مقدمه: رسانههای جریان اصلی در طول قرن اخیر از هر ابزاری برای تخریب انقلاب اکتبر و لنین کوتاهی نکردهاند. در روزهایی که تب مبارزات انقلابی در تابستان ۱۴۰۱ به اوج خود رسید، بخشی از حمله راستها به نیروهای چپ به تاریخ و نقش رهبران برجستهی کمونیستی در آن بود. پس از سال ۱۳۹۶ فیلم و سریال و نوشتههای زیادی در مورد رهبران چپ و کمونیست در ایران و بویژه کردستان تهیه شدهاست. این ده دروغ پاسخی به ادعاهای کذابین تاریخ چه در صد سال قبل برای جنبش کمونیستی و چه راستهای افراطی برای تحریف تاریخ و مخدوش کردن آن و همچنین نگاهی واقعی به تحولات دوره انقلاب اکتبر است. نوشته زیر ترجمهی مقالهای نسبتا طولانی است که به ده دروغ رایج درباره انقلاب اکتبر میپردازد. تلاش من این است که این مطلب را به مرور ترجمه و در اختیار علاقمندان قرار دهم. با حفظ محتوای این مقاله، سعی میشود که نثری روانتر از آن ارائه شود.
دروغ اول:
لنین مامور آلمان بود .
این اولین و کهنهترین دروغ درباره انقلاب بولشویکی است. منشا اصلی این دروغ به روزهای سیاه جولای برمیگردد، روزهایی که بلشویکها غیرقانونی شدند، لنین مجبور به زندگی مخفی شد و تروتسکی به زندان افتاد. فضایی که در حول این دروغ ایجاد شد، به درهم شکستن چاپخانههای بولشویکها منتهی شد،
فروشندگان کاغذ و هنرمندان مخالف مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و حتی تعدادی کشته شدند. پس از چند هفته تحمیق شدن، کارگران و دهقانان روسی متوجه نادرستی این مساله شدند و به طور گستردهای شروع به مخالفت با کسانی کردند که این دروغ را بهانهای برای ادامه جنگ خونین جهانی و ادامه حکومت ثروتمندان و زمینداران کرده بودند. حامیان بولشویک از اواسط آگوست ( اوت) به بعد به صورت روبه رشدی افزایش یافت. با این وجود، این واقعیت که مردم روسیه در صد سال قبل به این دروغ پی برده بودند، باعث نشده است تا به امروز این دروغ تکرار نشود و به شکلهای جدیدی به مردم قالب نشود. در ۱۹ ژوئن ۲۰۱۷، درست صد سال پس از گفتن این دروغ، روزنامه نیویورک تایمز مقالهای را در این مورد منتشر کرد که این دروغ را واو به واو تکرار کرد. باید روزنامه تایمز را به خاطر تعلق به مسائل زیست محیطی ستایش کنیم چراکه به وضوح به “بازیافت” (recycle) متعهد هستند.
دورغ چیزی در این مایهها بود: بعد از انقلاب فوریه، لنین با قطاری “مهر و موم شده” از آلمان به روسیه سفر کرد. در طول مسیر، لنین کمک هزینهای از طرف قیصر دریافت کرد و فعالانه برای سابوتاژ تلاشهای متفقین به رهبری آلمان فعالیت کرد.
اما واقعیت چیست؟
درسته، لنین مجبور شد که از طریق آلمان به فلاند برای پیوستن به انقلابیون روسیه سفر کند. لنین به خوبی از ریسک سیاسی سفر از مسیر آلمان باخبر بود و به همین دلیل بود که بر قطاری “مهر و موم شده” اصرار ورزید، قطاری که در طول مسیر نه کسی از آن پیاده شد و نه کسی سوار آن شد. اما آلترناتیو این سفر چه بود؟
قدرتهای متفقین، دولتهای امپریالیستی فرانسه و بریتانیا، از امکان عبور امن برای او از طریق سرزمینهای اشغال شده امتناع کردند. هنگامی که تروتسکی تلاش کرد که از نیویورک و بوسیله قطار به روسیه برسد، سرویس مخفی بریتانیا او را در به مدت یک ماه در هالیفاکس زندانی کرد، سرانجام با دخالت کانادا و تنها با اعتراضات گسترده عمومی آزاد شد. برای همه آشکار بود که امپریالیستها با منزوی ماندن لنین در سوئیس بسیار خوشحال می شدند، اما این تنها گزینه نبود. این دروغگویان به راحتی فراموش می کنند که مارتوف، بسیاری از دیگر منشویکها، و کسانی که در تبعید بودند، مجبور بودند که از مسیر آلمان به روسیه برگردند. اما هنوز که هنوز است هیچ کدام از این آدمها به مامور آلمان بودن متهم نشدهاند، مسالهای که به لحاظ سیاسی ساده نیست.
اما “طلای” آلمان که فرض می شود لنین از قیصر دریافت کرده، چه بود؟
تا به امروز، با وجود هر تحقیق ریز و درشتی، کسی قادر نبوده که ردی از آن پیدا کند و تمام شبهات بی اساس بودهاند. اگر [روزنامه] پراودا کمک خارجی دریافت میکرد، به طور حتم در این مقیاس نمیماند. این روزنامه چه در اندازه و در چه مقیاس انتشار، بسیار کوچکتر از روزنامههای لیبرال و رفرمیستی بودند که در حامیان ثروتمندی داشتند.
