١- جهان دستخوش تحولات شگرف و بزرگی است. نظم کاپیتالیستی سراپا تبعیض و استثمارو جنگ و ناامنی و رقابت دوره گذار خطرناکی را طی میکند. بازتعریف چهارچوبهای اساسی نظم جهانی کنونی شکل گیری ائتلافهای گوناگون اقتصادی، سیاسی توسط بلوک های قدرتمند مانند بریکس، پیمان شانگهای، جنگ در اوکراین و کشمکش قدرتهای کاپیتالیستی آمریکا و چین بر سرمناقشه تایوان و خطر جنگی بزرگ ، میلیاردها انسان روی کره زمین را در نگرانی عمیق فروبرده است.
٢- ایدئولوگها و مفسران مصلحت گراوخام اندیش بورژوایی تغییر سیمای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جهان و تحولات بزرگ و خطرناک در حال جریان را محصول جنگ در اوکراین معرفی میکنند، قضیه بر عکس است، خود این جنگ و پیامدهای آن محصول تغییرمعادلات قدرتهای بزرگ جهانی سرمایه داری بعد از فروپاشی بلوک شرق است. در عین حال این جنگ و کشمکش قدرتهای بزرگ سرمایه داری همانند همه موارد مشابه در تاریخ همواره در خدمت به حاشیه راندن جنگ پایه ای و اجتناب ناپذیر طبقاتی گاه نهان و اکنون عمدتا آشکاربه وسعت دنیا است.بورژوازی جهانی میخواهد جهان چند قطبی کاپیتالیستی سیال و بی ثبات را به بشریت تحمیل کند، تا جهان دو قطبی ریشه دار، چهره دو قطب طبقاتی متمایز و متقابل بورژوازی و پرولتاریا و متحدانشان در اقصی نقاط دنیارا به حاشیه براند. به حکم شرایط عینی پایدارجدال طبقاتی و اجتماعی جاری در اینکار موفق نخواهند شد.
٣- وقتی که در عصر فراوانی و پیشرفت سرسام آورصنعت و تکنولوژی و جهانی شدن سرمایه، دو قطبی حاد فقر و ثروت، گسترده تر و عمیق تر میشود، وقتی که تحمیل دایمی فقر میلیاردی از سویی و تراکم سرمایه و ثروت اجتماعی در دست اقلیت معدود سرمایه داران متکی به دولت و کل ابزارهای سرکوب و سلب اراده از مردم از سوی دیگر، زندگی میلیاردها شهروند کره زمین را مداومأ به سمت نابودی میکشاند، تشدید جدال طبقاتی و سیاسی اجتناب ناپذیر است. از منظر طبقه کارگر و مردم تحت ستم، از منظر کمونیسم کارگری عرصه اصلی جنگ و نبرد طبقاتی و سیاسی علیه بورژوازی و دولتها و قدرتهای بزرگ کاپیتالیستی همین جا است. ما کمونیستها در این جدال حضور داریم و خط مشی سیاسی،پراتیکی مان را از اینجا استنتاج میکنیم. تعیین تکلیف قطعی با بورژوازی کار طبقه کارگر در سطح بین المللی و درهر کشوراست. این رسالت، اکنون عاجلتراز هر دوره ای برجسته شده است. نظم استثمار و کارمزدی،نظم جنگ و تروریسم و ناامنی سرمایه را باید ساقط کرد.
٤- شروع جنگ در اوکراین پاسخی به معادلات از قبل در حال تغییر جهان معاصر است، و تاکنون صف آرایی و رقابت و تنش قدرتهای امپریالیستی را به نقطه خطرناکی سوق داده است. با توجیه ایدئولوژیکی و بی پایه “منافع و مصالح ملی”رقابت فزاینده و خطرناک قدرتهای بزرگ سرمایه داری اساسأ برسراقتصاد و کسب سودورزی نجومی و سیری ناپذیر حل و فصل میشود. هر کدام به منظور دست بالا پیدا کردن در حوزه اقتصاد و سهم بری بیشتر از اقتصاد جهانی و در واقع تصرف بیشتر ارزش اضافه حاصل کار طبقه کارگرتلاش میکنند. این رقابت اقتصادی استثمارگرانه به عرصه تجاری و سیاسی و دیپلماتیک ومعاملات بند و بست و کشمکشها و جنگهای خطرناک سوق پیدا میکند. بر این اساس برای روسیه و متحدانش به مصاف طلبیدن نظم جهانی مورد نظر آمریکا و تعیین تکلیف مسائل ژِئوپولتیک و امنیتی موضوعیت جدی دارد.
