“بالاخره، انقلاب ٥٧ مثل اکثر انقلابات، نهايتا نه با فريب و صحنه سازى، بلکه با سرکوبى خونين به شکست کشيده شد. فاصله ٢٢ بهمن ٥٧ تا ٣٠ خرداد ٦٠ تمام آن فرصتى بود که اسلام و حرکت اسلامى با همه اين سرمايه گذارى ها و تلاشها توانست براى موکلين مستاصل رژيم شاه بخرد. و البته از اين بيشتر نياز نداشتند. در تاريخ واقعى ايران، ٣٠ خرداد به ١٧ شهريور مي چسبد و حلقه بعدى آن است.” منصور حکمت ۲۰سال گذشت: ٣٠ خرداد ٦٠
با آغاز و پیشرفت انقلاب پنجاه و هفت و شرکت بخش اعظم جامعه در بزیر کشیدن حکومت سلطنتی، بنظر می آمد که طومار دوران ارباب و رعیت، شاهزاده و گدا زاده، “سلطنت خونی”، حکومت قومی و قبیله ائی یکبار برای همیشه در جامعه ایران بسته می شود. اما با نزدیک شدن سرنگونی حکومت “سایه خدا” توسط جامعه خواهان آزادی و بالادست پیداکردن چپ در جامعه، دستگاههای فکری و امنیتی جهان سرمایه در فقدان حزب متشکل، آگاه و مدبر کمونیستی کارگری متوجه شدند که حکومت پهلوی دیگر قادر به سرکوب جنبش انقلابی مردم نیست، برای همین بفکر چاره افتادند و پس از مشورتهای فراوان در اتاقهای فکری غرب موفق شدند با بکارگیری اسلام سیاسی و نماینده ارتجاع کپک زده آن، خمینی، جامعه را باری دیگر به بند بربریت سرمایه و این بار از جنس اسلامی اش کشند. با سرکوب خونین ۳۰ خرداد، انقلاب ۵۷ به شکست کشیده شد و به این وسیله فرجام بزیر کشیدن نظام پوسیده سرمایه داری با بقدرت رسیدن جمهوری اسلامی باری دیگر به تعویق افتاد.
جنبش ملی-اسلامی اما آن آلترناتیو قابل استفاده ائی برای غرب بود که زیر دیکتاتوری حکومت آریامهری ضربه چندانی ندیده بود و حتی دارای شبکه های سراسری بخشن علنی و بخشن زیرزمینی چه در داخل ایران و خارج از ایران بود و می توانست بسرعت بجای دستگاه سلطنت کار سرکوب جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی را به “نحو احسن” به پیش برد. بنابر این نماینده ارتجاع اسلامی، خمینی بزیر نورافکن مدیای غرب رفت. عکس اش در ماه مشاهده شد و دست آخر پسر محمدرضا، ولیعهد بی تاج اعلام کرد که بایستی به استقبال خمینی به عراق رفت و نه راه مدارا سلطنت با خمینی را بست. در نتیجه و در سایه حمایتهای لایزال غرب و جا باز کردن نظام سلطنت، ارتجاع اسلامی تحت نام انقلاب مستضعفان به قدرت نشانده شد تا جامعه که حداقل بیش از یک صد سال برای آزادی و رفاه و زندگی شایسته مبارزه میکرد، را باری دیگر سرکوب و به عقب براند. در نتیجه و بلافاصله پس از بقدرت رسیدن جمهوری اسلامی تعقیب، دستگیری، شکنجه و اعدام برنامه عاجل جمهوری حافظ سرمایه اسلامی شد. قتل عام زندانیان سیاسی ۶۰ و ۶۷ گویای تنها بخشی از جنون و بربریت اسلامیون برای حفظ قدرت و نظام سرمایه در سرکوب کمونیستها، آزادیخواهان، زنان و برابری طلبان بود.
