سعید آرمان: اوضاع سیاسی ایران پرتحول است. اخیرأ تحرک اپوزیسیون راست پروغربی هم بیشتر شده است. اینها به آمریکا و دولتهای غربی متکی اند. در این رابطه پروژه “رژیم چنج” را چقدر محتمل و جدی میدانید؟
رحمان حسین زاده: پروژه “رژیم چنج” در فرمتی که آمریکا و بریتانیا و ناتو در دوره بعد از فروپاشی بلوک شرق در عراق و افغانستان و لیبی و بعضی جاهای دیگر با لشکرکشی و اشغالگری برای تغییر رژیمهای صدام و طالبان و قذافی و غیره به دست گرفتند، به نظرم در پروسه تحولات سیاسی سرزنده و مبارزاتی جاری در ایران جدی نیست. شاید لازمست تعریفمان را از “رژیم چنج” مشخص کنیم. از نظرمن هر جابجایی قدرت از بالا و دست به دست شدن قدرت بین جناحهای مختلف بورژوازی و از جمله با حمایت قدرتهای بزرگ و دولت آمریکا و متحدینش را نمیتوان “رژیم چنج” نامید. در دوره بعد از جنگ جهانی دوم، ما شاهد انواع فروپاشی دولتها و قدرت گیری جناحهای دیگری از بورژوازی با حمایت غرب و یا کودتاها و یا انقلابات مخملی بودیم، هر یک از این موارد شکل خاصی از تحرک ارتجاعی از بالای سر مردم بودند، اما رژیم چنج نامیده نشدند. در سال٥٧ به دلایلی که بارها در مورد آن گفتیم و نوشتیم، جابجایی قدرت از سلطنت به جمهوری اسلامی شیفت کرد، اما واضح است، نمیتوان این واقعه را در کاتاگوری رژیم چنج دسته بندی کرد. حتی جابجایی قدرت یکدهه قبل در تونس و مصر از جناحی به جناح دیگر از بورژوازی در آن کشورها را نمیشود با پروژه رژیم چنج توضیح داد.
پروژه ضد مردمی “رژیم چنج ” را دولت آمریکای متکی به ناتو به دنبال فروپاشی بلوک شرق به عنوان اهرم تحمیل تک ابرقدرتی خود بر جهان و تحکیم “نظم نوین جهانی” مورد نظرش به دست گرفت. پروژه ای متکی به لشکرکشی مستقیم ارتش آمریکا و بریتانیا و ناتو و دولتهای غربی و اشغالگری و به بازی گرفتن ارتجاعی ترین نیروهای قومی مذهبی سناریو سیاهی در کشور مورد هجوم. سه نمونه مهم و شاخص رژیم چنج را در عراق و افغانستان و لیبی دیدیم. یعنی در کشورهایی که شاهد ابراز وجود جنبش کارگری و جنبشهای اجتماعی رادیکال حق طلب و جنبش سرنگونی از بطن جامعه نبودیم. سالها حاکمیت فاشیستی و استبداد خشن، رژیمهای صدام و قذافی و جانورانی مثل طالبان در این کشورها به راستی جامعه را تمامأ کوبیده و شاهد جنبش کارگری و جنبشهای حق طلب و سرزنده مبارزاتی نبودیم. در این فضای بی تحرکی سیاسی از پایین و استیصال تحمیل شده به مردم، پروژه فوق ارتجاعی “رژیم چنج” زمینه پیدا میکند.
