرگداشت خمینی و تبلیغ برای عاشوار را “بهم زده اند”؟ امیدوارم درس گرفته باشند و دفاع از جمهوری اسلامی را با زرورق «آزادی بیان» به خورد مردم ندهند! امیدوارم، هرچند امیدی نیست!

اما این پدیده جدید نیست، پاخورده و نخ نما است، اوجش در دوره دو خرداد و عروج خاتمی بود. در آندوران صف جنبش ملی اسلامی از بخش تماما رژیمی آن تا جناح های جمهوریخواه و حتی بظاهر سوسیالیست اش، همین حرفها را میزد. دفاع از حضور سیاسی سران و کاربدستان رژیم اسلامی در خارج کشور را زیر پوشش “دفاع از آزادی بیان” پیش می برد. دفاع از همدستی با رژیم اسلامی را با تز “مبارزه مسالمت آمیز” توضیح میداد. بعضا میگفتند این اصلاح طلبان دیروز قاتل “تغییر کرده اند” و تلاش داشتند آنها را به صف اپوزیسیون قاچاق کنند! مگر نمی بینید طیف وسیع ژورنالیست و مفسرین و متخصصین در امور مختلف در رسانه ها را که حتی بعضا نمی توانند ترمهای حوزه تخصصی شان را درست تلفظ کنند!

مدتهاست که این صف اصلاح رژیم مضمحل شده است، دوره شان بسر رسیده و بقول همرزمان ما در ایران «ماجرایشان دیگر تمام شده است». یادمان نرفته که سران اصلاح طلبی دینی و مسالمت جویان رژیمی، گوی سبقت از برادران قمه کش و کهریزکی ربودند و در ماجرای خیزشهای ۹۶ و ۹۸ فرمان “بُکشید” و “جمع کنید” و “قاطع باشید” علیه مردم کارگر و زحمتکشی دادند که علیه نظام فقر و اختناق اسلامی بمیدان آمده بودند.

بحث ما اما برسر «برهم زدن» جلسه و مراسم کسی نیست. ما سیاست جلسه بهم زدن نداریم. سیاست ما در دو کلمه اینست: ما با رژیمی ها می جنگیم و با اپوزیسیون بحث می کنیم. با رژیمی ها می جنگیم چون در یک رابطه خصمانه، جنگی و سرنگونی طلبانه با این نظام هستیم. چون جنگ ما و کارگران و مردم آزادیخواه با این حکومت تمام نشده بلکه تازه بصورت واقعی آغاز شده است. هر کسی که روزی در این رژیم دست اندرکار جنایتی علیه مردم بوده است، از نظر ما حضورش در خارج با اعتراض قاطع روبرو می شود. اصولا نباید حضور یابد. هر زمان دادگاهی صالحه رای بر رفع اتهام این افراد داد، ما هم از آکسیون و اعتراض علیه جلسه اینها خودداری می کنیم. همینطور ما هنوز دولت نیستیم که ملزم به تامین و اجرای آزادی بیان کسی باشیم. شهروندان این جوامع هستیم و حق اعتراض داریم. شهروندان این جوامع هم در مهد دمکراسی علیه حضور فاشیستها اعتراض و پیکت می کنند. دولت و پلیس اجازه مراسم به هر کسی داده یعنی آزادی بیان وی تامین شده است، آزادی بیان مخالف و شهروند هم همزمان باید تامین شود. طبق همان قانون بورژوائی هم شهروندان حق دارند در جلسه مربوطه حاضر شوند، پیکت کنند، شعار بدهند، داد بزنند که این فرد آدمکش است، فاشیست است، در هولوکاست اسلامی شریک است، در موضع سخنرانی نیست، باید محاکمه شود. اگر این کشمکش موجب برگزار نشدن جلسه میشود، چه بهتر. این یعنی حقوق پایه ای و دمکراتیکی که همین جوامع برسمیت شناخته اند محقق شده است. شهروندان قرار نیست حق آزادی بیان کسی را رعایت کنند، آزادی بیان مقوله ای است مربوط به رابطه دولت و شهروند و نه شهروند و شهروند یا همسایه با همسایه.

دمکراتهای بدلی و پرورژیمی هم یاد بگیرند. کسانی که تفاوت این مقولات را بدلیل فرهنگ اختناق زده نمی دانند و یا فکر می کنند باید لندن و استکهلم و پاریس را با قانون تهران و مشهد و شیراز منطبق کرد. تازه دیگر در شهرهای ایران کسی قانون و قانونمدار و حکومت را برسمیت نمی شناسد. کسانی که زیر پوشش «دفاع از آزادی بیان» و «دفاع از آزادی مذهب» و «اسلاموفوبی» از مناسک عاشورا و خمینی و حجاب کودکان و مدارس مذهبی و سینه زنی دفاع می کنند؛ در واقع سیاست شان اینست که ارتجاع و تروریسم و فاشیسم اسلامی را به زمین اپوزیسیون بیاورند. اینها خارج کشور را با اوین و کهریزک عوضی گرفته اند. ما نمی گذاریم.

