گفته معروفی است که فروتنی بیش از حد نوعی ریاست. در سیاست، این نوع فروتنی نشانه عوامفریبی و شیادی است. خمینی زمانی که گفت به من خدمتگزار بگویید نه رهبر، اوج ریاکاری و شارلاتانیزم خود را به نمایش گذاشت۔ کدام دیکتاتوری را در تاریخ سراغ دارید که ادعا نکرده باشد من شیفته خدمتم نه قدرت۔ حالا عین این سیاست را جناب رضا پهلوی پیشه خود ساخته است. این جناب در حالی که همچنان به سوگند پادشاهی وفادار مانده، از خرد جمعی حرف می زند و از اینکه نه ادعای رهبری دارد و نه هیچ انگیزه و نفع شخصی.
می فرمایند من فقط هماهنگ کننده ام و اپوزیسیون واقعی مردم در داخل هستند۔ همان کسی که دیروز با پروژه ققنوس، یک عده متخصص و بیکاره را دور خود جمع کرده بود مبادا مردم، بی دولت و تشکیلات و رهبر بمانند ،حالا همپالکی هایش را تار و مار ساخته و خودش به تنهایی شده هماهنگ کننده. کیست که نداند مقصود ایشان از مردم، آن جماعت اندکی است که اینجا و انجا با هدایت و حمایت عوامل امنیتی و کاملا بی ربط به اعتراض جمعیت، شعار می دهند رضا شاه روحت شاد .شاهزاده شیاد، مخاطبین را مثل هواداران فحاش و فاشیست خود، گوسفند فرض کرده اند. شگفت آنکه ملایم ترین نقد به این شاهزاده “بی ادعا”، بارانی از رکیک ترین فحاشی و ناسزاها را از جانب شعبان بی مخ های حامی ایشان نصیب منتقد نگون بخت می کند. چپی که لفاظی گری های این شاهزاده شیاد در باب خرد جمعی را گواه پیشرفت او می گیرد و او را به کنگره سراسری شوراها دعوت می کند در بدترین حالت بلاهت سیاسی مافوق تصور خود را آشکار کرده است.
با این همه خطای فاحشی است اگر روحیه و رفتار فاشیست گونه سلطنت طلبان را به سطح نازل فرهنگ و عقب ماندگی سیاسی آنان تقلیل دهیم۔.واقعیت این است که خاندان انگل پهلوی طی یک برآمد توده ای و با ضربه نهایی طبقه کارگر از هستی ساقط شدند. کینه شتری سلطنت طلبان از توده ها یا به زعم خودشان کوتوله ها، کاملا سیاسی است و ریشه در همین بر باد رفتن تاج و تخت دارد.رضا پهلوی را نه انجا که با هم میهنان عزیزش ابراز همدردی می کند، بلکه جایی باید قضاوت کرد که به مردم، نمک نشناس می گوید. نکوهش و دشنام به میلیون ها مردمی که در سال پنجاه و هفت با شعار مرگ بر شاه و زنده باد شورا به خیابان امدند قرار است زمینه ای باشد برای تسویه حساب با همین مردم نمک نشناس و مدافع شورا در فردای سرنگونی.
برخلاف شیفتگان دمکراسی که احترام به ارتجاعی ترین عقاید جزء اصول مقدس اشان است و نیز پوپولیست ها که همدستی با فاشیست ها را برای قدرتمند شدن جنبش سرنگونی مفید و ضروری می دانند، کارگران و کمونیست ها اگر با این جریان منحط، ضد کارگر و ضد زن همین امروز و در تمام سطوح مرزبندی نکنند قافیه را باخته اند. متاسفانه چهل سال زندگی در جهنم جمهوری اسلامی، برای دودمان دزد و آدمکش پهلوی فرصت مناسبی جهت احیاء استبداد آریامهری فراهم کرده است .ضدیت با کارگر و کمونیزم می تواند این جریان حاشیه ای و بی ریشه را همانند طالبان به الترناتیو مطلوب امپریالیست ها بدل نماید۔
این ایده که مرزبندی و افشای سلطنت طلبان به مثابه مرتجع ترین شاخه اپوزیسیون بورژوایی به تقویت حکومت اسلامی منتهی می شود یاوه گویی محض است. حقیقت این است که توده ها، مستقل از اینکه احزاب سیاسی با هم متحد شوند یا خیر، عزم خود را برای سرنگونی حکومت اسلامی جزم کرده اند. دیدگاهی که طغیان علیه وضعیت موجود را حاصل اتحاد احزاب سیاسی چپ و راست می داند نگرشی بورژوایی است و لاجرم به سیادت بورژوزای می انجامد. سرنگونی جمهوری اسلامی برای بورژوازی ابتدا و انتهای کار است ،به همین دلیل شعار اصلی او همواره چنین است؛ “امروز فقط اتحاد”. پایین و باصطلاح بدنه جنبش سرنگونی نیز از رهبران خود می خواهد بی هیچ مرزبندی ایدیولوژیک و طبقاتی در صفوفی متحد و متفق علیه حکومت اسلامی مبارزه کنند. پوپولیزم در پاسخ به همین ندای “مردم” با تبلیغ سیاست همه با همی و ترویج ایده انقلاب همگانی به ستون پنجم و سیاهی لشکر بورژوای تبدیل شده و به گواه تاریخ کارگران و کمونیست ها را به مسلخ می برد.
برای کارگران و کمونیست ها هیچ چیز مهلک تر از این نیست که سیاست وحدت طبقاتی و تز اپوزیسیون ،اپوزیسیون نشویم را مبنای عمل خویش قرار دهد. به راستی میان کارگران نفت که عامل اصلی سقوط پهلوی بودند با سلطنت طلبان که خواهان احیاء استبداد هستند چه وحدت عمل و اشتراک منافعی می تواند وجود داشته باشد۔.
سوای انچه گفته شد، عامل دیگری که افشای بی امان سلطنت طلبان را برای کمونیست ها به امری حیاتی و تعطیل ناپذیر تبدیل می کند جبن و زبونی جناح جمهوری خواه بورژوازی ایران است. این شاخه که ظاهرا عقلای بورژوازی و فرهیختگان این طبقه انگل را در خود جمع کرده است، نه حزب و سازمان قابل اعتنایی ساخته و نه شخصیت های سیاسی جسوری تحویل جامعه داده است۔. تمام هنر این دلقک های جمهوری در کل حیات سیاسی عبارت بوده از وراجی در خصوص مزایای دمکراسی و لیبرالیسم و جمهوریت و درست سر بزنگاه خزیدن زیرعبای شیخ و شنل شاه۔
اکنون نیز پس از تحقیر اشکار کل جمهوری خواهان توسط شاهزاده بی یال و کوپال، شش سازمان و حزب جمهوری خواه فرموده اند با حفظ استقلال سازمانی و تشکیلاتی حاضرند در رکاب ایشان”مبارزه” کنند. از جمهوری خواهی که قهرمان ملی اش مصدق السلطنه باشد بیش از این انتظاری نیست۔
بدینسان مقابله و افشای بی امان جریان منحط سلطنت طلبی در ایران، فقط و فقط دست کارگران و کمونیست ها را می بوسد. این جریان حاشیه ای اما فاشیستی و بشدت تشنه قدرت و انتقام را باید جدی گرفت .سوسیالیسم یا بربریت نتیجه جدال کمونیسم با فاشیزم است.