در سیاست هیچ چیز فریبنده تر از این نیست که طبقاتی بودن جامعه را انکار و همواره هدف واحدی را برای احاد آن در نظر بگیریم. مارکسیزم به ما می آموزد که جامعه به طبقات متخاصم تقسیم شده و موتور محرکه تاریخ، جدال همین طبقات است. اگر اینطور است که هست پس چگونه می شود کارگر و کارخانه دار دست در دست هم میهن خویش را کنند آباد؟ چگونه ممکن است کارگر و سرمایه دار دشمن مشترک داشته باشند و برای پیروزی بر او ولو موقت با هم متحد شوند؟ این دشمن مشترک که هم با طبقه کارگر دشمن است و هم با طبقه سرمایه دار، خودش جزء چه طبقه ای است؟ آیا بورژوازی انقدر خام و احمق است که به خاطر سرنگون کردن طیفی از خانواده خویش، با کارگران متحد گردد؟
این کاملا معقول و منطقی است که اقشار مختلف و معترض جامعه برای سرنگون کردن حکومت نکبت اسلامی، کوشش نمایند تمام قوا را علیه دشمن مشترک متحد کنند۔ لیکن اگر طبقه کارگر تصور کند اپوزیسیون بورژوازی در این راه همراه و همسو با او خواهد بود فقط خود را فریفته و عاقبت به شر کرده است۔ تمام تجارب تاریخی گواهی می دهد که هیچ اپوزیسیون بورژوایی علیه خانواده خود با طبقه کارگر متحد نخواهد شد مگر برای گوشت دم توپ کردن انان. بورژوازی در مقام اپوزیسیون با هر درجه اختلاف با جناح مسلط، محال است حاکمیت را تمام و کمال سرنگون کند تا بعد مردم در یک پروسه کاملا دمکراتیک، نظام اقتصادی و ساختار سیاسی مطلوب خود را انتخاب نمایند.
نه خمینی طرفدار واژگونی تمام و کمال رژیم شاه بود و نه جناب رضا پهلوی اکنون خواهان سرنگون ساختن حکومت اسلامی. شعار ارتش برادر ماست، خمینی رهبر ماست در واپسین ماههای حکومت شاه، گواه بند و بست پنهانی اپوزیسیون اسلامی و ارتش شاهنشاهی با وساطت امریکا بود. اگر ساواک، ارتش و کل دستگاه سرکوب شاهنشاهی را بخشی لاینفک از حکومت وقت بدانیم در آن صورت انچه در آن زمان میان بورژوازی جهانی و داخلی توافق شد قربانی کردن تاج و تخت خاندان پهلوی بود و نه کلیت حکومت. با رفتن شاه و آمدن خمینی، امر بر توده ها مشتبه شد که حکومت را سرنگون ساخته اند حال آنکه بازجوهای ساواک شاهنشاهی در کمین دیدار دوباره انقلابیون نشسته بودند. دستگاه سرکوب شاه که این بار زیر عبای خمینی خدمت می کرد از روی لیست، تمام زندانیان سیاسی را دوباره دستگیر و این بار به جوخه اعدام سپردند. ایا به راستی حکومت شاه سرنگون شده بود؟
اکنون نیز جناب پهلوی به اعتراف خود نه فقط با سران سپاه و ارتش و بسیج ارتباط دارد بلکه به ضرورت ابقای دستگاه سرکوب اسلامی برای تامین امنیت فردای “ایران آزاد” تاکید می کند. آیا با حفظ قوای سرکوب که جزء اصلی ترین ارکان هر حکومتی است می شود باز ادعای سرنگونی طلبی کرد؟
اما شگرد رضا پهلوی برای عوامفریبی تکرار اسلوب نخ نمای خمینی در قالبی نوین است. اتحاد ملیِ مد نظر رضا پهلوی از جنس وحدت کلمه خمینی است؛ با همان قصد و اهداف شوم بلکه بدتر. حقیقت این است درست زمانی که رضا پهلوی به مردم خصوصا کارگران پیام می فرستد همانند خمینی پشت درهای بسته با هم پالکی هایش در حاکمیت مشغول مذاکره و بده و بستان است. انچه بورژوازی را یک روز استعفاطلب، روز دیگر انحلال طلب و دست آخر برانداز با حفظ قوای سرکوب می کند از منفعت مادی در حفظ ارکان اصلی همین حکومت مایه می گیرد به راستی کدام طیف از این جماعت هزار رنگ اپوزیسیون بورژوازی را سراغ دارید که بند نافش به نحوی با بخشی از این حکومت نکبت قرون وسطایی گره نخورده باشد. حتی شخصیت های اصلی محفل منحط فرشگرد به مثابه فاشیست ترین جریان بورژوایی که داعیه سازش ناپذیری با حکومت را دارد عقبه اسلامی دارند که حالا مثل بوقلمون رنگ عوض کرده اند۔
چنانکه گفته شد نه فقط برای انقلاب کارگری که حتی برای سرنگون ساختن همین حکومت اسلامی نیز راهکار همبستگی طبقاتی است و نه اتحاد ملی. کدام اتحاد ملی؟ این فقط و فقط توده های کار کن و زحمتکش جامعه هستند که در واژگون ساختن تمام و کمال و بنیادین حکومت اسلامی ذینفع هستند۔ تنها طبقه ای “می تواند” خواهان جنگ تمام عیار و بی اما و اگر با حکومت اسلامی است که آرمانش تحقق آزادی و برابری باشد. طبقه ای که از مسلح شدن توده ها نهراسد.
پرواضح است که جنگ بی امان کارگران و زحمتکشان باید با حکومت اسلامی باشد و نه اپوزیسیون بورژوایی، با این همه افشای بی وقفه و بلاانقطاع طرح و توطئه های این اپوزیسیون فرصت طلب، همانقدر ضروری است که جنگ با حکومت اسلامی۔. اگر قرار نیست جانفشانی های کارگران و زحمتکشان از مشروطه تاکنون این بار هم تکرار تراژیک از چاله به چاه افتادن باشد لازم است صفوف خود را متحد کنیم و از متوهم شدن به دشمن طبقاتی بپرهیزیم.