مقالات

مجازات” اعدام، قتل عمد دولتی! نادر شریفی

هزاران سال است که “جرایم سنگین” در جوامع بشری با “مجازات” مرگ پاسخ میگیرند. “مجازات” مرگ ریشه در دوره بربریت انسان و قرون وسطی دارد و در سرمایه داری هنوز وسیعا جاری است. نفیر “خون در مقابل خون” هنوز شنیده میشود که ریشه در مذاهب و قرون وسطی دارد و از آن بعنوان “دیه خونی” هم نام برده میشود. از جمله در اسلام که “دست را در مقابل دست” و “چشم را در مقابل چشم” کیفرخواست میکند. قتل حکومتی، بعنوان ابزار سرکوب در حکومتهای مذهبی و بخصوص اسلامی در تمامی عرصه های اجتماعی، سیاسی و اجتماعی تاکید میشود. بنابر این محکومین به قتل، آن کسانی اند که به هرنوعی در تناقض با حکومت اسلام، محمد و طرفداران او قرار میگیرند. این دست قوانین شباهت مخصوص بخود به قوانین فاشیستی دوران رایش سوم را نیز دارند. بنابر این حتی لازم نیست که محکومین در تقابل مستقیم با حکومت اسلامی قرار بگیرند. کافی است که حکومت اسلامی احساس کند که در اختلاف با آنان قرار دارد، حکم قتل و اعدام آنان از قبل تائید شده است.

در دورانهای قدیم عرف و سنن نوشته و نانوشته ای وجود داشتند که انتقام کشته شده را با کشتن و یا پرداخت سنگین دیه پاسخ میدادند. با تشکیل جوامع قانونمندتر لازم شد که انتقام خون در چهارچوب “قوانین” تعریف گردند و نتیجتا اجرای حکم اعدام نیز بعهده حکومت قرار گرفت. بنا بر اسناد کشف شده اولین قوانین مجازات اعدام ١٧٠٠ سال قبل از تاریخ میلادی توسط حکومت روم تصویب و به مرحله اجرا درآمده اند. دستور کشتار و اعدام مخالفین هم چه در سایه حکومتهای نظامی و چه در سایه حکومتهای “الهی” همیشه اجرا میشده و حتی در کتب مذهبی از جمله در تورات و قرآن بوفور یافت میشوند. مجازات کشتن آن حکم “الهی” است که فردی و یا جمعی مسئول جرم و یا جرایم نابخشودنی میشوند که تنها با کشتن مجرم و یا مجرمان “عدالت” و بدین ترتیب “قانون” به اجرا در می آیند.

در جوامع بدوی حبس متهمین به قتل بخاطر شرایط تکنیکی قابل اجرا نبوده و بنابراین در این جوامع “مجازات” اعدام بلافاصله پس از اعلام جرم در ملاء عام اجرا میشد. تاریخ شناسان معتقدند که از دوران رهبری رومیان مجازات مرگ توسط حکومت بخاطر مخالفت و دشمنی به حکومت روم شروع گردیده است. بعبارتی رومیها اولین صاحبان حکومتی بودند که مجازات مرگ را علنا بر علیه مخالفین حکومت خود در کل قلمرو سیاسی- نظامی خود به اجرا درمی آورده اند. روشن است اعدام در روم باستان تنها برای مجازات کردن فرد به اجرا در نمی آمد. اعدام و مجازات با روشهای خشن و همراه با قساوت بیشتر برای سرکوب آن نیروهای مخالفی بکار گرفته میشد که برعلیه حکومت روم و سزار طغیان کرده بودند. درهمین دوران، بنا به روایتهای تاریخی، اعدام در مورد مخالفین، مذاهب دیگر و حتی بی خدایان بکار گرفته شده است. قتل عمد دولتی در جوامع بسیار قدیمی در ایران باستان نیز امری بسیار “عادی” بوده است. مورخین نوشته اند که “کورش کبیر” مخالفان خود را تا گردن در خاک میکرده و امر کشتن را بعهده گرمای خورشید و یا حیوانات وحشی میگذاشته است.

اعدام در کلیسای مسیحیت
اولین گروههای مسیحی، بهنگامی که خود در حکومت نبوده اند و در تلاش برای رسیدن به موقعیت معتبر اجتماعی بودند، “مجازات” مرگ را رد میکردند. از سال ٣٢٥ میلادی کنستانتین اول حکومت خود را بر اساس قوانین رومها توضیح داد و “مجازات” مرگ را بر اساس همین قوانین دوباره جاری میکند. کلیسای روم همانند مذاهب دیگر خواستار “مجازات” مرگ است تا به این وسیله “بی خدایان”، “غیر مسیحیان” و کافران را نابود کنند. از آنزمان کلیسا به تعقیب و کشتار “جادوگران” می پردازد. اعدام و قتل فجیع، جواب کلیسا به بالا رفتن مخالفت مردم در مقابل حکومت و قدرت کلیسا بوده است. از جمله میتوان به دارزدن، گردن زدن، زنده زنده سوزاندن، پرتاب سنگ و چوب، سنگسار، روی چرخ گاری بستن، مثله کردن و غیره اشاره کرد. کلیسای روم، کوچکترین خلاف و جرمی از اراده کلیسا را با شکنجه، مرگ و زنده زنده سوزاندن جواب میداده است.

