مقالات

خیزش انقلابی در ایران در منگنه دو آلترناتیو بورژوائی از: نادر شریفی

بیش از هفت ماه از خیزش انقلابی اخیر بنام “زن-زندگی-آزادی” در ایران میگذرد. خیزش انقلابی حاضر میرفت که طومار نظام حافظ سرمایه اسلامی را بسرعت در هم پیچد. اما این خیزش، به نظر من در کنار فاکتورهای دیگری از جمله سراسری نشدن، عدم آمادگی طبقه کارگر و غیره توسط تحرکات، حملات، پروژه های مختلف همانند “من وکالت میدهم”، شرکت در کنفرانس امنیتی مونیخ، نشستهائی با هیئت حاکمه اسرائیل و از جمله با وزیر اطلاعات رژیم اسرائیل، گردهمائی” جرج تاون”، حمله به اپوزیسیون چپ، رونمائی از پرویز ثابتی در تظاهرات سلطنت طلبان، دور گردی رضا پهلوی در جمع آوری کمک مالی و . . . ضربه های جدی خورد و در کنار دیگر فاکتورهای عینی اجتماعی سرعت خود را در به زیر کشیدن جمهوری اسلامی از دست داد.
اگر اعتراض‌های دی ۹۶ که از شهر مشهد شروع شد، ولی به‌سرعت گسترش یافت و نشان داد که اعتراض‌های خیابانی ماهیتی سرنگونی طلبانه، رادیکال، مردمی و عمومی دارند و توسط سرکوب گسترده و خشن رژیم موفق به فروکش اعتراض‌ها شد و اگر اعتراضات آبان ۱۳۹۸ در ایران که از روز ۲۴ آبان در اعتراض به گران شدن بنزین آغاز شد و به سرعت در بیش از ۱۹۱ شهر با شعارهای ضدحکومتی اصل نظام را هدف قرار ‌داد، در درجه اول شیوع کرونا عمر پایان یافته جمهوری اسلامی را به دراز کشاند، خیزش انقلابی حاضر نه تنها توسط نیروهای سرکوب جمهوری اسلامی، بلکه با تحرکات ضد انقلابی اپوزیسیون راست افراطی-فاشیستی به رهبری رضا پهلوی در منگنه ائی قرار گرفت که لزوم آمادگی جنبش انقلابی رادیکال حاضر در مقابله با آلترناتیو دیگر بورژوائی را الزامی میکرد. جنبش انقلابی سرنگونی طلبانه در ایران هربار که به خیابانها آمده، با کسب تجارب خونین از مبارزات قبلی اش وارد رزمی جدید در بزیر کشیدن نظام حافظ سرمایه شده است.
با نگاهی حتی سطحی به عملکرد شش-هفت ماه اپوزیسیون راست پروغرب جمهوری از جمله دفاع بی دریغ اش از نیروهای سرکوب جمهوری اسلامی، محکومیت مبارزین در حمله و خنثی کردن نیروهای سرکوب و . . . متوجه خواهیم شد که جامعه ایران باری دیگر با مانعی روبرو شده که در آغاز خیزش “زن-زندگی-آزادی” آن را مانع جدی بر سر راه آزادی ندیده بود؟ حداقل ما بعنوان احزابی که خواهان بزیر کشیدن انقلابی جمهوری اسلامی هستیم، متوجه پتانسیل قوی راست افراطی حافظ حفظ وضع موجود که در قبال بزیرکشیدن انقلابی جمهوری اسلامی، حفظ جمهوری اسلامی را انتخاب میکند، نبودیم.