٥- در آغاز دهه آخر قرن بیستم، نظم تک قطبی ادعایی آمریکا و طرح “نظم نوین جهانی” به منظور تحمیل و تثبیت هژمونی اقتصادی و سیاسی و نظامی آمریکا بعد از فروپاشی بلوک شرق برای مدت کوتاهی بر جهان تحمیل و اما تثبیت نشد. افول موقعیت اقتصادی و سیاسی آمریکا در دو دهه اخیر و سپس شکست استراتژی برتری طلبی نظامی آمریکا که با عقب نشینی از افغانستان و عراق و خاورمیانه قطعیت پیدا کرد، در عین حال قطبهای کاپیتالیستی بزرگ جهانی درگیر در این کشمکش را در پیمانها و اتحادهای اقتصادی، سیاسی و نظامی جدید و در حال گسترش به میدان آورده است. دنياى سرمايهدارى بسوى يک تجديد نظر تمام و کمال در آرايش اقتصادى و روبناى سياسى، ادارى و فرهنگى خود پيش ميرود. دوره تاريخى جديد نه دوره ثبات و نظم و روشنى، بلکه دوره بىثباتى، اغتشاش و ابهام است.
٦- آمریکا،چین، روسیه ،اروپای واحد، ژاپن، هند و بعضی از دولتهای بورژوازی و هم پیمانان آنان در سطح جهانی و منطقه ای و محلی هر کدام یک طرف این جدالند و در پیشبرد سناریوی بی ثباتی و اغتشاش علیه بشریت شرکت دارند. حکومت بورژوا امپریالیستی چین اساسأ متکی به کارارزان طبقه کارگر قطب در حال صعود اقتصادی قرن بیست و یکم است که پا به صحنه این رقابت بویژه در عرصه اقتصادی گذاشته و چشم اندازو ادعای تبدیل شدن به قدرت اقتصادی اول دنیا را دارد. کشمکش و تقابل دولتهای آمریکا و چین محور تقابل قدرتهای کاپیتالیستی این دوران و آینده جهان را ترسیم میکند. روسیه تحت هدایت پوتین ناتوان از رقابت اقتصادی موثر در سطح جهانی و متکی به قدرت نظامی، از جمله با وارد شدن در جنگ اوکراین سهم بیشتری را در باز تعریف معادلات جهانی میخواهد. سهم خواهی ائتلاف روسیه و چین در مقابل امپریالیسم آمریکا و موئتلفین اروپایی اش و کانادا، ژاپن و استرالیا جهان را در مسیر جنگهای امپریالیستی بیشتر سوق میدهد.
٧- رقابتهای مخرب قدرتهای جهانی برای سهم بری و کسب هژمونی درجهان چند قطبی که امکان تبدیل شدن به نظم باثبات جهانی را نخواهد داشت، همانند اثرات مصیبت بار جهان دو قطبی و سپس تک قطبی سپری شده،از خلال جنگ ها و مانورهای مشترک نظامی و بند و بست های آنان با دولتهای ارتجاعی هم پیمان خود در مناطق مختلف و تهدید به بکارگیری احتمالی بمب هسته ای، مانند شمشیر داموکلس روی سر مردم جهان قرار داده اند، که بر خلاف تبلیغات دروغین ایدئولوگهای بورژوایی نه تنها دنیا را به طرف “صلح و ثبات” نمیبرد، بلکه گسترش ناامنی، میلیتاریسم و جنگ، تروریسم دولتی و غیر دولتی، فقر و تبعیض و گسترش جاهلانه ترین افکار و سیاستهای افراطی همچون راسیسم و فاشیسم ونژاد پرستی و خرافه های ملی و مذهبی را به همراه دارد.
