مقالات

از درسهای انقلاب ٥٧ سیاوش دانشور

نه فقط نسل دهه نودی بلکه نسلهای قبل و آنهائی که بعد از انقلاب و تحت حاکمیت جمهوری اسلامی چشم به جهان گشوده اند، رابطه ای ملموسی با انقلاب ٥٧ و یکی از مهمترین و توده ای ترین انقلابات قرن بیستم ندارند. آنچه هست روایتهای متعدد و متضاد از انقلاب و نگاه به آن تحولات از دریچه امروز و بویژه “نتیجه آن انقلاب” یعنی نظام اسلامی است. اما هر روایتی قبل از آنکه در باره حقیقت انقلاب چیزی بگوید، بدوا مکان اجتماعی و موضع راوی را راجع به آن انقلاب بیان میکند. حرکت انقلابی و توده ای و کارگری و اعتصابی که به سرنگونی رژیم سلطنتی منجر شد، طبعا برای خلع ید شدگان کابوس و “روز سیاه” و “فاجعه” است. برای جریان اسلامی خمینی و موئتلفیتش که دستور کار سرکوب انقلاب و مصون نگهداشتن نظم سرمایه داری از ضربات انقلاب را داشتند، کسانی که با نام “انقلاب”، انقلاب را بخون کشیدند، “پیروزی انقلاب اسلامی” است. برای کارگرانی که با اعتصاب و شوراها بمیدان آمدند، نسل جدیدی که سودای آزادی در سر داشت و از دیکتاتوری و استبداد و ساواک و فقر و شکاف طبقاتی بیزار بود، درسهای انقلاب متمایز است. یک تلاش برحق برای تغییر به خونین ترین شکل سرکوب شد.

خط تبلیغاتی سبکی که میگوید مردم برای اسلام انقلاب کردند و گویا هر کدام میخواستند لچک برسر کنند، عمامه برسر بگذارند و خمینی به آیکون شان بدل شده بود، بحدی پوک است که حتی ارزش پاسخ ندارد. انقلاب با تبلیغات کسی رخ نمی دهد، انقلاب یک مکانیزم تغییر در جامعه است. انقلاب تنها زمانی رخ میدهد که کلیه راه حلهای بحران در بالا به بن بست رسیدند و جواب ندادند. انقلاب امری دستوری نیست، یک زلزله سیاسی و حرکتی اجتماعی برای برون رفت از بحران و پاسخ به سوالات محوری و مطرح در یک جامعه آبستن انقلاب است. انقلاب ایران در شرایط جهانی و منطقه ای و داخلی مشخصی روی داد، جنبشها و جریانات و گرایشات مختلفی در جنبش همگانی و توده ای ضد سلطنتی شرکت داشتند. انقلاب ٥٧ درسها و تجارب فراوانی در قلمروهای مختلف دارد. اینجا به دو درس مهم و دورانساز اشاره میکنیم: اول، سیاست “همه با هم”. دوم، تحزب کمونیستی کارگری.

“همه با هم”
سیاست “همه با هم” در انقلاب ٥٧ بدرجه زیادی حاکم بود و عاملی شد که ابتکار عمل سیاسی حتی قبل از قیام ٢٢ بهمن از دست توده انقلابی و از جمله کارگران نفت خارج شود. قیام در دستور جریان اسلامی نبود، به آن تحمیل شد و فرجه ای را تا خرداد شصت با تمام کشمشهای حاد بازگذاشت. سیاست “همه با هم”، “امروز فقط مرگ برشاه”، “امروز فقط اتحاد”، “ما همه با هم هستیم”، “آشتی ملی”، برای جنبشهای بورژوائی یک سیاست واقعی برای تامین رهبری شان بر جنبش توده ای جاری برای سرنگونی و مدیریت دوره گذار با هدف حفظ اساس نظم کنونی و تداوم آنست. در این سیاست برخلاف ظاهر آن هیچ نوع پوپولیسمی وجود ندارد، از موضع بورژوازی که میخواهد انقلاب را متوقف کند و در اولین قدمها به سازش بکشاند و به خانه بفرستد، سیاست “همه با هم و امروز فقط اتحاد” یک رکن مهم و اساسی است. اما برای طبقه کارگر و جنبشی که به تغییرات ریشه ای چشم دوخته است، سیاست “همه با هم”، موئتلف شدن با دشمنان قسم خورده انقلاب و تغییر است. کارگر و کمونیسم در تقابل با سیاست همه با هم، از صف مستقل طبقاتی، از حزب سیاسی، از شرکت کارگر در تحولات با پرچم انقلابی و سوسیالیستی سخن میگوید.