بنابر این اگر بخواهیم به طور مؤثر در مبارزه پیش رو هم با فاشیسم اسلامی و هم با راست افراطی که پتانسیل بالائی در بالادست پیداکردن فاشیسم آریائی دارد، مبارزه کنیم و یکی را بزیر و دیگری را خنثی کنیم، محکوم کردن اخلاقی و نقد مواضع سیاسی و تاریخ ۵۰ ساله سرکوب اش ما را به موقعیت برتری نمی رساند. ما باید درک کنیم که چه شرایط اقتصادی-اجتماعی این دو جنبش را در مقابل جنبش انقلابی سرنگونی طلبانه و در کنار حکومت اسلامی قرار میدهد؟ چه نیروها و چه بخشی از بورژوازی ایران و حتی سرمایه داری جهانی از این دو جنبش در مقابل جنبش انقلابی سرنگونی طلبانه حمایت می کنند و حمایت خواهند کرد؟ و چگونه برای بورژوازی امکان پذیر است که در قرن بیست و یک، در حمایت از محورگرائی، عظمت طلبی، سرکوب خیزش انقلابی، دفاع از نیروهای سرکوب، حمله به تظاهرات و تظاهرات کنندگان، سانسور اپوزیسیون انقلابی و غیره فاشیسم آریائی مدیای جهانی را بدست می گیرد و در حفظ نظام حافظ سرمایه اسلامی، اپوزیسیون دست پرورده غرب نقش اصلی را در ایران بازی می کند؟
فاشیسم در مقابل چپ متحد است
همگی ما بخوبی میدانیم که فاشیسم تنها یک عقیده و یا ایدئولوژی نیست. فاشیسم شکل برجسته سرکوب از نظامهای دیکتاتوری، دارای بحران در جهان سرمایه است که برای حفظ خود و برای جلوگیری از به قدرت رسیدن چپ در جامعه حاکم می ‌شود. فاشیسم آن نظام اقتصادی-سیاسی-اجتماعی است که با لغو قوانین اقتصاد “بازار آزاد سرمایه” از جمله تحرک آزادانه سرمایه، لغو قوانین پایه ائی و جهانشمول انسانها، در پی عبور از بحرانهای اقتصادی خود، تا مرحله قابلیت رقابت اقتصادی و شکست چپ در حکومت باقی خواهد ماند! برای همین کشف مکانیسم ها و قوانین درونی دو جنبش حافظ سرمایه که گوئی این یکی اپوزیسیون آن یکی نیز می باشد، برای ما، کمونیستها، چپها و انقلابیون حیاتی است. ما نباید به این دو جنبش تنها به عنوان دو پدیده منزوی و اکیدن رودرو نگاه کنیم. ما باید اپوزیسیون راست پروغرب و جمهوری اسلامی را در ارتباط با توسعه کلی اجتماعی (وضعیت چپ در جامعه، خواستهای جامعه، مبارزات رادیکال عمومی و سراسری، وضعیت طبقه کارگر، حق تشکیل شوراهای کارگری، حقوق و مبارزات برابری طلبانه زنان، وضعیت سازمانهای جوانان، وضعیت رفاه عمومی، بیمه های اجتماعی، وضعیت اقتصادی جامعه، حقوق شهروندی و . . .) که در بحرانهای لاینحل عظیم اقتصادی در جغرافیای سیاسی امروز ایران بخوبی قابل مشاهده هستند را درک کنیم و متوجه بشویم که بورژوازی ایران آلترناتیو دیگری در صورت اجبار در انتخاب بین جمهوری اسلامی و اپوزیسیون راست پروغرب اش ندارد و حقیقت اش به آن و حفظ حداقل یکی از آنان برای ادامه حیاتش محتاج است.
بی ثباتی از هر طرف که نگاه می کنیم؟
این واقعیت که بعنوان مثال در آلمان دو سوم و شاید در فرانسه 80%-90% مردم اش بحث در مورد نظام سرمایه داری را ضروری می دانند نشان دهنده آن است که بخصوص در سال های اخیر نارضایتی عظیمی از شرایط حاکم در سراسر جهان ایجاد شده است. بحران نظام جهانی سرمایه داری به طور کلی به گرایش اجتماعی به سمت چپ دامن زده است. این روند را می توان در آمریکای لاتین، در اروپا و خاورمیانه و حتی در شمال آمریکا مشاهده کرد. اینکه ما در بحبوحه یک روند انقلابی بخصوص در ایران هستیم، حتی برای خبرنگاران مدیای اصلی پوشیده نمانده است. اعتصابات و اعتراضات توده ای امروز در ایران بخشی از زندگی سیاسی روزمره مردم شده اند. طبقه کارگر ایران نیز در تاریخ صد و اندی سال مبارزه اش، برای حق تشکل، برای حق مبارزه برای دریافت حقوق بیکاری، حداقل دستمزد، حق اعتصاب، حق دخالت در سرنوشت کارخانه و کشور و . . . ، تجربیات بسیار و اغلب تلخ و با هزینه های سنگینی را پرداخته و پشت سر گذاشته است. بحران سرمایه داری، انباشت توسط اقلیت ناچیزی، فلاکت بخش اعظم جامعه، انفجاری بودن جو جامعه ایران را در کنار هزاران فاکتور دیگر بخوبی نمایان میکند.