مجازات مرگ در اسلام
مجازات مرگ در قرآن بکرات تکرار و “شرعی” اعلام شده است. در اسلام “مجازات” مرگ و قتل عام حتی بصورت دستجمعی به بهانه “جهاد با کافران” نه تنها مشروعیت دارد بلکه با مژدگانی و وعده بهشت نیز همراه شده است. بدون خون ریختن و قتل و سربریدن و توحش قرون وسطائی نمیتوان از دستگاه مذهب و قدرت اسلام حرف زد. قوانین شریعت و قرآن مملو از روشهای جنایت در حق هر کسی است که طوق دین اسلام را قبول نمیکند. نه فقط اعدام بلکه به بردگی گرفتن زنان تا مالیات و خراج گیری از دیگر مذاهب و غیره همگی جزو شرع اسلام و حتی در جاهائی بعنوان “جهاد”، یعنی فراخوان کشتار، لازم به اجرا می باشند.

آغاز عصر روشنگری و مخالفت با مجازات مرگ
در قرن هیجده میلادی اولین جنبش معتبر اعتراضی در مقابل اعدام بنام جنبش انسانگرائی پا به عرصه حیات گذاشت. نویسنده ایتالیائی بنام سزار بککاریا (Cesare Beccaria) در نوشته های خود بنام “جنایت و مجازات” خواهان پایان یافتن اعدام بعنوان یک کیفرخواست جنائی شد. او به این وسیله در مقابل کلیسا که مجازات اعدام را برای “گناهکاران” و کافران قانونی و جزو جزای الهی اعلام کرده بود، ایستاد و خواهان مجازاتهای انسانی تر در مقابل اعمال جنائی شد. دلایل بککاریا همچنان امروز مشروعیت خود را دارند که معتقد بود: با یک نگرش ساده به واقعیات و نتایج مجازات اعدام حقیقت غیر قابل تحریفی بمیان می آید که اعدام نه مجازات مجرم را با شکنجه و کشتن او به هدف نزدیک میکند و نه جنایت انجام شده را از بین میبرد. … بنابر این لازم است که فرد مجرم مجازات شود اما مجازات او بایستی در چهارچوب ادامه حیات و در دراز مدت هدف اش همان ایجاد یک جامعه انسانی باشد که جوامع بشری با مجازاتی غیر از مرگ، ضربه کمتری به جسم فرد مجرم وارد کنند و از طرف دیگری خود را در مقابل آسیبهای اینچنینی حفظ کند.

از این تاریخ تا انقلاب فرانسه از کانت تا جان لاک و منتیسکیو و ولتر و روسو هرکدام دفاعیات مختلفی از مجازات مرگ قائل بودند. کانت معتقد بود: او کسی را کشته است، پس باید کشته شود! هگل و شوپنهاوور بعنوان نمایندگان ایده الیسم و اصالت اراده (Voluntarismus) در قرن نوزدهم تقریبا دیدگاههای کانت را بعنوان قتل بعنوان نتیجه تصمیمات اتفاقی شخصی اتخاذ شده نمایندگی میکردند.

ایده آزادی، برابری و همبستگی در انقلاب فرانسه توانست تا حدودی حقوق پایه ای انسانها را به یک خواست عمومی تری منتقل کند و مجازات مرگ نه با اعمال شاقه و شکنجه بلکه مجازات اعدام “هومان” بعنوان مثال با بکارگیری گیوتین را به اجرا درآورد. با این وجود در قرن هیجده و نوزده همچنان مجازات اعدام در جوامع اروپائی مورد حمایت اکثریت جامعه قرار میگرفت و بخصوص در کشورهای مستعمره و در جنگهای قومی و ناسیونالیستی بکار گرفته میشد.

مخالفت و اعتراض جدی به پایان دادن به مجازات مرگ با جنگ طبقاتی و جنبشهای کارگری در اروپا شروع میشود. مارکس پرشور علیه اعدام سخن میگوید. در پایان قرن نوزده و سرآغاز قرن بیست جنبشهای مارکسیستی و کارگری برای اولین بار و واضح خواهان لغو اعدام از هر نوعش شدند، هرچند که با شکست انقلاب روسیه و قدرتگیری ناسیونالیسم روس در دوره استالین از طرفی و فاشیسم در اروپا از طرفی دیگر، دور جدید قتل عمد دولتی گسترش یافت، ولی پس از پایان یافتن جنگ جهانی دوم، کشورهای اروپایی یکی پس از دیگری اعدام را در قوانین حال با تبصره هائی ممنوع کردند.

مبارزه برای ممنوعیت اعدام
پس از جنگ جهانی دوم و نتایج وحشتناک این جنگ جنبشهای عظیم و قدرتمندی برعلیه اعدام پا به عرصه حیات گذاشتند. در سایه این مبارزات کلیسای کاتولیک در سال ١٩٦١ مجبور به کنار گذاشتن مجازات اعدام شد و کشورهای اروپائی یکی پس از دیگری در قوانین اساسی خود لغو مجازات اعدام را درج نمودند. بطور مثال سوئیس در سال ١٩٤٢، آلمان غربی در سال ١٩٤٩. در حال حاضر و بطور میانگین سه کشور در سال “مجازات” اعدام را لغو میکنند. با تصویب لغو اعدام در قوانین اساسی کشورها اجرای اعدام برای دولتها سخت تر میشود. نتیجه اینکه تاریخ جوامع بشری مملو از نابرابری و کشتار انسانها توسط حکومتگران، مستبدین، کلیسا و مذاهب رنگارنگ ساخته شده توسط حکومتهای وقت بمنظور سرکوب جنبشهای عدالتخواهانه است. وقتش است که با خواست سراسری و همگانی #نه_به_اعدام، برای سرنگونی جمهوری اعدام دورخیز کنیم و این ابزار سرکوب را از دست حکومت جنایتکار جمهوری اسلامی برای همیشه خارج کنیم و به قتل عمد دولتی در ایران پایان دهیم!

#نه_به_اعدام
#ممنوعیت_اعدام
#لغو_فوری_اعدام

٢٣ ژوئیه ٢٠٢٠