٨- جنگ در اوکراین یک حلقه انفجاری از کشمکش و تقابل ادامه دار قدرتهای بزرگ کاپیتالیستی است. جغرافیای اوکراین صحنه مستقیم وقوع جنگ است، اما در دو سوی این تراژدی همه قدرتهای بزرگ امپریالیستی به نحوی از انحاء صف آرایی کرده اند. از یک سو هیئت حاکمه روسیه با هدف احیای قدرت جهانی از دست رفته به دنبال فروپاشی شوروی و در سوی مقابل هیئت حاکمه آمریکا و ناتو به بهانه حمایت از دولت دست راستی پروغرب اوکراین، به منظور احیای سرکردگی جهانی از دست رفته صف آرایی کرده اند.پشت صحنه صف بندی دولتها و ارتشهای آنها ما شاهد عرض اندام جنبشهای بورژوایی و ناسیونالیستی ضد کارگر و ضد آزادیخواهی هستیم. ناسیونالیسم عظمت طلب روسیه ناراضی از موقعیت جهانی کنونی خود، کل هیئت حاکمه روسیه و پوتین را به جلو صحنه جنگ در اوکراین رانده است. در جبهه مقابل ائتلاف جنبش دست راستی بورژوا پروغربی و بخشا فاشیستی در اوکراین مدافع ادغام در اتحادیه اروپا و پیوستن به ناتو و به علاوه عظمت طلبی جهانی امپریالیسم آمریکا و متحدان غریی متکی به افسار گسیختگی اقتصاد بازار صف آرایی کرده اند. این جنگ به وضوح پیامدهای فاجعه بار و مهیبی را علیه کارگران و مردم در روسیه و اوکراین و سراسر جهان ببار آورده است. این جنگ از هر دو سو ارتجاعی و ضد کارگری و علیه بشریت است و توقف فوری آن خواست عمیق و گسترده توده کارگر و مردم و بشریت مترقی است.
٩- طبقه کارگر در روسیه و اوکراین نقطه مقابل منافع خود، بدون اینکه هیچ نقشی در راه اندازی و یا توقف آن داشته باشند، درگیر این جنگ اند.این جنگ و همه جنگهای امپریالیستی و ارتجاعی بر دوش طبقه کارگر سازماندهی شده است. تولید سرمایه و امکانات و پول و ابزار و آلات جنگی مورد نیاز قدرتها و دولتهای جنگ طلب و فاجعه بارتر از آنها تامین نیروی انسانی لشکرهای جنگی را عمدتا طبقه کارگرتامین میکند. این محصول دردناک وارونگی نظم موجود و طبقه کارگر به اسارت درآمده توسط ایدئولوژی و سیاست و کارکرد گرایشات بورژوایی و در رأس آنها افق و سیاست ناسیونالیستی زیر لوای “ملت وهویت ملی و منافع ملی”است. تا زمانی که طبقه کارگر در روسیه و اوکراین و هر جای جهان خود را از زیر بار ایدئولوژیها و سیاستهای خرافی و به ویژه ملی گرایی و ناسیونالیسم رها نکند، طبقه کارگر به سیاهی لشکر جنگ قدرتها و دولتهای کاپیتالیستی و ضد کارگر تبدیل میشوند. طبقه کارگر تنها با اتکا به سیاست سوسیالیستی، با نقد و دور انداختن طوق ملی گرایی و هویت ملی وطرد لشکر نظامی بورژوازی خودی و پافشاری بر هویت انسانی میتواند، خود را از زیر بار جنگ فاجعه بار سرمایه داران رها کند.
١٠- فراتر از معضل جنگ در اوکراین، خطر وقوع جنگهای امپریالیستی بیشتر در جهان وجود دارد. تداوم رقابت شدید غولهای اقتصادی دنیا، انعکاس بلاواسطه آن در کشمکش سیاسی و تجاری و دیپلوماتیک و بن بستهای موجود، که مناقشه موجود بر سر تایوان یک نمونه برجسته آنست، مضافأ وجود کانونهای بحرانی انباشته از معضلات قدیم و جدید به ویژه در خاورمیانه، خطر جنگ جهانی را به جلو صحنه رانده است. سودورزی سیری ناپذیرسرمایه امپریالیستی و رقابت فزاینده بر سر آن، چنین کارکرد ویرانگری را در مقابل بشریت قرار داده است. تنها نیروی سد کننده چنین کابوسی طبقه کارگر آگاه و بشریت مترقی رها یافته از افق و سیاست و مفروضات بورژوایی و متکی به راه حل آزادیخواهانه و سوسیالیستی است، که مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و رقابت ویرانگر بر سر انباشت سرمایه به دست اقلیت استثمارگر سرمایه دار و قدرتها و دولتهای سرمایه داری را از دست آنهابگیرد.