با این حال، تمایل اجتماع به چپ، دارای یک جنبش یک بعدی و یک مسیر نیست. در پناه بحرانهای اجتماعی و نارضایتی عمومی از وضع موجود، بورژوازی آلترناتیو خود یعنی فاشیسم و در مورد خاص ایران اپوزیسیون پروغرب که مخلوطی از فاشیسم آریائی عظمت طلب تا ناسیونالیسم پخمه است را، در مقابله با گرایش اساسی جامعه یعنی چپ، پرچم خود خواهد کرد. این یعنی دو قطبی شدن جامعه که امروز بخصوص در ایران، ونزوئلا و بولیوی غیرقابل چشم پوشی هستند.
بنابر این و از آنجا که با احساس خطر و یا احساس ضرورت، نیروهای فاشیستی، راست افراطی در حمایت کامل بورژوازی “خودی” و حتی جهانی می‌توانند در فضای نارضایتی اجتماعی نیرو بگیرند و شورا‌های کارگری، جنبشهای برابری طلبانه زنان، سازمانهای جوانان، احزاب و شخصیتهای انقلابی، نیروهای رادیکال مردمی را با سرکوب وحشیانه به عقب برانند. اما این نباید دلیلی برای هیستریک یا بدبین بودن بیش از حد به مبارزات اجتماعی برای دست یابی به آزادی واقعی کرد. سرکوب یک جامعه آزادیخواه برای حداقل یک زمان کوتاه، تنها امکان پذیر است که جنبش های انقلابی و بخصوص در ایران جنبش کمونیسم کارگری، جنبشهای شورائی کارگری، جنبشهای رادیکال و بخصوص مبارزات پیشرو و رادیکال زنان و احزاب پیشرو و رادیکال با تصمیمات و موضع گیریهای اشتباه خود در مقابل سیاستهای بورژوازی شکست خورده و منهدم شوند.
بستر اجتماعی نیروهای سرکوب رژیم اسلامی و تجاوزگران سلطنت طلبان کجاست؟
مزدبگیرانی که در سطح کارخانه با همبستگی با یکدیگر با حملات هیئت رئیسه مواجه می شوند، سنتن تمایل به توسعه استراتژی های جمعی از جمله تشکیل شوراهای کارگری خود دارند. اعتصابات کارخانه ائی کوچک و بزرگ، اعتصابات عمومی و حتی تظاهرات سراسری این ادعا را بخوبی اثبات میکنند. مزدبگیران که در کنار سرکوب دولت، نماینده حافظ سرمایه، توسط سازمان‌های سنتی خود و در غیاب یک سازمان انقلابی کند شده‌اند، نمی‌توانند راه روشنی برای خروج از فلاکت سرمایه‌داری نه به اعضای خود و نه به جامعه نشان دهند.
در این شرایط، در میان طبقه کارگر که امکان و سنت مقاومت شورائی و همبستگی جمعی وجود ندارد، کارگران به صورت فردی با ناامنی و حمله متمرکز سرمایه مواجه می شوند. ناامیدی، ترس از سقوط اجتماعی می تواند به یأس و تهاجم غیرمنطقی تبدیل شود. بحران سرمایه داری نه تنها حقوق بگیران را ، بلکه قشرهای طبقه متوسط ​​را نیز تحت تأثیر خود قرار می دهد. هزاران کسب و کار کوچک و متوسط ​​سال به سال یا توسط شرکتهای انحصاری بزرگ در مبارزه رقابتی درهم شکسته می شوند یا قابلیت رقابت با شرکتهای بزرگتر را از دست میدهند و به خیل مزدبگیران می پیوندند. انفجار بورس ها پس انداز هزاران سرمایه گذار خرد را نابود میکند. بسیاری از دانشگاهیان جوان پس از آموزش و تحصیل نمی توانند مشاغل مربوطه خود را بیابند. بنظر می آید که همه آنان در مقابل بانک های بزرگ، انحصارات و “جهانی شدن” سرمایه داری، به صورت فردی و بدون هیچ ابزار فشار، کاملاً ناتوان هستند.
این افراد علیرغم استیصال به دلیل موقعیتی که در جامعه دارند، نمی توانند برای خود پاسخ و راهبردهای مقابله ای ایجاد کنند. آنها که بین کار و سرمایه گیر افتاده اند، تنها می توانند انتخاب کنند که به کدام یک از دو نیروی اجتماعی بپیوندند؟ اگر جنبش کارگری مصمم، قدرتمند و قابل اعتماد برای تغییر در جامعه مشاهده شود، می تواند حتی “طبقه متوسط” ​​و “باخته گان جدید” را به صفوف خود بکشاند. اگر منفعلانه و تدافعی عمل کنند، میتوانند با نیروی سرمایه مهار و به پیاده نظام ارتجاع تبدیل شوند.
