مقالات

جنگ آخر جاوید حکیمی

 

پیشتر گفته بودیم ایران آبستن تحولات بنیادین، یا اگر بدن سلطنت طلبان کهیر نزند، در آستانه انقلاب است. اکنون باید گفت ایران در حال زایش و زادن نوزاد خویش است. تا نام این نوزاد نوین چه باشد؛ آزادی یا ارتجاع.

قتل مظلومانه مهسا، خون مردمی را به جوش آورد که طی چهل و اندی سال یک روز آب خوش از گلویشان پایین نرفت. مهسا سمبل نسلی شد که به رغم‌ عطش زندگی، یک روز هم زندگی نکرد. مهسا را حکومتی کشت که از نخستین روز حاکمیت منحوس خود، شاد زیستن را جرم می دانست و اسارت زن فلسفه وجودی اش بود. اینک اما همان حکومتی که با سلب آزادی زنان، وجود نکبت خود را به جامعه تحمیل کرده بود، می رود تا با عروج جنبش آزادی زن سرنگون گردد. قتل مهسا ناقوس مرگ اسلام و حکومت اسلامی را بصدا درآورده است.

تمام حکومت های مستبد و سرمست از باده قدرت، ضربه را درست از جایی می خورند که مطلقا انتظارش را ندارند. به راستی در مخیله کدام آخوند تهی مغزی می گنجید کشتن یک دختر گمنام و غریب در پایتخت داعشیان، چنین آشوبی بپا کند. خروش میلیونی مردم پس از قتل سبعانه مهسا از یک سو به خاطر تغییر هر دم فزاینده توازن قوا به نفع توده ها و از یک سو ناتوانی مطلق حکومت در توجیه این جنایت شنیع بود. مهسا برای ملاقات با عوامل بیگانه به تهران نیامده بود، کسی را به اعتراض علیه حکومت زن ستیز دعوت نکرده بود، هیچ اقدامی “علیه امنیت ملی” انجام نداده بود و با این همه توسط آتش به اختیاران خامنه ای کشته شد. بدینسان قتل او نه فقط کاسه صبر جامعه به جان آمده را لبریز ساخت بلکه سپری امنیتی ایجاد نمود برای توده های مترصد شورش تا بی واهمه از هر انگ و اتهامی، کل ‌حکومت را به چالش کشند. زنان در زنجیر برسر اوباشان آتش به اختیار فریاد میزنند‌د؛ چرا ژینای ما را کشتید؟ به کدامین خطای ناکرده؟ تحقیر ما زنان و قلدری تا کی و تا کجا؟ بس است دیگر!

خیزش توده ها از پی قتل ژینا چنانکه گفته شد به فراخوان هیچ حزب و سازمان چپ و راستی رخ نداد با این همه جدال میان چپ و راست درست بر بستر چنین خیزشی بالا گرفته است. ابتدا احزاب قوم گرا و عشیره ای که خود حافظ ارتجاعی ترین مناسبات مردسالارنه و ضد زن هستند برای مصادره خیزش و نوشیدن از خون مهسا به میدان آمدند. از آنجا که یگانه رسالت این احزاب بازمانده از عصر ارباب و رعیتی، چیزی نیست جز ایجاد تفرقه در اردوی زحمتکشان، پس ماوقع را اینطور روایت کردند که “دختری پاکدامن” ملقب به ژینا از خطه “شیرمردان کردستان” به تهران رفته و به جای میهمان نوازی توسط مرکز نشینان کشته شده است. مطابق نگرش این ناسیونالیستهای عقب مانده، کارگر و سرمایه دار سا‌کن مرکز، هر دو تن واحدی هستند و خصم قوم دلاور کرد! از بخت بد این جماعت مرتجع، دانشجویان تهران، همان ها که پیشتر خود را فرزندان کارگران نامیدند و در کنار کارگران ماندند، در دفاع از مهسا سنگ تمام گذاشتند و بدینسان تمام تبلیغات کثیف عشیره ای ها دود شد و به هوا رفت. به دنبال، نوبت به ناسیونالیست های آریایی و عظمت طلب رسید تا ادعا کنند مهسا نه شیفته کردستان و لاجرم “تجزیه طلب”، که عاشق “خاک پاک ایران” بود و و جانش را فدا کرد تا “ایران را پس بگیرد”. برای سلطنت طلبان و قوم گرایان و بطور کلی بورژوازی، مهسا و به این اعتبار انسان مقدس نیست بلکه جان ناقابل انسان همواره باید فدای امر مقدس دیگری، ظاهرا خاک و دین و فی الواقع سود و سرمایه گردد. این ترفند کثیف بورژوازی هار و رضاشاهی نیز از جانب مردم با “فریاد مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر” پاسخ گرفت.