١١- استثمارگری خشن سرمایه داری جهانی و معاصرنقشی برای اندک مانورهای جناح چپ ناسیونال رفرمیسم بورژوایی، آنچه تاریخأ زیر نام “سوسیال دمکراسی و سوسیالیسم بورژوایی” شناخته شده بود، باقی نگذاشته است.در چهار دهه اخیر در همه کشورهای سرمایه داری تفوق افق و سیاست و کارکرد جناح دست راستی بورژوازی و سترونی جناح چپ بورژوازی را شاهدیم. این روند با عروج ریگانیسم و تاچریسم و دست بالا پیدا کردن اقتصاد بازار آزاد و تعرض وسیع و شنیع به معیشت و سلامت و بهداشت طبقه کارگر و همه دستاوردهای این طبقه در سطح جهانی وکشوری و محلی رقم خورد. هم اکنون راست ترین سیاستهای اقتصادی و اجتماعی بورژوازی حتی آنجا که ظاهرأ بازمانده های سوسیال دمکراسی و احزاب شبهه سوسیالیست میانه در قدرت هستند، بر شرایط زندگی و کارطبقه کارگر و مردم محروم حاکم است. نه فقط در کشورهای استبداد زده و متکی به کار ارزان، بلکه در آمریکا و اروپای صنعتی و پیشرفته، نیز به عمیق تر شدن هرچه بیشتر شکاف و فاصله طبقاتی مابین فقر و ثروت و بر بستر آن دامن زدن به فاصله عمیق طبقاتی، شکل دادن به شکافهای ملی، مذهبی،نژادی، جنسیتی و تقویت راسیسم و فاشیسم و مذهب منجر شده است.
۱۲ – بر این بستر و در نتیجه عقبگردهای تحمیلی بورژوازی، رشد راست افراطی و خطر فاشیسم بیش از پیش زمینه پیدا کرده است. این ترند در کشورهای غرب عموما بعنوان “سوپاپ اطمینان” راست در قدرت عمل میکند. مردم را مجبور میکنند از ترس راست افراطی به انتخاب راست غیر افراطی رأی بدهند. عروج راست افراطی و فاشیسم قبل از هر جا در آمریکا و اروپا به عنوان کشورها و قدرتهای پیشرفته صنعتی متکی به “دمکراسی پارلمانی” و تاثیرگذار بر جهان معاصر، محصول سیاستهای بورژوازی است. تاثیرات این پدیده را درچهار دهه اخیر در گرایش به قدرت گیری بیش از پیش سیاستهای راست ترین جناحهای بورژوایی در پروسه های ظاهرا “مقبولیت” یافته پارلمانی و “انتخاباتی” در کشورهای غربی،شاهدیم. دمکراسی از مجرای “انتخابات”، فاشیستها را بقدرت میرساند. هیتلر هم با انتخابات سرکار آمد.
١٣- فجایع انسانی انبوه که سالانه میلیونها انسان را به کام مرگ میکشد، مستقیما زاده کارکرد سرمایه داری و نظم متکی به استثمار انسان به دست انسان است. فقرمطلق و گرسنگی به نحوی که طبق همین آمارهای سازمان ملل شان سالانه فقط دو میلیون کودک از گرسنگی و تامین نان خشک جان میسپارند.به علاوه در زمینه های مورد اشاره زیر، بشریت با تباهی و نابودی روبرو است.
الف: سلامت وبهداشت:سودپرستی سرمایه در عرصه سلامت وبهداشت و پزشکی و ترجیح آن بر حیات انسان از حقایق تلخ نظم وارونه کنونی و یک تهدید علیه حقوق بدیهی و زندگی بشر امروز است. این واقعه تلخ را در جریان شیوع ویروس کرونا و ناآمادگی و ناتوانی دولتهای بزرگ و کوچک سرمایه داری، برای مقابله با ویروس کووید- ۱۹ دنیا تجربه کرد.