بگذارید خیالتان را راحت کنیم؛ یکبار گفتیم و دوباره تکرار میکنیم: حتی اگر حکومتها در غرب بنا به منافع شان فرش قرمز برای عناصر رژیم اسلامی پهن کنند و پاسخ تظاهرات و تعرض ما به رژیم اسلامی را با زندان و اعدام جواب دهند، ما کوتاه نمی آئیم. قانون ما را ممکن است محدود کند اما ما فراتر از قانون میرویم و از پائین با کمک شهروندان و کارگران در همین جامعه علیه این همسوئی با ارتجاع و فاشیسم و تروریسم مقابله می کنیم.

***

مراسم خمینی جلاد بهم خورد!
رفقای لندن، انقلابیون دست تان درد نکند!

با همت کمونیست ها و آزادیخواهان مراسم بزرگداشت خمینی جلاد در لندن بهم خورد. آزادیخواهان آمده بودند تا صدای کارگران و مردم معترض ایران باشند که توسط خمینی ها و خامنه ای ها بخون کشیده شدند. آنها آمده بودند تا فریاد کارگرانی باشند که زیر آوار متروپل، در نیزارهای جراحی، در خیابانهای آبان خونین به خاک افتادند. ما یک جنبش ایم. ما با تمام توان اجازه نمی دهیم در خارج بساط ارتجاع اسلامی پهن شود.

خارج کشور باید روی این خط مشی برود و همراه با مردم ایران بساط حکومت در خارج را جمع کند! درود بر شما! دستت تان درد نکند!

***

«ارتحال» خامنه ای!
زنده باد اعتراضات کارگری و توده ای!

خامنه‌ای جنایتکار در مناسک سالمرگ خمینی جلاد از اعتراضات مردم سخن گفت. او خوب می‌دانست که مسئول مستقیم قتل بیش از صد تن از کارگران برج دوقلوی متروپل سرمایه داران میلیاردر فاسد حکومتی هستند. او اینبار جرات نکرد اعتراض برحق مردم آبادان و شهرهای خوزستان و ایران را «اغتشاش» و «فتنه» نام بگذارد.

این مناسک را باید بطور قطع پیش پرده «ارتحال» خامنه ای و نظام کثیف و جنایتکار اسلامی نامید. مرگ بر جمهوری اسلامی!

***

در باره عنوان «شاهزاده»
رسانه های مردسالار و ادبیات رعیت وار

تاکنون به عناوین برای خطاب و معرفی افراد فکر کرده اید؟ دقت کرده اید که میتوان دانشگاهی بود و در غرب زندگی کرد اما با ادبیات عصر حجر با دنیای پیرامون رابطه گرفت؟ افرادی تحصیل کرده و مدعی درک از سیاست و حقوق و دمکراسی و برابری، درست مثل رعایا و بردگان عهد عتیق به ولی خود تعظیم می کنند. تفاوتی ماهوی و حتی صوری وجود ندارد؛ یکی برای ولی فقیه غش میکند دیگری برای ولی عهد، مضمون و رابطه از یک جنس است.

یکی از این عناوین «شاهزاده» است! در خانواده سلطنتی از این القاب کم نداریم؛ دوک و دوشس، بارون و سِر، شاهزاده و ولی عهد، شهبانو و شهدخت و…

این ادبیات بشدت مردسالار و ضد زن است. حتی ضد زنان خانواده مفتخور و بی خاصیت سلطنتی. شاه که نمیتواند بزاید، اما بحکم نرینه بودن نظام موروثی سلطنت، باید «شاهزاده» لقب بگیرد. و این عنوان ظاهرا ابدی است، حتی اگر «شاهزاده» سابق حوصله شاهی نداشته باشد.

در جامعه متمدن به اعتبار «زاده» کسی را خطاب نمی کنند، اگر با این سیستم جلو برویم و آنرا تعمیم دهیم، باید از آخوند زاده، تاجر زاده، حاجی زاده، خان زاده، فقیر زاده، دهقان زاده، کارگر زاده و غیره حرف بزنیم. حالا از عناوین ایلیاتی و ارتشی مانند ملک شاهی و سپهسالار و امیر‌الدوله ها بگذریم. گوئی مقوله ای بنام هویت فردی و استقلال فردی وجود خارجی ندارند، اول بگو «زاده» کی هستی تا اصولا بشود در موردت حرف زد!

ریشه همه این خزعبلات و عناوین کاذب در مالکیت خصوصی و نهاد خانواده است. رابطه با مالکیت و زمین و قدرت و به این اعتبار مقام و منصب است که جایگاه تان را تعریف میکند و نه نقش واقعی تان در جامعه. اما امروز این عناوین مصرف سیاسی و تجاری دارند. در ایران عاشورای رسانه ها روی عنوان «شاهزاده» در واقع تلاش برای احیای گذشته است. مهم نیست خود فرد چقدر بیسواد و پرت است، مهم اینست که از تخم و ترکه شاهان است، از «ژن خوب» است، سنتا هم نوکر و دستبوس و چاکر از الزامات این مناسبات بوده است.

عقب ماندگی شاخ و دم ندارد. دشمن اساسی مردم ایران و هر جامعه ای این واپسگرائی فکری و فرهنگی است. مگر نگفته اند؛ «هنر نزد ایرانیان است و بس»؟!

***