روشن است با حمله همه جانبه جمهوری اسلامی به جامعه، چپ و کمونیسم کارگری ضربات سنگینی خورد. اما بخش اعظمی از برابری طلبان، زنان و جوانان آزادیخواه که از سرکوب، دستگیری، شکنجه و موج اعدامهای دستجمعی اسلامی جان سالم بدر بردند در عرصه های متفاوت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حتی محیط زیستی برای مقاومت و تحقق تغییرات وسیع اجتماعی خود دست از کار نشستند و چه در داخل و چه در خارج، جمهوری اسلامی را سانتیمتر به سانتیمتر مجبور به عقب نشینی کردند.
در عرصه فکری، سیاسی و کمونیستی، منصور حکمت در جنبش کمونیسم کارگری تاثیرات خاص خود را بر مبارزات انقلابی کارگری و مردمی جامعه امروز ایران گذاشته است. مبارزات قدرتمند طبقه کارگر، جنبش آزادی زن، مبارزات بی خدائی و ضد دینی، مبارزه با ناسیونالیسم و فرقه گرائی، ممنوعیت اعدام، حقوق کودک و . . . امروز در ایران از جمله جنبشهای عظیم اجتماعی اند که ریشه در اعماق جامعه دوانده اند و بسادگی قابل خشکانده شدن نیستند. یک تاثیر دیگر مبارزات فکری و اجتماعی جنبش کمونیسم کارگری در دخالت دادن هرچه بیشتراعضای جامعه، حتی در احزاب و سازمانهای سیاسی، در امور و مبارزات سیاسی-اجتماعی خود است. چرا که در نظام فردگرا و خونی سلطنت و از نظر قوانین قرون وسطائی جمهوری اسلامی زحمتکشان و توده مردم، “ملت” و “امت”، فرمانبرانی بیش نیستند که “قائم به ذات” به اطاعت و فرمانبری از شاه و ولی فقیه مکلف می باشند. بنابر این طبقه کارگر ایران که پنج دهه برای انباشت سیری ناپذیری سرمایه “وطنی” و بیش از چهاردهه برای انباشت سرمایه با رپوش اسلامی شبانه روز کار کرده و زیر قانون بهره کار روز مزدی خورد و شکسته شده است، نه در جامعه سلطنتی و نه در “دوزخ اسلامی” راه برون رفتی ندارد به غیر از اینکه برای تحقق خواسته های خود، نظامهای حافظ سرمایه را در کلیت بزیر کشیده و حکومت کارگری خود را اعلام کند!
در تدارک بزیر کشیدن نظام حافظ سرمایه اسلامی
اعتراضات و قیامهای مردمی ۹۶ و ۹۸ نمونه بارز تلاش یک جامعه در ادامه انقلاب ۵۷ برای پایان دادن به نظام حافظ سرمایه اسلامی بود که جمهوری اسلامی توانست با شقاوت مخصوص بخود و با شیوع پاندمی کرونا این قیامهای اجتماعی را حداقل برای مدت کوتاهی به عقب راند.
اما امروز هنوز پاندمی کرونا به پایان واقعی خود نرسیده که اعتراضات و اعتصاب کارگری، معلمان، بازنشستگان، پرستاران، دانشجویان و آزادیخواهان باری دیگر با قدرت و آنهم در اقصی نقاط کشور سرباز زده است. “هانا آرنت” وضعیت چنین جوامعی را به شیر در حال جوشی مقایسه میکند که پانزده ثانیه قبل از بجوش آمدنش، بنظر همه چیز آرام میرسد! امروز اعتراضات مردمی در ایران نشان دهنده آن آتشفشانی است که هر لحظه میرود کل جمهوری اسلامی و با آن نظام حافظ سرمایه را خاکستر کند و به عمر حکومت توحش سرمایه پایان دهد. روشن است صاحب نظران فراوانی چه از چپ و چه از راست با اشاره به قیامهای مردمی حاضر گمانه زنی می کنند که جمهوری اسلامی پایان سال ۱۴۰۱ را نیز نخواهد دید.