ب- محیط زیست:معضل زیست محیطی، و اثرات مخربی که بر همه وجوه حیات در کره زمین گذاشته حاصل کارکرد سرمایه در خدمت کسب سود است. تا این کارکرد هست، تخریب محیط زیست هم ادامه خواهد یافت.یکی از عوارض مخرب جنگ در اوکراین بایگانی شدن آن اندک تعهداتی بود که قدرتهای سرمایه داری در کنفرانس پاریس و نشستCop26 در اسکاتلند به آن متعهد شده بودند.حفظ محیط زیست سالم هم در گرو تعیین تکلیف قطعی با عملکرد نظم وارونه سرمایه است. تغییرات زیست محیطی حاصل کارکرد سرمایه و افزایش گازهای گلخانه ای وبالا آمدن سطح دریاها نیز به فاجعه مهاجرت دامن زده است.
ج- مهاجرت و آوارگی میلیونی هر ساله حاصل فقر و گرسنگی و جنگ و ناامنی روزمره مستقیمأ توسط نظم سرمایه داری حاکم به بشریت تحمیل شده است. پدیده دردناکی که سالانه زندگی و جان هزاران انسان را در جهان به کام خود فرو میبرد. دیوارکشی و بستن مرزها توسط قدرتها و دولتهای بزرگ کاپیتالیستی مسبب این اوضاع بر روی مهاجران از آفریقا و آسیا و آمریکای لاتین و جنوبی بر ابعاد تکان دهنده این فاجعه انسانی افزوده است
١٤–دو راهی بربریت یا سوسیالیسم: مصافهای کمونیسم امروز
سرمایه داری جهانی با گسترش خود به اقصی نقاط دنیا، فقرشدید و انبوه، تبعیض و نابرابری، تروریسم و جنگ و ناامنی و استثمارانسان به دست انسان را به اوج تباهی رسانده است. براستی دنیا بر دوراهی سوسیالیسم و یا بربریت قرار گرفته است. ورق را باید برگرداند. این دستور کار کمونیسم مارکسی و کمونیسم کارگری معاصر برای تعیین تکلیف با بورژوازی در هر کشور و در سطح بین المللی است. مصافهای کمونیسم امروز از اینجا استنتاج میشود. بر این اساس :
الف: بیش از پیش دوره سازماندهی و احیای تعرض کمونیستی کارگری ماکسیمالیست به کل پایه ها و بنیادها و ایدئولوژی و افکار و ساختارها و دولتهای سرمایه داری است. برخلاف تمامی نقدهای نیم بند چپ نقد و تعرض کمونیستی نمیتواند و نباید به خصلتهای روبنایی و مقطعی و تاکتیکی نظم سرمایه محدود شود.نقد و تعرض کمونیستی ما دست به ریشه میبرد، لغو کار مزدی و امحای استثمار و خلع ید سیاسی و اقتصادی کامل سرمایه را در دستور کار دارد.
ب- گردآوری نیروی طبقه کارگرخودآگاه، متحد و سازمانیافته به منظور سازماندهی انقلاب کارگری و تحقق آزادی و برابری و حکومت کارگری مصاف فوری کمونیستها و یگانه راه رهایی بشریت از فجایع نظم سرمایه است.
ج- نبرد بی امان علیه ملی گرایی و هویت ملی و ناسیونالیسم که در این دوران یک بار دیگر زیر لوای “منافع و مصلحت ملی” نه تنها جنگهای ویرانگر راه اندازی میشود، بلکه شنیع ترین نوع تعصبات و تعرض به حقوق اولیه انسان توجیه میشود. یک شرط اساسی رهایی طبقه کارگر و بشریت از انقیاد کاپیتالیسم به حاشیه راندن “طوق هویت ملی و ملی گرایی دست ساز ناسیونالیسم” و برملا کردن محتوای طبقاتی خرافه “منافع ملی” به مثابه منافع طبقه حاکمه بورژوایی که ریاکارانه در زرورق “منافع عموم” به جامعه تحمیل میکنند.
د- پیشبرد سیاست کارگری و کمونیستی علیه جنگهای ضد کارگری و ضدمردمی مستقیم و یا نیابتی جاری قدرتهای امپریالیستی و دولتهای سرمایه داری، پافشاری بر این واقعیت که طبقه کارگر به نیروی ذخیره جنگ بورژوازی نباید تبدیل شود.