در جامعه ایران فضای سیاسی کاملا برعکس این جوامع است. کسی در این تردید ندارد که جنبش کارگری و جنبشهای اعتراضی رادیکال و جنبش سرنگونی بزرگی در مقابل جمهوری اسلامی قدعلم کرده است. جنب و جوش سرزنده مبارزاتی از اعماق جامعه برای تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی در جریان است. این پدیده نه تنها کابوس سران جمهوری اسلامی، بلکه نگران کننده برای اپوزیسیون بورژوایی و آمریکا و دولتهای کاپیتالیست غربی است. به نظرم یکی از فاکتورهایی که هنوز و فعلأ آمریکا و غرب در پروژه برجام دنبال سازش با جمهوری اسلامی اند و نه فعال کردن آبشنهای نوع “انقلاب مخملی” و یا “رژیم چنجی و سناریو سیاهی” و “کودتایی” ترس آنها از قیام برخاستگان حق طلب و آزادیخواه از پایین جامعه ایران است. آنها فعلأ سازش با جمهوری اسلامی به قول خودشان “کنترل شده” را بر هر تحولی که به قدعلم کردن جنبش سرنگونی متکی به اراده کارگر و مردم منجر شود، ترجیح میدهند. اینکه علیرغم دریوزگی اپوزیسیون بورژوایی ایران در بارگاه آمریکا و متحدانش، هنوز آمریکا و غرب بی اما و اگر از آنها حمایت نمی کنند، در همین تناقضات ریشه دارد.
فاکتور دیگر این مسئله است که پروژه “رژیم چنج” در عراق و افغانستان و لیبی و سوریه و به طور کلی “طرح نظم نوین جهانی” اوایل دهه نود قرن بیستم متکی به آبشن “رژیم چنج” آمریکا شکست خورده است. در عراق و افغانستان به هزیمت افتادند. در این سالها بارها سخنگویان و ایدئولوگهای هیئت حاکمه آمریکا اعلام کرده اند، اقدام دولتهای متبوعشان در این دو کشور اشتباه بوده و بعید است توانایی و یا قصد تکرار گزینه نظامی و اشغالگری متکی گسیل ارتش آمریکا و ناتو و مسلح کردن جریانات فرقه ای قومی مذهبی در جامعه ای با مشخصات سیاسی و مبارزاتی مثل ایران را داشته باشند. دوباره تاکید میکنم اجرای پروژه “رژیم چنج” یکی از احتمالات بسیار ضعیف و در ته جدول دیگر احتمالات است. با این وجود هیئت حاکمه آمریکا و متحدانش، در قبال آینده تحولات ایران دست روی دست نمیگذارند، همه تخم مرغهای خود را در سبد برجام و سازش با جمهوری اسلامی نمیگذارند. به ترفندها و پروژه های دیگر ضد مردمی متکی به اپوزیسیون بورژوایی هم فکر کرده اند، که در موقع لازم در مقابل مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران قرار دهند. اتفاقأ تکیه یکجانبه روی پروژه “رژیم چنج” این مشکل را دارد که به دیگر ابعاد ابراز وجود و نقشه های اپوزیسیون بورژوایی پروغرب ایران به مثابه جنبش اجتماعی بورژوایی نقطه مقابل جنبش کارگری و جنبش آزادیخواهانه مردم ایران توجه نکنیم. در نتیجه آمادگی سیاسی و عملی خنثی کردن نقشه های نگران کننده تر آنها را نداشته باشیم. لذا در برخورد به جست و خیز اپوزیسیون بورژوایی و نقشه های آمریکا و غرب در قبال تحولات ایران، کل تصویر را باید دید و هر بار فوکوس را جای درستی گذاشت.
در همین رابطه به یک نکته متدیک و مهم برخورد کمونیستی به تحولات سیاسی باید دقت کرد. من فکر میکنم برای یک نیروی سیاسی دخالت گر، به عنوان نیروی فعاله رادیکال و کمونیست، نباید فوکوس را بر تفسیر و بررسی احتمالات گذاشت، بلکه لازم است، فوکوس را بر شناخت روندهای بنیادی و واقعی تحولات سیاسی گذاشت. بر آن اساس خط مشی فعال و دخالتگر را تعیین کرد. در پرتو چنین نگرش و چشم اندازی البته تحلیل و بررسی احتمالات هم ضروری است و برای برخورد درست به احتمالات باید آمادگی داشت.