روزنامه نیویورک تایمز در گزارش خود اضافه میکند که کارگران روسی برای گرفتن هر پلاکارد بلشویکها ۱۰ روبل دریافت میکردند. اما در سال ۱۹۲۱ میلیکوف، رهبر کادتها، گزارش داد که این نرخ ۱۵ روبل بود. روشن است [روزنامه] تایمز جای مناسبی برای چنین معاملهی چربی است، اما تا حال هیچ ردی برای این دستمزدهای غیرقانونی که توانسته بود میلیونها نفر را به خیابان بیاورد تا با شلاق پلیس و نیروهای قزاق روبرو شوند، یافت نشده است. هنوز هیچ کس نتوانسته سندی را ارائه دهد که که این شبکه توزیع [پول] را برای رساندن به تمام امپراتوری تزاری اثبات کند که سرانجام نمایندگان بلشویک را انتخاب کردند.
ادعای کمکهای مالی خارجی در گذشته هم در مورد جنبشهای تودهای دیگر مطرح بوده است. چنین “اخبار جعلی” در تظاهراتها علیه مراسم تحلیف دونالد ترامپ گزاش شد که ظاهراً از صندوقی که توسط جورج سوروس میلیارد یهودی تاسیس شده بود، ۳۵۰۰ دلار سرانه پرداخت میشد. دونالد ترامپ هم وارد گود شد و در مورد ” معترضان حرفهای” تویت کرد. این داستان یادآور آپرای طلای راین اثر واگنر است که تمام قدرت [اجرایی] را به حامل پیام [ پیامرسان] میدهد.طبقه حاکم سرنگون شده نمیتواند تصور کند که چرا توده مردم دست رد به سینه آنها میزند و بنابراین به خلق افسانهی ثروتهای ماورایی روی می آورد. واقعیت اما بسیار بدیهی است: لنین و بلشویک ها ایده هایی را مطرح کردند که مردم از آنها حمایت می کردند. این ایدهها، منبع قدرت “جادویی” آنها بود.
در این شکی نیست که دولت امپریالیستی آلمان نقشههای در سر داشت که اجازه داد قطاری از انقلابیون رادیکال و “پاسیفیست”[از نگاه آلمانها] از قلمرو آنها عبور کند. قمار آنها این بود که این مخالفان باعث جابجایی و نهایتا تضعیف نیروهای در حال جنگ روسیه میشدند اما حتی دیوانهوارترین تصورات هم نمیگنجید که نیروهای بلشویک به قدرت برسند. این یک مانور ویژه برای دولت امپریالیستی آلمان نبود. با این حال، همانطور که روند رویدادها نشان داد، این قمار خاص توسط ستاد کل [ارتش] آلمان به وضوح نتیجه معکوس داشت.
در شب ۲۹ اکتبر ۱۹۱۸، در ناوگان آلمانیها شورشی به وقوع پیوست. با تاسی از انقلاب روسیه، بیشتر شهرهای ساحلی را در ۷ نوامبر تصرف کردند. قیصر ویلهلم دوم در ۹ نوامبر مجبور به استعفا شد. در ۱۱ نوامبر کارگران آلمانی در ادامه راه همقطاران خود در روسیه امپریالیسم آلمان را در هم شکستند و با روشهای انقلابی نقطهی پایانی بر جنگ جهانی اول گذاشتند. اگر از این دید نگاه کنیم نه تنها لنین مامور آلمان نبود بلکه او عامل سقوط قیصر بود. متقابلا، این دولت موقت و ستاد کل روسیه بود که مامورین واقعی آلمان بودند. حتی قبل از انقلاب فوریه به دنبال صلح جداگانه با آلمان بود. در اوت همان سال، ژنرالهای روسیه اجازه سقوط ریگا و افتادن به دست آلمان را دادند تا بهانهای برای کودتای کورنیلف فراهم کنند و درست عبرتی به ریگا [طرفدار] سوویت بدهند. در عملی مشابه، کرینسکی قصد داشت تا نیروهای پادگان پتروگراد را به خط جبهه منتقل کند و پایتخت را تسلیم آلمانیها کند تا کارگران انقلابی را قتل و عام کند. این آخرین اقدامی بود که بخشی از سربازان را مجاب کرد که دولت موقت ارزش پشتیبانی را ندارد. پادگان پتروگراد از این دستور جنایتکارانه برای ترک شهر امتناع کرد و وفاداری خود را به شوروی اعلام کرد.
در تحلیل نهایی شاهد هستیم که طبقه بر ملت غلبه خواهد کرد. طبقه حاکم روسیه ترجیح میداد که پایتخت خود را برای یک دولت خارجی بجا گذارد تا اینکه شهر به دست کارگران انقلابی بیافتد. لنین هم طبقه را بر ملت ترجیح میداد. او به جای اینکه بانکداران، روسا، زمینداران و ژنرالها را متحد کند، کارگران را برای جنگ انقلابی علیه طبقه حاکم فراخواند. این موضع لنین بود که نظامیان آلمانی و روسی را سرنگون کرد و به جنگ خونین امپریالیستی پایان داد.
سیوان کریمی ژوئن ۲۰۲۳