قیام فی الحال در حال وقوع به وسعت تمام شهرهای ایران کاملا زنانه است لیکن چنانچه به انقلاب کارگری ارتقا نیابد هیچکس رنگ آزادی را نخواهد دید. اگر پایه مادی استبداد سیاسی در ایران بهره کشی از نیروی کار ارزان و خاموش است، آنگاه اسارت زنان به مثابه ارزان ترین نیروی کار همچنان در دستور کار بورژوازی خواهد بود. جمله ملاک آزادی جامعه، آزادی زن است به معنای دروغین بودن وعده های بورژوازی در باب رهایی زن است و نه انکار انقلاب کارگری. اپوزیسیون بورژوایی ایران از انقلاب مشروطه تاکنون وعده آزادی زن داده است و هنوز نتوانسته لچک از سر آنان بردارد چه رسد آن را بسوزاند. حجاب سوزان سنت کمونیزم است و آزادی زن امر کارگران؛ بیهوده نیست بورژوازی ایران و عراق و افغانستان همواره ضد کمونیزم، ضد کارگر و لاجرم ضد زن بوده اند. تمام هم و غم رسانه های بورژوایی و شخصیت های کج و کوله و کوتوله آنان تاکنون چه بوده جز تلاش برای خروج از بحران و بن بست سیاسی نه با انقلاب که از طریق زد و بند و مذاکره پنهانی با سران سپاه و بیت رهبری برای رضایت آقا به استعفا! اکنون و در آستانه انقلاب، این بورژوازی چه می کند جز تخریب کل اردوی چپ و اپوزیسیون انقلابی و رادیکال؟ اینکه رضا پهلوی می گوید رهبری واقعی از آن مردم است و نه اپوزیسیون خارج کشور، و مسیح علینژاد رسما اپوزیسیون خارج کشور را فسیل هایی می خواند که لیاقت رهبری مردم را ندارند، بخشی از پروژه تخریب اپوزیسیون چپ است.‌ می خواهند قیام در هر مرحله ای که هست همانجا متوقف شود. می خواهند همانند قیام پنجاه و هفت از گسترش و نفوذ کمونیزم ممانعت به عمل آورند.

با این همه انقلاب ورود قهرآمیز توده ها به تاریخ است. رادیکالیسم را در جهان باصطلاح دمکراتیک و متکی بر بازار آزاد مغزشویی معنا می کنند و رادیکال ها را جماعتی افراطی، مسخ شده و جامعه ستیز می دانند. در ایران اما اکنون زیباترین و شکوهمندترین صحنه ها در جامعه را رادیکال ها خلق می کنند. آنها آمده اند تاریخ را از نو و به روایت خود بنویسند.‌ آمده اند یک دنیای نو و بهتر بسازند. نبرد اردوی زن، زندگی و آزادی با جبهه جهل و خرافه و استبداد نه امروز که از انقلاب مشروطه آغاز شده است. تمام هیجان و شکوه وقایع امروز بدان جهت است که گرچه به حق رنگ و بوی زنانه دارد اما کارگر و کمونیزم هم با تمامی سنن انقلابی خویش در میدان است. این انقلاب با حضور زنان و پشتیبانی کارگران روزنه ای برای پیروزی کمونیزم باز کرده است. این انقلاب تمام نشانه های جنگ آخر را در خود دارد.

٢٣ سپتامبر ٢٠٢٢