بنابر این امروز و باری دیگر میرود که پنجره تعیین و تکلیف قدرت سیاسی در جامعه باز و صف طبقه کارگر در مقابل کل نظام سرمایه در جنگ طبقاتی متمایزی نمایان شود. امروز و همانطور که انتظار میرفت، دو جنبش عظیم اجتماعی به نمایندگی از دو طبقه جامعه در سرنگونی جمهوری اسلامی و آینده نظام جامعه در مقابل یکدیگر قرار میگیرند. یک جنبش سوسیالیستی و کارگری که نیرویش را از مبارزات انقلابی طبقه کارگر و مردم آزادیخواه و برابری طلب بدست می آورد و جنبش پروغرب که همیشه در مقابل طبقه کارگر و جنبشهای اجتماعی اش قرار داشته و امروز و بنابر مقدوراتش لباس انقلابیگری و مردم گرائی برای سرکوب طبقه کارگر به تن کرده است. این دو جنبش واقعی و موجودند! “نه شاه میخواهیم نه ملا، حکومت بدست شورا” و “رضا شاه، روحت شاد” بیان کننده واقعیتی است که ما مدتها از وجود این دو جنبش اجتماعی که تبلور آن در احزاب و سازمانها در جنبش هایشان متبلور شده اند، سخن بمیان آورده ایم.
بناچار از آنجا که جامعه خواهان تحولات عمیق اجتماعی و بنابر این انقلابی است، جنبش پرو غرب امروز هم اجبارن تا مرز “نه به جمهوری اسلامی و اعلام سرنگونی” هم به پیش رفته است. این جنبش نه تنها انقلابی نیست، بلکه بشدت ارتجاعی است. امروز این جنبش چندی است، موضع اپوزیسیون سرنگونی طلب بر علیه جمهوری اسلامی را بخود گرفته است. اما اگر ادعای آزادیخواهی و آزاد اندیشی میکند، اگر ادعای مردم دوستی و احترام به آرای مردم را دارد، تنها برای به بیراه کشاندن جامعه و دستیابی به قدرت و استحکام پایه های حکومتی خود و حفظ نظام سرمایه و در نهایت سرکوب طبقه کارگر و جنبش کمونیستی کارگری همانند 17 شهریور جمعه سیاه 57 است. این جنبش، با جنبش ملی-اسلامی اختلاف و دشمنی جدی ندارد. برادر یکدیگرند، از یک جنس اند! موضوع شان در قدرت بودن و تضمین حاکمیت سرمایه در ادامه چپاول جامعه است. غرب نیز پس از اینکه مطمئن شود حکومت اسلامی دیگر قابل دفاع و رفتننی است، بطور حتم بدنبال آلترناتیو تراشی در بین آنان بر خواهد آمد، چرا که هم سابقه حکومت در بارگاه نظام سرمایه داری را در کارنامه شان دارند و هم در سرکوب چپ و کمونیست کشی ید طولانی دارند. دستشان هم سرمایه هنگفتی از غارت ثروت شده از طبقه کارگر ایران قرار دارد و هم حمایت ناتو و غرب را پشت سر خود خواهند داشت و بنابر این مجموعه ائی از احزاب راست، ناسیونالیست، فاشیست و ثروت و قدرت پرست پشت سر آلترناتیو ممکن این جنبش به صف خواهند شد. این جنبش پتانسیل بزرگی در بده بستان با جهان غرب برای سرکوب دوباره جنبش کارگری و توده ائی در ایران دارد و قابل انتظار است که در دشمنی با چپ، اسلامیون، ملی گرایان، احزاب پرو غربی در شکلی از اتحاد (هرچند شکننده) با یکدیگر متحد شوند. اینکه آیا شخص رضا پهلوی آلترناتیو غرب و گوادالوپ دو خواهد بود؟ و یا نه؟ امری است، بدوی.