سعید آرمان: به روندهای واقعی و نه تفسیر احتمالات اشاره کردی، از نظر شما روندهای واقعی تحولات سیاسی در ایران کدامند؟
رحمان حسین زاده: روندهای واقعی و جدی در صحنه سیاسی ایران چند وجه دارد. الف: روند تضعیف و سوق یافتن جمهوری اسلامی در مسیر سرنگونی. واقعه ای که همه از رفتنی بودن جمهوری اسلامی صحبت میکنند. ب: روند عرض اندام جنبشهای اجتماعی و سیاسی چپ و یا راست در مسیر سرنگونی و انداختن جمهوری اسلامی. ما صحنه سیاسی جامعه را قبل از هر چیز و هر احتمالی صحنه تقابل جنبشهای اجتماعی و سیاسی میدانیم. در این چهار چوب روند در صحنه بودن دو آلترناتیو سیاسی اجتماعی متفاوت و حتی متقابل در پروسه سرنگونی جمهوری اسلامی و مدعی گرفتن قدرت سیاسی بعد ار ساقط شدن رژیم اسلامی فاکتور تعیین کننده ای است. براین اساس:
ج- روند قد علم کردن آلترناتیو کارگری و کمونیستی برای انداختن جمهوری اسلامی و طبعا به دست گرفتن قدرت سیاسی بعد از جمهوری اسلامی برای ما مسئله محوری است.
د- روند در صحنه بودن آلترناتیو ناسیونالیسم بورژوایی پروغرب، که شاخه های مختلفی از جریانات بورژوایی، به ویژه دو ترند مشروطه طلبی و جمهوریخواهی پروغرب را در خود گرد آورده، باید دید. اینها آن روندهای واقعی شکل دهنده اکنون و آینده تحولات سیاسی ایران هستند.
سعید آرمان: از برجسته شدن دو آلترناتیو راست و چپ در مقابل جمهوری اسلامی صحبت شد. در یک تصویر عمومی موقعیت این دو آلترناتیو را چگونه می بینید؟
رحمان حسین زاده: بررسی کاملتر موقعیت و امکانات و آینده این دوآلترناتیو در جدال قدرت سیاسی به فرصت بیشتری نیاز دارد. قبلا هم به آن پرداختیم. در چهارچوب وقت مصاحبه امروز خیلی فشرده به نکاتی اشاره میکنم.
١- آلترناتیو کارگری و کمونیستی و از این ببعد به اختصار آلترناتیو چپ و رادیکال، جنبش و آلترناتیوی است که علاوه بر سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی متکی به اراده کارگر و مردم آزادیخواه، همزمان و در عین حال پایان دادن به حاکمیت سرمایه داری را خواهان است. از نظر آلترناتیو ما ساقط کردن جمهوری اسلامی و سرمایه داری یک پدیده واحد و با سازماندهی انقلاب کارگری و قدرت گیری کارگری و شورایی میخواهیم نظم سیاسی تامین کننده آزادی و برابری و رفاه همگانی ایجاد شود. به استثمار انسان به دست انسان پایان داده شود. جنبش کارگری نیروی اول و اصلی آلترناتیو چپ و البته در همبستگی فشرده با دیگر جنبشهای اجتماعی رادیکال، همچون جنبش فرهنگیان و معلمان و بازنشستگان و جنبش آزادی و رهایی زن، جنبش رادیکال نسل جوان و خیزشهای اعتراضی و توده ای برخاسته از اعماق جامعه میخواهیم این هدف بزرگ متحقق شود. نقطه قدرت اصلی این آلترناتیو، کل پتانسیل و نیروی اجتماعی طبقه کارگر و جنبشهای اجتماعی رادیکال و تحرک مبارزاتی کارگری و توده ای در طول عمر جمهوری اسلامی و به ویژه در سالهای اخیر است. به علاوه خواسته ها و شعارهای برحق و علیه حاکمیت سرمایه داری، علیه تبعیض و ستم و استثمار و علیه فقر و گرانی و علیه جمهوری اسلامی و به