١٥- جنبش اعتراضی ضد سرمایه طبقه کارگر در جهان و به ویژه در کشورهای مهم کاپیتالیستی قدرتمند است. برمتن بحران اقتصادی جهانی سال ۲۰۰۸ و در سه ساله بعد از آن به یمن اعتراضات کارگری در فرانسه و کشورهای دیگر به کاهش دستمزدها و بیکارسازیها و افزایش سن بازنشستگی، مقابله باتشدید فشار بر بخش شاغل طبقه کارگر و تحمیل سیاست “ریاضت کشی اقتصادی” از طرف دول بورژوازی، شکل گیری موجی از اعتراضات علیه فقر، تبعیض و نابرابری را در آمریکا و کشورهای اروپایی و آمریکای لاتین بودیم. فاجعه کرونا و تبعات آن وقفه ای در روند روبه گسترش اعتراضات کارگری و توده ای علیه وضع موجود ایجاد کرد، اما بار دیگر در همین یکسال اخیر در کشورهای مهم اروپایی از جمله انگلستان و آلمان و فرانسه و … شاهد موج جدید اعتصابات و اعتراضات کارگری هستیم. مساله مهم اینست، در اکثر کشورها و در همین دو دهه این جدالهای اجتماعی و اعتراضی با محوریت طبقه کارگرو مردم محروم علیه سرمایه داری به عنوان منشاء فقر و تبعیض و نابرابری است. اما این جایگاه اجتماعی – مبارزاتی قوی طبقه کارگر متاسفانه با حضور نمایندگان و پرچمداران کمونیسم کارگری، جنبش و تحزب کمونیستی این طبقه، در صحنه سیاسی خوانائی ندارد. این خلاء موجود در رهبری طبقه کارگر بر اعتراضات و تحولات سیاسی اکنون و آتی در کشورهای سرمایه داری است. پرکردن این خلاء از کانال ایجاد احزاب کمونیستی کارگری یکی از مصافهای تعیین کننده جنبش کمونیسم کارگری است. این امر کمونیستهایی است که چشم به قدرت گیری کارگری و تحقق انقلاب کارگری و ایجاد جامعه نوین کمونیستی دوخته اند.
١٦- جامعه ايران در آستانه تحول انقلابی سرنوشت سازی است.ما بر نقش تاريخسازطبقه کارگر و جنبش کمونیستی- کارگری و جنبش آزادی زن در شکل دادن به آينده ايران و فرصت کم نظيرى که براى ايفاى نقش کارگر و کمونيسم بعنوان رهبر يک جنبش عظيم توده ای براى آزادى و برابرى و رهایی انسان فراهم شده واقفیم. تحول انقلابی جاری با حضور جسورانه زنان آزادیخواه در دوهفته آخیر در خیابانها وحجاب سوزان آنها در اعتراض به قتل مهسا امینی اثرات جهانی و منطقه ای مهمی را بدنبال داشته است.سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی فضای مساعدی برای تقویت و عروج آلترناتیو کمونیستی در دیگر کشورهای جهان فراهم میکند.
١٧- ما اعلام میکنیم بیش از این بربریت کاپیتالیسم را تحمل نمیکنیم. فقرو تبعیض غیر قابل تحمل بر جهان را نميپذيريم. به مثابه کمونیسم طبقه کارگرقصد نداریم به دور جدید میلیتاریسم و تروریسم و جنگ و رقابت قطبهای بورژوازی که جهان را با مخاطرات جدی ای روبر کرده اند، تن دهیم. ما به راسيسم و قومپرستى و مذهب گردن نميگذاريم.ما در خاورمیانه قصد نداريم اسلام سياسى و حکومتهاى اسلامى را تحمل کنيم، ما سیاست ساقط کردن حاکمیت بورژوازی و سرنگونی حکومتهای اسلامی و مستبد و پلیسی ومستقیما سرنگونی جمهوری اسلامی را داریم.ما بر سازماندهی فوری انقلاب کارگری و بنیاد گذاشتن حکومت کارگری در ایران پای می فشاریم. ما عروج نسلی جدید از احزاب کمونیستی کارگری و انقلابی و مارکسیست را از نیازهای حیاتی این دوره مهم تاریخ بشر میدانیم. ما طبقه کارگر و مردم آزاداندیش جهان را به سوسیالیسم بعنوان تنها راه نجات بشریت فرامیخوانیم.
پیشنهاد دهندگان: رحمان حسین زاده – جمال کمانگر
دوم اکتبر ٢٠٢٢
***