امروز طرف دیگر، طبقه کارگر و جنبشهای زیر مجموعه او، بخصوص معلمان، بازنشستگان، پرستاران، زنان و دانشجویان به گواه همگان، دست بالا در مبارزات سرنگونی طلبانه علیه جمهوری اسلامی را دارا هستند که خواهان حکومت خود، حکومت کارگری و برقراری شوراهای مردمی خود می باشند. رسیدن به این خواسته ها اما تنها، با رفتن این حکومت و آوردن یک حکومت مشابه نخواهد بود. برای دستیابی به آزادیهای وسیع اجتماعی، برابری و حکومت کارگری می بایست نظام سرمایه، کار مزدی و مالکیت فردی را پایان داد! برای برابری کامل زن و مرد، باید فرهنگ زن ستیزانه و کالا صفتی و مالکیت مرد بر زن را در نظام برده داری سرمایه بزیر کشید. برای آزادی و رفاه طبقه کارگر و زحمتکشان و به این وسیله کل جامعه باید به کار مزدی پایان داد. برای رفاه و آسایش اکثریت اعضای یک جامعه باید به بهره کشی اقلیتی بر اکثریتی پایان داد. برای پایان دادن به هنر، ادبیات و فرهنگ فئودالی و نوکر صفت باید ریشه در اعماق جامعه برد، صنعت مذهب را به ورشکستگی کشاند وتحولات عمیق اجتماعی را هدایت کرد. بدون سوسیالیسم، امکان پیروزی و دستیبابی به آزادی و برابری، رفاه و سعادت بشری ممکن نیست. بدون واژگون کردن نظام نابرابر سرمایه، نمی توان به کودکان کار و خیابانی آینده ائی درخور و سعادتمند هدیه کرد. بدون انقلاب کارگری، رهائی طبقه کارگر و بدین وسیله رهائی جامعه عیر ممکن است.
بنابر این باید جنبشهای ارتجاعی را با نه به کلیت جمهوری اسلامی مردود ساخت و آگاه بود که اگر تاریخ مبارزاتی عصر نوین جامعه ما، تاریخ صد و اندی ساله تلاش در بدست آوردن رهائی، خوشبختی و سعادت است، انقلاب کارگری بی آلترناتیو است و ما هم، آن انقلابیونی هستیم که خواهان بثمر رساندن انقلاب کارگری حداقل از سالهای 57 ایم! ما وارثان بثمر نرسیده انقلاب کارگری بر علیه نابرابری اجتماعی ایم. همه آنهایی که بعد از 57 و یا در سپیده 57 به دنیا آمده و والدینشان روزهای حماسی انقلاب کارگران صنعت نفت، مبارزات آزادیخواهانه مردم را دیده بودند، میدانند که تاریخ گذشته، تاریخ سلطنت و تاریخ تروریسم اسلامی به پایان رسیده و مردود است. تاریخ عصر نو، تاریخ مبارزات طبقه کارگر، چهار دهه مبارزات شورانگیز انقلابیون، تاریخ انسانهای آزاده ائیست که پای چوبه دار رفتند ولی به حاکمیت سرمایه نه گفتند. تاریخ مبارزاتی طبقه کارگر، تاریخ میلیونها انسانی است که جانشان را به خطر انداختند و برای ادامه مبارزه به پشت مرزهای حاکمیت اسلامی گریختند. تاریخ ما، تاریخ هشتاد میلیون انسانی است که صدها سال است، آزادی می خواهند و در تلاشی بی وقفه لحظه ائی در بزیر کشیدن دیکتاتوری سلطنت و جمهوری جنایت اسلامی و پایان نظام سرمایه داری از پای نه نشسته اند.
بازگشت به نقطه عقب، به کاریکاتور “سلطنت” و آلترناتیوهای غرب و یا تداوم “ولی فقیه” با وجود جنبش سوسیالیستی حاضر طبقه کارگر، اگر هوشیار، متحد و متشکل باشیم، تقریبن غیر ممکن است و براستی چه شکوهمند است که ما امروز باری دیگر شاهد سر برآوردن مبارزات عظیم اجتماعی طبقه کارگر برای تحقق انقلاب سوسیالیستی در ایران هستیم! هشیار باشیم و نگذاریم با آلترناتیو تراشی، با بیراه بردن جنبش مان، با رهبر تراشی ما و آلترناتیوسازی جنبش انقلابی طبقه کارگر را به بیراه و در نتیجه سرکوب کنند.
مرگ بر جمهوری اسلامی
نه به آلترناتیوهای رنگ و وارنگ سرمایه داری
زنده باد انقلاب سوسیالیستی
زنده باد حکومت کارگری
یا سوسیالیسم، یا بربریت