احتمال اینکه در میان افراد ناامیدی که جایگاه ثابتی، چه به عنوان مزدبگیر و چه به عنوان صاحب سرمایه، در جامعه پیدا نمی کنند در گروه‌های فاشیستی و یا راست افراطی پایه اجتماعی خود را پیدا می ‌کنند زیاد است. چرا که در آن خشونت به همان اندازه علیه “بالائی ها” باز تولید می شود که علیه سایر افراد آسیب ‌دیده اجتماعی که به عنوان رقیب در مبارزه برای موقعیت خود در جامعه دیده می شوند. در مورد اپوزیسیون پرو غرب و چماق داران آن می توان اثبات کرد که سردمداران چماق دار سلطنت طلب اغلب کسانی هستند که چندی قبل برای جمهوری اسلامی، جوانان و زنان و انقلابیون را در خیابانها و اسارتگاههای اسلامی لت و پار میکردند. با پرتاب شدن آنها از جمع سرکوب پوزیسیون (خواسته یا ناخواسته، آگاهانه و یا نقشه مند) احتیاج به راه دوری رفتن ندارند. چرا که منبعد بجای دفاع “مقدس” از نظام جمهوری اسلامی از حکومت حافظ سرمایه “مقدس” مثل حکومت استبدادی سلطنتی دفاع می کنند و خود معتقدند که جایگاه “منحصر بفرد” خود را باز یافته اند.
عوام فریبی جناح راست در غرب و در اپوزیسیون ایران
مشخصه جریان های راست افراطی در غرب این واقعیت است که ضد سرمایه داری آنها قرار نیست جدی گرفته شود. آنچه مورد انتقاد قرار می گیرد، سرمایه داری فی نفسه نیست، بلکه “جهانی شدن” آن است که گویا به مردم خارجی امکان می دهد تا به قیمت “ملت خودی” ثروتمند شوند. به این ترتیب نفرت به طرز ماهرانه ای از سرمایه داری به سمت مردم و مهاجران خارجی هدایت می شود. در بهترین حالت، بخش‌هایی از سرمایه مقصر فلاکت اجتماعی است، یعنی سرمایه مالی “بین‌المللی” یا بهتر بگوئیم ” سرمایه بیگانه”.
اما جریانات راست و فاشیستی در اپوزیسیون ایران نه تنها به سرمایه داری و بازار آزاد ایرادی نمی گیرند، بلکه حتی مدافع بی قید و شرط آن نیز هستند. آن چیزی که ایراد دارد، نه حاکمیت سرمایه و دولتهای منتخب آن، که حاکمیت آخوند و ولایت فقیه در ایران است که با معاوضه آن با ناسیونالیسم عظمت طلب و قوم پرست، گوئی به یکباره مشکلات عدیده اقتصادی جامعه ایران حل و با دادن حداقل آزادی یواشکی پوشش زنان، جامعه به مکانیسمهای بازار آزاد و تمدید استثمار سرمایه سر تعظیم فرو خواهد آورد. این که اتوبوس مجانی آریامهری در نگاه خود بورژوائی ایران آلترناتیو قابل اعتمادی برای جایگزینی با جمهوری اسلامی نیست، بحث دیگری است که باید در جائی دیگری دنبال شود. اما باید مطمئن بود که امروز بورژوازی ایران برای حفظ حاکمیت خود و ادامه استثمار جامعه بغیر از جابجائی این دو جریان راست ارتجاعی با اتکاء به فاشیسم آریائی، ملی گرائی، ناسیونالیسم، عظمت طلبی به همراه کمی سازش در قوم پرستی، انتخاب قابل عرض دیگری ندارد.
اما جانشینی یک نظام “متعارف” حافظ سرمایه با تعهد به قوانین بازار آزاد و با رعایت مواد اعلامیه حقوق بشر که تعریف کننده چهارچوب کاری جهان سرمایه مدرن است، نمی تواند در چهارچوب جامعه ملتهب ایران معنی پیدا کند. جامعه ایران لااقل از زمان مشروطه تا به امروز برای دستیبابی به آزادی و رهائی از اسارت سرمایه قربانی ها داده ولی با این وجود به مبارزه خود ادامه داده است. بدون بالابردن درجه سرکوب، اعدام و شکنجه و گرسنگی عمومی به جامعه دادن، بورژوازی ایران قادر به رویاروئی با جامعه ائی که آرمانهایش چپ است و سوسیالیسم را هر جا که فرصت اعتراض پیدا میکند، فریاد میزند، امکان پذیر نیست.