روشنی تعقیب آینده ای که در آن آزادی و برابری و رفاه و سعادت انسانها تامین شود، بخش لاینفک کاراکتر این آلترناتیو است. به نظرم آلترناتیو چپ و کمونیستی درس گفته از تحولات سال ٥٧ خودآگاهتر و پرتوقعتر از هر زمانی آماده ایفای نقش مهم در تحولات سیاسی آینده ایران است. اما این آلترناتیو هنوز با محدودیتهای جدی هم روبرو است. قبل از هر چیز استبداد و اختناق شدید جمهوری اسلامی و سرکوبگری آن مانع مهم به کار افتادن کل پتانسیل این آلترناتیو است. در چنین شرایطی هنوز با خلاء رهبری رادیکال و کمونیستی متحد کننده و سراسری روبرو هستیم و به علاوه متکی شدن به سازمان توده ای و متحد کننده سراسری در جنبش کارگری و یا دیگر جنبشهای اجتماعی رادیکال در صحنه کمبود اساسی دیگر است. طبعأ نبردکنان و در بطن اعتراضات کارگری و توده ای ایندوره لازمست و میتوانیم بر این کمبودهای اساسی فایق آییم، به شرطی که بر کم اعتماد بنفسی و “جونیوریسم مزمن” موجود در سطح آلترناتیو رادیکال و کمونیستی فایق آییم. تحولات جاری در ایران بار دیگر یک فرصت مهم را به روی طبقه کارگر و کمونیسم در ایران گشوده، تا با تعیین تکلیف قطعی با حکومت سرمایه و جمهوری اسلامی، دولت کارگری و شورایی پایه گذاشته شود و تحول سرنوشت ساز را ممکن کند.
٢- آلترناتیو بورژوایی پرو غرب، نیروی مقابل آلترناتیو کارگری و کمونیستی در جدال قدرت سیاسی است. اینها جابجایی قدرت از بالا و متکی به حمایت آمریکا و غرب و دولتهای مرتجع منطقه را تعقیب میکنند. با کنار گذاشتن خامنه ای و لایه هایی از کاربدستان اصلی سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی و به قول رضا پهلوی اتکا به ارتش و سپاه و نیروهای نظامی و انتظامی و همریستی با اسلام و مذهب و ایل و عشایر به دنیال جایگزین کردن نوع دیگر حکومت کاپیتالیستی اساسآ متکی به ناسیونالیسم ایرانی در مقابل جمهوری اسلامی اند. مشروطه خواهان و جمهوریخواهان بیعت کرده با رضا پهلوی اسکلت اصلی این جریان را شکل میدهد. این آلترناتیو از جنبش مشروطه تا بحال بخش لاینفک بورژوازی ایران است. دوران زیادی بنام سلطنت در قدرت بوده اند و همین سابقه بخشأ نقطه ضعف شان است. رابطه در هم تنیده ای با آمریکا و دیگر دولتهای بورژوایی غرب دارند. میتوانند از حمایت آنها بهره مند شوند و بویژه از الگوی اقتصاد بازار آزادی و مورد تأیید بانک جهانی و موسسات اقتصادی غرب پیروی میکنند. دارای امکانات مالی و رسانه ای جدی هستند. اینها دنبال احیای حاکمیت کاپیتالیستی متکی به کار ارزان و لاجرم استبداد مشابه دوره سلطنت هستند. اما پاشنه آشیل آنها بی ربطی جدی شان به جنبش رادیکال و اعتراضی صحنه سیاسی کنونی جامعه ایران است. پتانسیل و توقعات و خواسته های رادیکال کارگران و مردم درست نقطه مقابل اهدافی است که آنها برای آینده در نظردارند. این بزرگترین نقطه ضعف آنها و شانس آنها را در جدال قدرت سیاسی با آلترناتیو چپ به شدت کاهش میدهد.
بر این دو آلترناتیو و آینده آنها بیشتر باید فوکوس کرد و در فرصت دیگری به آن بر میگردیم.
***