تحزب کمونیستی و نمایندگی انقلاب
تحزب یک نیاز ضروری و از ملزومات جدی پیشروی طبقه کارگر در هر تحول انقلابی است. حزب از ابزارها و ضرورتهای تعیین کننده کشمکش طبقاتی است. طبقات اجتماعی لخت و عور در مقابل هم صف آرائی نمی کنند بلکه از طریق جنبشهای سیاسی و احزابی که این جنبشها بیرون داده اند، در قلمرو سیاست حضور بهم میرسانند. تجربه واقعی انقلاب ۵٧ اینست که کمر رژیم سلطنتی را حضور قدرتمند و اعتصابی طبقه کارگر و بویژه کارگران نفت شکست. طبقه کارگر و جنبش شورائی اش در پروسه سرنگونی رژیم سلطنت نقش تعیین کننده داشت اما فاقد یک حزب کمونیستی با برنامه کارگری بود که نماینده و سخنگوی آن جنبش مشخص در آن تحول انقلابی مشخص باشد. طبقه کارگر تاوان این کمبود را با نابودی نسلی از رهبران کارگری و سرکوب خشن شوراها و سرکوب سازمانهای چپ و کمونیستی داد. تجارب تحولات دهه گذشته در کشورهای خاورمیانه نیز برهمین خلاء اساسی صحه میگذارد. تبلیغات بورژوازی تلاش دارد کل تجربه سرمایه داری دولتی بلوک شرق را به حساب “کمونیسم” بگذارد، علیه احزاب کمونیستی و نفس نقد کمونیستی و مارکسیسم سخن بگوید. یک گرایش حاشیه ای در چپ و میان کارگران نیز، بخشا از سر آنارشیسم و بخشا از سر ضدیت با لنین و احزاب لنینی و کلا تحزب سیاسی، تحزب گریزی را در میان کارگران اشاعه میدهد. تحزب گریزی گرایشی است که میخواهد کارگر بدون آمادگی و تشکل و بدون تامین صف مستقل طبقاتی در جدال حاد جاری حضور یابد. این یعنی بردن دست و پا بسته کارگران به مسلخ بورژوازی هار و تا دندان مسلح در یک دوره تند تحول سیاسی که کارگر و کمونیسم نیازمند اعمال قدرت در تمام سطوح است.

ما به کارگران کمونیست و پیشرو و فعالین جنبش شورائی میگوئیم که کمونیسم یک گرایش زنده و حی و حاضر در درون طبقه است و جنبش طبقه ما به حزب سیاسی خودش نیاز دارد. جنبش طبقه ما را ممکن است حزب یا احزابی کارگری نمایندگی کنند اما در هر حال حزبیت جزء لایتجزای تشکل و مبارزه طبقه است و فقدان آن نتایج خونباری ببار می آورد. این تصور که طبقه کارگر در یک روز آفتابی توسط تشکلهای توده ای خود برمیخزد و علیه سرمایه داری قیام می کند، زیادی سانتی مانتال و خود خشنودکن است. این مبارزه پیچیده تر و چند وجهی تر است. اگر جنبش شورائی کارگری یک رکن مهم حضور طبقه در تحول انقلابی است، حزب کارگری کمونیستی و دربرگیرنده رهبران کارگری رکن اساسی تر برای سرنگونی و انقلاب کارگری علیه سرمایه داری است. لذا ما ضرورت عاجل نیاز حزب را به کارگران کمونیست و سوسیالیست و پیشرو اکیدا یادآوری می کنیم و آنها را به متحزب شدن و ترجیحا کار مشترک با حزب حکمتیست دعوت میکنیم. از نظر ما حزب کمونیستی باید ابزار و حزب مبارزه کارگری، حزب برافراشتن برنامه و سیاستهای طبقه کارگر برای آزادی جامعه باشد. کمونیسم جدا از مبارزه کارگری و کارگر جدا از کمونیسم، هر دو، محکوم به شکست اند.

سردبیر.
٢٢ بهمن ١٤٠٠